حاج میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر
علامه نوری رحمة الله علیه تو مستدرک الوسائل جلد دوم صفحه ششصد و سی و پنج در کتاب نکاح از مجموعه شهید نقل می‌کنه که قمر بنی هاشم و اولیاء مخدره زینب سلام الله علیها محضر پدر امیرالمومنین نشسته بودند بعد امیرالمومنین فرمودند به فرزند خودشون عباس که عباس جان بگو ببینم بگو یک آقا ابالفضل عرضه داشتند یک بعد امیر المومنین فرمودند عباس پسرم حالا بگو دو عرض کرد یا ابتا بابا من به زبونی که یکی گفتم دوتا نمیگم حیا می‌کنم که دوتا بگم امیرالمومنین اینجا فرزندش ابالفضل علیه السلام رو به آغوش کشید بعد میان دو دید گان عباسش رو بوسه زد خیلی از این خوشش اومد از این جواب اولیاء مخدر زینب سلام الله علیها عرض کرد که یا ابتا بابا شما ما رو دوست داری؟
ابوالفضل مشهورترین کنیه آقا این هستش  خب اینکه حالا ابوفاضل میگن ابوالفضائل میگن این رو چه حسابی هست ؟  آیا آقا فرزندی داشته به نام فضل ؟ بله فرزندی هم داشته به نام فضل  که بسیار بسیار زیبارو بوده جناب فضل و در کربلا هم شهید می‌شه و سر او رو از بدن جدا می‌کنند  وارد کوفه که می‌کنند یه عده اصلاً از زیبایی این سر تعجب می‌کنند میگن این پسر کیه ؟ میگن پسر عباس بن علی علیه السلام است خیلی زیبا رو بوده به نام فضل که تو کربلا شهید می‌شه از او خب دیگه عقبی نمی‌مونه  و بعضیا میگن به این جهت آقا رو ابوالفضل میگن یعنی پدر فضل همونجور که امیرالمومنین رو می‌گفتند
یکی از القاب اون حضرت باب الحسین از باب اینکه امیرالمومنین باب رسول خدا بود که حالا حدیث مشهور هست پیغمبر فرمود : انا مدینة العلم و علی بابها فمن اراد المدینة و الحکمة فلیاتها من بابها من شهر دانشم علی دروازه اونه علی دروازه ورود به اون شهر هستش پس هرکس که خواهان ورود به شهر دانشه باید ابتدا از در بره دیگه حالا بعضیا اومدند اینجا برای بعضیام چیز درست کردند که پیغمبر فرموده که من شهر علمم مثلاً ابوبکر و عمر سقف اون شهره بعد امام جواد فرمود که آخه اینکه معلومه دروغه آخه شهر که سقف ندارد که شهر سقف داره این باب داره شهر در ورودی داره مثلا ما می خوایم وارد شهری بشیم
مشهورترین لقب آقا ابوالفضل قمر بنی هاشم که حالا رو چه جهت می‌گفتن قمر بنی هاشم ؟ آشیخ ذبیح الله محلاتی رحمت الله علیه می‌فرماید این نور صورت آقا ابوالفضل العباس علیه السلام  هر تاریکی رو روشن می‌کرد جمال صورت آقا ابوالفضل العباس به اندازه‌ای بود که وقتی دست به دست علی اکبر می‌دادند تو کوچه‌های مدینه عبور می‌کردند  دوتایی با آقا علی اکبر تو کوچه‌های مدینه عبور می‌کردند زن و مرد برای دیدن جمال این دو جوان سبقت می‌گرفتند  این می‌گفت برو کنار بذار من ببینم اون یکی انقدر زیبا رو بودن که تو مدینه همه دوست داشتن این آقا ابوالفضل رو ببینن  چهره دلربای آقا ابوالفضل و آقا علی اکبر رو ببینند خب این نور چهره و این زیبایی و اینا سبب شده بود مردم می‌گفتن قمر بنی هاشم 
می‌فرمایند که عصر روز تاسوعا لشکر عمر بن سعد لعنة الله علیه متوجه خیمه‌ های آقا اباعبدالله الحسین علیه السلام شد و قمر بنی هاشم عرض کرد که برادر دشمن به جانب خیمه‌ها حمله ور شده چیکار کنیم؟ امام حسین علیه الصلاة و السلام فرمودند برادر برو به جانب اینها استعلام کن که می‌خوان چیکار بکنند دارد اینجا وقتی آقا ابالفضل داشت می‌رفت سمت این لشکر که با اینها صحبت کنه که می‌خواد چیکار کنید ؟ حبیب بن مظاهر و زهیر بن قین و یه عده‌ای از اصحاب همراه آقا ابالفضل العباس اومدند تنهایی نرفتند حضرت بعد معلوم شد که خبر از عبیدالله رسیده چون اینا چند وقت بود اومده بودند دیگه اونجا و روز تاسوعا قصد دیگه حمله داشتند و متوجه شد آقا ابالفضل که خبر از عبیدالله رسیده
