حاج میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر
امام باقر می فرمایند ابتدای پیامبری ادریس مواجه شد با پادشاهی یک پادشاه جبار این پادشاه با مومنی سر یک زمین درگیر شد زن پادشاه توطئه قتل را چید و مومن را کشتند و باغ او را مصادره کردند خدا غضب کرد برآنها و ادریس را برای آنها فرستاد و  زن پادشاه نقشه قتل ادریس را هم ریخت  ولی خدا ادریس را نگه داشت  دوستان ادریس پیشنهاد کردند از شهر بیرون برو او هم رفت و با خدا مناجات کرد در خواست کرد که تا من نگفتم باران نفرست خدا هم پذیرفت خبر در شهر پیچید که مورد نفرین قرار گرفتند بخاطر همراهی با دولت های فاسد و فاجر  بیست سال باران نیامد تا اینکه مردم توبه کردند و از خدا طلب باران کردند چون خدا با ادریس عهد کرده بود صدای مردم را به گوش ادریس رسانید ولی او  نپذیرفت خدا هم غذای او را نفرستاد و او هم برای طلب غذا به شهر رفت برخورد کرد به پیرزنی نان بچه او را گرفت و خورد بچه از غصه مرد ادریس به اذن خدا اورا زنده کرد مردم فهمی دند او ادریس است پادشاه پنجاه نفر را برای دستگیری ادریس فرستاد آنها را نفرین کرد و آنها کشته شدند ۲۰۰ نفر دیگر را فرستاد ادریس گفت برگردید که شما هم کشته خواهید شد آنها برگشتند و توبه کردند تا خدا باران را فرستاد امام باقر می فرمایند ابتدای پیامبری ادریس مواجه شد با پادشاهی یک پادشاه جبار این پادشاه با مومنی سر یک زمین درگیر شد زن پادشاه توطئه قتل را چید و مومن را کشتند و باغ او را مصادره کردند خدا غضب کرد برآنها و ادریس را برای آنها فرستاد و  زن پادشاه نقشه قتل ادریس را هم ریخت  ولی خدا ادریس را نگه داشت  دوستان ادریس پیشنهاد کردند از شهر بیرون برو او هم رفت و با خدا مناجات کرد در خواست کرد که تا من نگفتم باران نفرست خدا هم پذیرفت خبر در شهر پیچید که مورد نفرین قرار گرفتند بخاطر همراهی با دولت های فاسد و فاجر  بیست سال باران نیامد تا اینکه مردم توبه کردند و از خدا طلب باران کردند چون خدا با ادریس عهد کرده بود صدای مردم را به گوش ادریس رسانید ولی او  نپذیرفت خدا هم غذای او را نفرستاد و او هم برای طلب غذا به شهر رفت برخورد کرد به پیرزنی نان بچه او را گرفت و خورد بچه از غصه مرد ادریس به اذن خدا اورا زنده کرد مردم فهمی دند او ادریس است پادشاه پنجاه نفر را برای دستگیری ادریس فرستاد آنها را نفرین کرد و آنها کشته شدند ۲۰۰ نفر دیگر را فرستاد ادریس گفت برگردید که شما هم کشته خواهید شد آنها برگشتند و توبه کردند تا خدا باران را فرستاد
حاج آقا ذوالقدر: خداوند در قران کریم سوره مریم می فرماید یاد کن در قرآن ادریس را که او بسیار تصدیق کنند و پیامبر بود  ما اورا بالا بردیم در مکانی بلند مردی فربه و گشاده سینه آهسته سخن می گفته  ۳۰ صحیفه براو نازل شد اول کسی بود که به قلم نوشت و او اول کسب خیاطی کرد قبل او لباس ها از پوست بوده و یک دست  به هنگام خیاطی تسبیح  و تحمید می کرد  و منزلش در مسجد سهله بود به این جهت ادریس می گفتند که