حاج میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر
در کتاب اسرارالصلاطین که نسخه خطیش تو خزانه حضرت ابوالفضل العباس است  اونجا هست که نادرشاه یه وزیری داشت به نام میرزا مهدی  این میرزا مهدی شیعه بود میگه وقتی نادر اومد هند رو فتح کرد میرزا مهدی بهش گفتش که آقا اجازه میدی به نادر گفت به نادرشاه  اجازه میدی من برم کربلا مثلاً برم عراق عتبات عالیات و اینا  نادرشاه مسخره کرد که شما شیعیان مرده پرستید آخه یه کسی که صدها سال از دنیا رفته بری سر قبرشو بعد سلام می‌کنی و بعد این کارها چیه میرزا مهدی گفت اگر چه اینا به ظاهر مرده اند ولی کارهایی می‌کنند که از عهده زنده‌ها بر نمیاد  اینا صاحب کرامتن صاحب معجزاتن آقا مولای ما امیرالمومنین کرامت داره
شمر هم از قبیله ی خانم ام البنین بود این عبدالله ابی المحل این بلند شد از جا بلند شد  گفت علی ابن ابی طالب عمه ی من که ام البنین باشه باهاش ازدواج کرد از عمه ی من ام البنین ۴ تا پسر روزیش شده این چهار تا پسر همین الان با حسین هستند از تو می خوام که نامه ی امانی برای اون ها بنویسی که بدم دست اونها  اونها نجات پیدا کنن ابن زیاد قبول کرد که
می‌فرماید که وقتی آقا اباعبدالله الحسین علیه السلام شب عاشورا خطبه خوندند و فرمودند که من بیعتم رو برداشتم با اون تفسیری که قبلا شنیدید و گفتیم و اینها میگه آقا ابالفضل العباس از جا برخاست  می‌فرماید سکوت همه خیمه رو فرا گرفته بود آقا اباعبدالله فرموده بود از این تاریکی شب استفاده کنید هر کس می خواد بره بره دست زن و بچه منم اصلا بگیرید ببرید از این بیابون که فردا اینا لااقل نجات پیدا بکنند کشته نشوند اتفاقی براشون نیفته اینجا دارد آقا ابالفضل از جا بلند شد عرض کرد لاعران لله ذلک الیوم ابدا خدا نیاره روزی رو که طرفة العین به اندازه یه چشم به هم زدن خدا نیاره روزی رو که طرفة العین ما از شما جدا بشیم یا اباعبدالله
در کلام الله مجید از سوره صافات داریم که حضرت ابراهیم از خدا درخواست اولاد کرد ولاکن نه هر اولادی  رب هب لی من الصالحین  پروردگارا ببخش به من عطا کن به من از صالحین  فرزندی باشه صالح فبشرناه بغلام حلیم  خدا می‌فرماید ما مژده دادیم او رو به پسری بردبار که همون اسماعیل باشه  فلما بلغ معه السعی  آمدند مناسک حج را انجام دادند به مشعرالحرام رسیدند  شب رو اونجا خواب
تو کتاب منتهی الامال هست جناب آقا ابوالفضل العباس وقتی دید که بسیاری از اهل بیت شهید شدند  مثلاً آقا علی اکبر افتاده آقا قاسم افتاده خیلی ها شهید شدن  برادران خودش رو برادران تنی که عبدالله و جعفر عثمان باشند  را از مادر خودش ام البنین اینا رو جمع کرد یه گوشه صدا زد تقدموا بنفسی انتم و حامو ان سید و حتی تکونوا  برادران من جان من به فدای شما باد پیش بیفتید جلو جلو برید  برید جلوی سید و آقای خودتون و خودتون رو سپر کنید و آقای خودتون حسین رو حمایت کنید  و از جای خودتون حرکت نکنید یعنی فرار نکنید دیگه اینور اونور نرید  تا تمامی در مقابل او کشته بشید برادران ابوالفضل علیه السلام اطاعت کردند 
