حاج میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر
پیامبر اولین کاری که انجام دادن تو مدینه تاسیس مسجد بود  خب این مسجد به شکلی ساخته شد که اصحاب می‌تونستند دور تا دور این مسجد رو خانه بسازن   خب هر کسی حالا زرنگی کرد رو چه حسابی بود و این‌ها  البته خود پیامبر خدا که ابتدا رهبر جامعه هستند دیگه همونجا کنار مسجد خونه‌ای براشون درست شد و برای همسران اون حضرت اون خانم‌ها هر کدوم یه اتاق ساخته شد
پیمانی نوشته شد بین خزرجیان خزرجیان برای مدینه بودند و اینها اومدند برای ایام حج که اومدند پانصد نفر از مدینه اومدند که هفتاد و‌ سه نفرشون گفتم اومدند شب سیزدهم ماه ذی‌الحجه که دو نفرشون هم گفتم زن بودند. اینها اومدند با پیامبراکرم پیمان بستند که حالا دیگه معروف شد به پیمان عقبه اون اولی پیمان بیعت النساء منتها این معروف شد به پیمان عقبه معروف شد اینها پیمان رو بستند و بعد هم سریع مکه رو ترک کردند منتها یکی شون گیر افتاد اون هم به وساطت مطعم آزاد شد و رهایی پیدا کرد و رفت مدینه حالا دیگه از اینجا به بعد مدینه کانون میشه پایگاه میشه پایتخت میشه حالا اینجوری تعبیر بکنیم دیگه از اینجا به بعد اسلام کم کم رشدمی کنه شاخه وبرگ پیدا میکنه علت اینکه چرا مردم مدینه گرایش پیدا کردند به اسلام و اینقدر خوب پر وبال گرفت  یه دلیلش این بود جنگ صد و بیست ساله که تو مدینه بود بین اوسی ها و خزرج دیگه اینا خسته شده بودند از جنگ دنبال یه چیزی بودند که رها بشن راحت بشن از این جنگ و دعوا و اینا یه مرتبه برخورد کردند با این آیین دیدن این آیین می تونه اینها رو آروم بکنه و سر جاشون و هر کسی دیگه تعدی نکنه به حقوق دیگری یه دلیلش این بود. 
این که امیرالمومنین جانبازی می‌کنه در راه حقیقت و در بستر پیامبر می خوابه در این شب پر غوغا این یک نمونه بارزی از عشق به رسول خداست عشق به خداست و آیه نازل شد  و من الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله و الله رئوف بالعباد از مردم بعضیا هستند با خدا معامله کردند و جون خودشون رو برای رضایت خدا از دست میدن خدا هم به بندگان خودش مهربان است. ببینید عزیزان این مسئله این مطلب یه مطلبی بوده دیگه روشن منتها بعضی از جاها مردمش بعدها ایمان آورد بعدها مسلمون شدن و اینا
بحث میشه درباره اینکه سرآغاز تاریخ مسلمونها از چه رخدادی از چه حالا پیشامدی تعیین میشه، مشخص میشه. این یه مسئله‌ایه چون هر انقلابی هر کشوری یه تاریخی داره دیگه یا مثلا تاریخ ما مثلا مسیحیا میگن تاریخ ما سرآغازش تولد حضرت عیسی مسیح اون رو مبدا قرار میدن بعد میگن مثلا از اون تاریخ تا الان چند سال می‌گذره مثلا ۲۰۲۴ سال می گذره چند وقت دیگه میشه ۲۰۲۵ مسلمون ها هم باید یه سرآغاز داشته باشند یه مبدا تاریخ داشته باشند این مبدا تاریخشون ببینید از کی قرار بدن ها
نبی مکرم تشریف آوردند مدینه وقتی وارد مدینه شدند یک جوش و خروشی بود یک صحنه وصف ناپذیر از ذوق و شوق مردم نسبت به آمدن رسول خدا حالا می خوایم عرض کنیم که آیا همه خوشحال بودند یا جو غالب خوشحال بود؟ یهودیا که خیلی خوششون نیومد به مذاقشون خوش نیومد با اینکه اونا خبر می‌دادند به این اوس و خزرج که پیغمبری خواهد آمد و اینطور و اینجور و اینها که مثلا ما اینجا اومدیم به او بپیوندیم به اسلام او رو بیاریم به دین او رو بیاریم ولی وقتی آمد یه قصه دیگه شد یه شکل دیگه شد‌ غیر از یهودیا کسانی دیگه هم بودند که خوششون نیاد؟ بله همین عبدالله بن ابی کسی بودکه اوس وخزرجیا اتفاق کرده بودند روی او که او بشه رئیس مدینه