حکمت های الهی را بسیار تدریس می کرده امام باقر از پیامبر فرمود ملکی خطا کرده و طرد شده بود حضرت ادریس اورا شفاعت کرد سه روز روزه گرفت و از خدا خواست و خدا هم پذیرفت این ملک درصدد جبران و تشکر برآمد به ادریس گفت آیا حاجتی داری او هم گفت یاد ملک الموت زندگی را بر من تلخ کرده او را به من نشان بده تا آسمان پنج رفت بالا وقتی ملک الموت را دید ملک الموت تعجب می کرده  سبب تعجب را میگوید به من امر شده بود جان تو را اینجا بگیرم گفتم ادریس بر روی زمین است این چطور ممکن است حالا میبینم خودت با پای خودت آمدی
حاج آقا ذوالقدر: در هنگام رحلت فرزندانش را جمع کرد و وصیت کرد که خدا به من امر کرده وصی خودم را معرفی کنم پس انتخاب وصی با خداست همانگونه که انتخاب نبی به دست خداست  از اول محرم ناخوش احوال شد و در یازدهم محرم از دنیا رفت  گفت به درختی از خرمای بهشتی انس داشتم وقتی مردم دو ترکه ازآن بامن در کفنم بگزار و این سنتی شد بعد آدم تا در زمان جاهلیت فراموش شد پیغمبر اکرم این سنت را احیا کرد  فرزندانش را برحذر داشت از شرّ قابیل که او بعد از من ظاهر می شود و درصدد قتل وصی برمی آید گفت هوس میوه دارم پسرش وقتی بیرون رفت جبرئیل را دید گفت کجا میروی گفت پدرم خواهش میوه دارد جبرئیل گفت برگرد که پدر تو از دنیا رفته شیث بر پدر نماز میت خواند به هفتاد تکبیر  شیطان و قابیل از مرگ حضرت آدم خوشحال شدند و شروع به نواختن ساز و ملاهی کردند  بدن آن بزرگوار در تابوتی در کوه ابوقبیس به طور امانت دفن شد تا در زمان طوفان نوح برداشته شود ودر نجف دفن گردد یک سال و پانزده روز بعد حوا از دنیا رفت و او هم در کنار همسرش دفن شد وصی او شیث هم در کنار پدر دفن شد  و بعداز شیث پسرش انوش وصی شد
حاج آقا ذوالقدر: اول کتابی که نازل شد به زبان سریانی بود و بیست و یک ورق داشته در این کتاب دلایل و واجبات و شریعت ها و سنت ها و حدود بود خداوند لغت ها را آموخت  من سخن خیر را در چهار کلمه برای تو جمع می کنم اول مخصوص من هست فقط من رو پرستش کن هیچ چیز را شریک من قرار نده اما جمله ای که مخصوص تو هست یا آدم تو را جرا می دهم به عملت  امام آن جمله ای که میان من و تو هست تو دعا کن و من اجابت می کنم  ان جمله ای که بین تو و مردم هست اینکه آنچه برای خودت می پسندی برای دیگران هم بپسند  خدا عمرا فرزندان از انبیاء را به آدم نشان داد از عمر چهل ساله داود تعجب کرد گفت شصت سال از عمر من کم کن و برای داود بفرست خدا هم قبول کرد در هنگام مرگ انکار کرد  حضرت آدم واقعا فراموش کرده بود ملک موت نامه ای را نشان داد که خدا دستور داده بود همان موقع بنویسیم و شاهد باشیم تا بعدا که فراموش کردی به یادت بیاوریم وقتی نامه را دید یک مذلتی او را گرفت  آیا سهو برای انبیا جایز است؟ پاسخ این هست که در امر تبلیغ جایز نیست ودر امور دیگر ممکن است به غیر از پیامبر خاتم 