سبت بن جوزی در تذکره الخواص روایت میاره که اون هنگامی که رئوس شهدا رو به کوفه آوردند مردی بود به غایت نیکو روی چهره‌ش خوب بود سوار اسب بود بعد میگه سر جوانمردی رو که به ماه چهاردهم میموند یه سری رو داشت با خودش حمل می‌کرد که شبیه ماه شب چهاردهم بود میگه اثر سجده بر جبهه او روی پیشونی اون سر هویدا بود میگه این رو بسته بود به گردن اسب و آویخته به گردن اسب بعد این میومد این سر میومد سمت زانوهای این اسب پاهای این اسب میگه من پرسیدم اسم این سوار چیه؟ اسم اون سرچیه؟ از اون نام اون سوار و سر پرسیدم یکی گفتش که این سر عباس بن علی ابیطالبه بعد گفتند اون شخصی هم که داره این سر رو حمل می‌کنه حرملته بن کاهل اسدی لعنت الله علیه
امام صادق علیه السلام فرمودند صحف ابراهیم علیه السلام در شب اول ماه رمضان نازل شد. ابوذر از پیغمبر میگه آقا رسول الله فرمودند خدا بر ابراهیم بیست صحیفه فرستاد گفت یا رسول الله صحیفه های حضرت ابراهیم چی بوده توش آقا فرمودند مثلها حکمتها نصایح ، ازجمله اون نصایح این بود که خداوند می‌فرماید ای پادشاه امتحان شده مغرور من تو رو قرارت ندادم من تو رو نفرستادم برای اینکه دنیا رو برای بعضی ها جمع بکنی دنیا رو برای خودت جمع بکنی تو رو فرستادم برای این که عدالت برقرار کنی تا دعای مظلومی به سمت من نیاد اگر دعای مظلومی سمت من بیاد من دعا رو رد نمی‌ کنم هر چند از کافری باشد.
علامه بیرجندی رحمت الله علیه تو کبریت احمر می فرماید که  در بعضی از کتابهای معتبره دیدم که در صفین اون هنگامی که معاویه لعنت الله علیه  آب رو به روی اصحاب امیرالمومنین بسته بود قمر بنی هاشم با برادرش حسین علیه السلام همراه بود  در حمله کردن به لشکر معاویه و گرفتن آب از دست لشکریان معاویه  که آب را از تصرف اون‌ها درآوردند که قصه اش رو شنیدید دیگه  دیگه اومدن گفتن یا امیرالمومنین ما هم به اینا آب ندیم آقا فرمود نه ما مثل اینا نیستیم  آب رو نبستند به روی اونها خب می‌فرماید که روایت شده که تو بعضی روزها از ایام صفین  مردم دیدند که از لشکر امیرالمومنین علی علیه السلام یه جوانی نقاب به صورت زده بود  و خیلی هیبت و صلابت و شجاعت ازش ظهور کرد 
جناب ابراهیم علیه السلام وقتی ستاره رو دید یه عده ستاره پرست دید  ماه رو دید یه عده ماه پرستید  آفتاب رو دید یه عده آفتاب پرست رو دید همنوای با اون‌ها همصدای با اون‌ها گفت هذا ربی این پروردگار منه  خب این حرف به حسب ظاهر کفره فلذا حضرت ابراهیم از عصمت خارج شده  دیگه نمی‌تونیم بگیم حضرت ابراهیم علیه السلام معصوم است   ما وقتی تونستیم ثابت کنیم یکی از پیامبران معصوم نیست پس بقیه پیامبران هم عصمتشون زیر سوال
از جمله اون چیزهایی که حضرت ابراهیم دید مرداری بود در کنار دریا که افتاده بود قسمت‌هایی از این مردار در آب بود قسمت‌های دیگری از این مردار رو خاک بود ماهیان درندگان دریا میومدند از اونچه که در آب بود می‌خوردند مثلا پاهای این مردار رو خوردند و رفتند و خود اونها خوراک ماهیان دیگه‌ ای شدند ماهیان دیگه‌ ای اومدند این یکی ماهیان رو خوردند

عکس نوشته

تصاویر مذهبی از حاج آقا ذوالقدر

ویدئو کلیپ های دیدنی از حاج آقا ذوالقدر

مطالب صوتی از حاج آقا ذوالقدر