یکی از اتفاق‌هایی که تو این مسیر برگشت اومدن به سمت مدینه افتاد  این بود که پیغمبر عبور کرد از کنار خیمه ام معبت که بعد یادتون باشه گفتم  ام معبدت یه بزی داشت این نمی‌رفت چرا برای چی نمی‌رفت  از بس لاغر بود و ضعیف بود و این‌ها که بعد پیغمبر فرمود این شیر داره  گفت آقا این جون نداره چه برسه به شیر که بعد نبی مکرم دست پربرکتشو خدا کنه دست پر برکت رسول خدا به زندگی تک تکمون بخوره  همین که دست پربرکتو پر خیر و نفع پیغمبر به این گوسفنده به این بره خورد به این بز خورد   پرشیر شد و پیغمبر فرمود ظرفها رو بیار همین جور چندتا ظرف شیر از این دوشید و همه خوردن و ابوبکر خورد و ام معبت خورد و خلاصه یه ظرف هم فکر کنم گذاشتن برای شوهرش  این معجزه مال همین مسیره رفتن سمت مدینه  خب پیغمبر رسید به دو فرسخی مدینه منطقه‌ای به نام قبا که مرکز قبیله بنی عمر بن اوف نبی مکرم روز دوشنبه  
مشرکین مکه وقتی دیدند که مدینه داره پایگاهی میشه برای مسلمون‌ها  و دیگه کم کم کار داره از دستشون خارج می‌شه تصمیم گرفتن که یه کار خیلی بزرگ و زشتی رو انجام بدن  و اون هم ترور آقا رسول خدا خب قبلاًم تصمیم بر ترور داشتند  منتها به شکل جدید به شکل نوین شکلش چی بود نوین بودنش چی بود؟  این بود که ۴۰ تا قبیله هستند از هر قبیله یک نفر نماینده بشه در شب مخصوص با همدیگه ۴۰ تایی بیان و دسته جمعی حمله کنند به خانه 
در مدینه دو طایفه معروف بودند که یکی از این‌ها به نام اوس  یکی هم قبیله خزرج که اینا اگه بخوای ریشه‌شونو پیدا کنی به یمن برمی‌گرده حالا سه تا طایفه معروف از یهودم اینجا بودند که اینا یکیشون بنی قریظه هستند یکی بنی نظیر و یکی هم بنی قینقاع  این‌ها سه تا طایفه معروف هستند از یهودیا  خب اینا طبق چیزایی که داشتن از خبرهای غیبی که داشتند می‌دونستن پیامبری که آخرین باشه اینجا ظهور می‌کنه  اینجا اسلامش نشر پیدا می‌کنه گسترش پیدا می‌کنه و لذا جلو جلو اومده بودن چه جوری الان یه عده می‌دونن حکومت امام زمان تو کوفه است میرن تو کوفه
چند صباحی از مرگ ابوطالب نگذشته بود که مردی از قریش یه مقداری خاک برداشت آورد ریخت رو سر پیغمبر بعد پیامبر با همین وضع به خونه اومد یعنی با همین شکلی که خاک ریخته بود رو سرش اومد به سمت خانه چشم یکی از این دختر بچه‌ها حالا یه چند تا دختر تو خونه بوده بعضی جاها هست حضرت زهرا سلام الله علیها بوده که وقتی می‌بینه رو سر پیامبر خاکروبه ریخته شده میاد و به حالت رقت بار شروع می‌کنه آب میاره رو سر وصورت پدر عزیزش رو می‌ شوره بعد قطرات اشک دیدگانش سرازیر میشه پیامبر دختر خودش رو تسلی میده
زمانی که عبدالمطلب بچه‌های خودشو جمع کرده بود  می‌خواست سفارش بکنه نسبت به آقا رسول خدا که وقتی که مشخص میشه جناب ابوطالب  بعد از عبدالمطلب قرار سرپرستی کنه حمایت می‌کنه این عبدالمطلب هی سفارش می‌کرد هی سفارش می‌کرد  که بعد ابوطالب گفت بابا یه چیزی بهت بگم اصلاً احتیاجی به سفارش نداره  چون که فانه ابنی  این پسر خودمه جگر گوشه منه اصلاً نیازی به سفارش کردن نیست اصلا نیازی به این حرفا نیست نیازی به این بحث‌ها نیست  بعد وقتی ما مثلاً می‌بینیم پیغمبر ابوطالب در شعب هی جابجا می‌کرد که هی میومد تو یه شب  چند مرتبه جای پیغمبر عوض می‌کرد که اتفاقی براش نیفته گرفتاری نباشه توطئه‌ای نکنند  قصد سویی نباشه آخر سر یکی از فرزندان ابوطالب میگه که بابا جان آخر سر من تو این بستر کشته میشم  حالا تو نقل اومده که امیرالمومنین این حرفو زده هی می‌گفت علی جان تو بخواب سر جای پیغمبر بخواب جای پیغمبر  که بعد یکی از فرزندان میگه من آخر سر اینجا کشته میشم

عکس نوشته

تصاویر مذهبی از حاج آقا ذوالقدر

ویدئو کلیپ های دیدنی از حاج آقا ذوالقدر

مطالب صوتی از حاج آقا ذوالقدر