حاج آقا ذوالقدر نشانه پذیرش قربانی آتشی بود که می امد و قربانی را می ربود و شیطان از این پیش آمد نهایت استفاده کرد تا دید قابیل در عصبانیت و ناراحتی هست پیشنهاد آتش پبرستی را داد  به قابیل گفت چون هابیل آتش پرست هست قربانی اش قبول شد و همین سبب شد آتش پرستی کلید خورد... و این ارثی بود که از قابیل به آیندگان رسید بعد از قتل هابیل حیوانات از هم وحشت کردند و از هم فاصله گرفتند  نوید ظهور امام زمان به جناب آدم  گریه و فزع بسیار جناب آدم برای این بود که فکر می کرد امانت خدا که همان نور محمد و ال محمد باشد در وجود هابیل بوده خدا به نوید داد که من این نور را هنوز انتقال ندادم هنوز در وجود تو هست فرمود مهیا شو وغسل کن به حوا هم بگو غسل کند این نور به حوا منتقل شد که سراپای حوا جمال و نور شد که از او نور ساطع بود تا اینکه فرزندی به دنیا آمد به نام شیث که نور در پیشانی او بود حضرت آدم روز جمعه و همان ساعتی که خلق شده بود وفات کرد  نهصد و سی سال عمر کرد در هنگام وفات فرزندان و نسل او به چهل هزار نفر می رسید
حاج آقا ذوالقدر: بدترین مردم از جهت عذاب در قیامت ۱قابیل۲نمرود۳ فروعون ۴ گمراه کننده مسیحی ها۵گمراه کننده یهود ۵و۶گوساله و سامری این امت که بعد پیغمبر مردم را گمراه کردند عذاب قابیل در چشمه آفتاب نگه می دارند و آب داغ به گلوی او میریزند کشته شدن یک چهارم مردم روی زمین اولین خونی که روی زمین ریخته شد خون حیض حوا بود که بعد از نافرمانی مبتلا شد  در قیامت انکه از برادرش بگریزد قابیل است  چهارشنبه آخر ماه نحوست دارد که در تحت الشعاع قرار می گیرد و در چنین روزی هابیل کشته شد اول شعری که گفته شد توسط حضرت آدم بود در فراق قابیل سرود در وادی برهوت  در چاه احقاف کسی را پایین میآوردند می گفت تشنه ام میمیرم زنجیری به گردن داشت پیغمبر فرمود او قابیل است تا قیامت به این نحو عذاب می شود
حاج آقا ذوالقدر: در آیات سوره مائده هست که آن دو به جهت تقرب  قربانی آوردند یکی بهترین قوچ آورد و دیگری دسته ای پست از گندم را آورد و صاحب قوچ قربانی اش قبول شد و ازدیگری قبول نشد گفت والله تو را می کشم هابیل گفت خدا از متقین قبول می کند گفت اگه دست دراز کنی به سوی من تا مرا بکشی من دست دراز نمی کنم من از خدا می ترسم در جایی هابیل را یافت و به تعلیم ابلیس برادر را کشت نمی دانست بدن برادرش راچه کند تا اینکه خدا یک غرابی را فرستاد در معنی غراب اختلاف هس بعضی ها به معنی کلاغ گرفتند در روایتی به جبرئیل معنا شده که این معنی صحیح تر به نظر می آید  وقتی جناب آدم از کشته شدن هابیل اطلاع پیدا کرد لعنت کرد زمین را گفت لعنت به آن زمینی که خون تو را دریافت کرد ندا آمد زمین را لعن نکن بلکه قاتل را لعن کن که از آسمان به قابیل گفتند ملعون شدی در عوض این اندوه خدا هبه الله را داد