علامه بزرگوار سید محسن عاملی تو مجالس الصنیعه اش می فرماید که   آقا ابوالفضل العباس در بیست و ششم هجری قمری متولد شد  و تو بعضی از جنگ‌ها هم حضرت حضور داشتند اما پدر بزرگوارشون امیرالمومنین اجازه میدان نمی‌داد می فرمود نه موقع شهادت هم آقا ابوالفضل العباس ۳۴ سالش بوده و ۳۴ از سن مبارکش می‌گذشت می‌فرماید که تو چهارم ماه شعبان آقا ابوالفضل در مدینه منوره متولد شدند و چند تا نقل هم آوردند ، والده آقا ابوالفضل خانم ام البنین بوده  بنت حزام از قبیله کلابیه بوده که امیرالمومنین برادر خودشون عقیل رو صدا زدند گفتند که تو عالم به انصابی عالم
در رجال کشی اونجا می‌فرماید که حبیب از اون هفتاد نفریه که یاری کرد آقا اباعبدالله الحسین علیه السلام رو و ملاقات کرد کوههای آهن رو یعنی سوارانی که غرق در آهن و فولاد بودند لشکر عمر بن سعد و استقبال می‌کردند تیرها و شمشیرها رو به سینه‌ها یعنی اون هفتاد نفر جز اون هفتاد نفر بود و حبیب بن مظاهر جز اون هفتاد نفریه که لشکر دشمن اونها رو تطمیع می کردند به اموال یعنی می گفتند ول کن امام حسین رو پاشو بیا اینجا همه چی گیرت میاد دنیات آباد میشه از این حرفها اما جناب حبیب قبول نمی‌کرد این امانها رو و به این وعده‌ها تطمیع نمیشد
نقل می‌کنند که نماز ظهر عاشورا نماز رو خوندند و دارد که اینجا جناب حبیب آماده رزم شد  آماده رفتن به سمت میدان شد و صدا زد گفت بعد از نماز یا بن رسول الله  الان به خدمت جدت رسول خدا من میرم اگر حسین جان پیغامی داری بده که من پیغام رو برسونم ، دارد که آقا اباعبدالله فرمود که حبیب تو از جد و پدرم یادگاری  بالاخره تو یادگاری پدرم هستی من تو رو می بینم مثلا یاد پدرم می‌افتم  یاد جدم رسول خدا می‌افتم تو اصحاب اون‌ها هستی  آقا اباعبدالله فرمود تو از جد و پدرم یادگاری حالا که پیر شدی و این‌ها  من چه جوری راضی بشم که تو به میدان بری  حبیب به گریه افتاد و ببینید یه پیرمرد حالا حداقل ۷۵ ساله  پیرمرد جلو امام حسین به گریه افتاد و گفت که یا حسین می‌خوام پیش جدت رسول خدا رو سفید باشم
یکی ازشخصیت‌هایی که مطرح میشه در بین اصحاب شخصیتی است به نام طرماح این طرماح خیلی درباره ش بحث هست که اصلا از شهدا محسوب میشه یا اینکه نه از شهدا محسوب نمیشه‌. مثلا بعضیا قاطی کردند اینجا خدا رحمت کنه آشیخ ذبیح الله محلاتی رو ایشون جمع کرده این داستان رو حالا با این بیان که طرماح تو کربلا یه نفر نبوده مثلاً ما یه طرماح نداریم تو کربلا دو تا طرماح داریم طرماح بن عدی یه دونه هم طرماح بن حکم حالا طرماح بن عدی کیه؟ طرماح بن حکم کیه؟ طرماح بن عدی که در غایت جلالت و خیلی شرافت جلالت و بعد یه مکالمه‌ی داره با معاویه که وقتی از طرف آقا امیرالمومنین می‌فرستدش سمت شام بعد اونجا میره با معاویه بحث می‌کنه یک بحث می‌کنه دنیا در نظر معاویه تاریک میشه اصلا عجیب غریبه من یه بار مکالمه شو گفتم تو مسجد منتها خود این مکالمه یه منبره که میاد و حساب یزید رو میرسه

عکس نوشته

تصاویر مذهبی از حاج آقا ذوالقدر

ویدئو کلیپ های دیدنی از حاج آقا ذوالقدر

مطالب صوتی از حاج آقا ذوالقدر