حاج آقا ذوالقدر: در رابطه با ازداواج خواهر و برادر روایت داریم که خدا منزهتر از این است که خلقت اولیاءش را از حرام قرار دهد در همه کتاب ها حرام بودن ازدواج خواهر و برادر آمده  کسانی که این حرف ها هارا می زنند اراده ای ندارند جز اینکه می خواهند حجت گبران را قوت دهند در روایت هست که خدا حورالعین هایی را فرستاد و تزویج و ادامه نسل.. در روایت سلیمان هست که امام صادق فرمود پیامبر وقتی براش این حرفها را گفتند فرمود اگر این درست بود من هم دخترم زینب رو به قاسم نکاح می کردم ودین آدم را ترک نمی کردم  دعوای قابیل بر سر این بود که هابیل وصی بود و او حسادت کرد قابیل به امر خدا با زنی از جنّیان ازدواج کرد  و او هم به این راضی بودو هابیل به امر خدا با حوریه ای ازدواج کرد یعنی دعوا سر زن نبوده  وقتی هابیل کشته شد آن حوریه حامله بود پسری به دنیا آمد به نام هبه الله که جانشین آدم شد و بعد از حوا پسری به دنیا آمد به نام شیث که او هم با حوریه ازدواج کرد دختری به دنیا آمد که پسر هابیل با دختر شیث ازدواج کردند و اینگونه نسل ادامه یافت و بعد هم هبه الله مرد و خدا دستور داد جانشین شیث باشد  در پایان می شود گفت با توجه به عمر هزار ساله حضرت آدم و حوا این ها قابل جمع است
حاج آقا ذوالقدر: اینکه پسران آدم با خواهران خود ازدواج کردند در جلسه گذشته ردّ شد  بلکه در روایات داریم که قابیل بخاطر اینکه هابیل جانشین پدر هست حسادت ورزید (آدم حسود اول خودش را می کشد بعد دیگران را می کشد) برادرش هابیل را کشت خدا به آدم فرزندی دیگر داد که نامش راهبه الله گذاشت او بزرگ شد و در موقع ازدواج خدا حورالعینی را  فرستاد وبا او ازدواج کرد چهار پسر متولد شد فرزند دیگر آدم یافث نام داشت او هم در هنگام ازدواج زنی از اجنه خواست و ازدواج آنها چهار دختر متولد شد پسرعموها با دختر عموها ازدواج کردند و نسل ادامه یافت پس هرچه زیبایی ها است از حورالعین است و هرچه زشتی و ناپسندی است از جنّ است اشکالاتی به نظریه بالا مطرح می شود   اینکه پس خود مردها در نسل چه نقشی دارند؟! زشتی قابیل از کجا بود؟ آیا حورالعین و جنّ قابلیت دارند برای ازدواج
حاج آقا ذوالقدر: در کیفیت بهم رسیدن نسل حضرت آدم اختلاف هست آیا آنها با خواهران خودشان ازدواج کردند یا با کسانی دیگر  وقتی توبه شان قبول شد به هنگام مقاربت از مکه خارج میشد و به هنگام ورود غسل می کرده بیست شکم زادئید که دوقلو بودند با هابیل اقلیما دختری زشت بود و با قابیل لوزا که زیبا بود به دنیا آمد حضرت آدم لوزا را داد به هابیل و اقلیما را داد به قابیل که مورد اعتراض قابیل قرار گرفت تا اینکه قرعه انداختند گفت قرعه از طرف خداست و همان شد و با هابیل نزاع کرد حضرت آدم سفارش به قربانی کرد هابیل بهترین گوسفندش را آورد و قابیل گندم پستش را آورد که قربانی هابیل قبول شد که دیگر قابیل تصمیم به قتل برادر گرفت و باسنگی به سر اوزد و کشت خب نقل بالا مشهور نیست و تمام دعوا را برده سر انتخاب همسر  بحث طوری نطرح شده که گویا خواهر و برادری فقط باید از یک شکم باشد اشکال مهم به نقل فوق این هست که این فعل فعلِ گبران است....  درآخر اینکه این نظر ،نظر اهل تسنن است

عکس نوشته

تصاویر مذهبی از حاج آقا ذوالقدر

ویدئو کلیپ های دیدنی از حاج آقا ذوالقدر

مطالب صوتی از حاج آقا ذوالقدر