حاج میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر
مسلم بن عوسجه بعد از اینکه شهید می شود و روی زمین که می‌افته پسر جوانش دارد مثل شیر جنگجو شیر دلاور غرشی می‌کنه و حرکت می‌کنه که بره انتقام مثلاً پدر رو بگیره اینجا دارد امام حسین علیه السلام تا متوجه می شوند میان جلو و می‌فرمایند که جوان پدرت شهید شد  و اگر تو هم کشته بشی دیگه مادرت توی این بیابان در پناه کی آرام بگیره  خب بالاخره این زن وقتی شوهرش از دست داد تکیه‌گاهشو از دست داد  باید یه کسی باشه که این در پناه او آروم بگیره باید یه مأمنی داشته باشه  باید یه آغوشی باشه که این رو بتونه آرامش کنه 
جوانی هست خب که از مردان روزگار و شجاعان نامدار  همین حنظله بن اسعد شبامی که ارباب رجال یعنی اونایی که رجال نویسند و مقتل نویسند  اونایی که محدثن اسم این آقای حنظله بن اسعد رو زینت کتاب خودشون کردند اسم این رو آوردند  ایشون از اکابر شیعه است اکابر جمع کبیر یعنی بزرگان شیعه  از بزرگان شیعه به شمار می‌رفته هم شجاع بوده هم فصاحت لسان داشته قاری قرآن بوده  یعنی به عنوان قاری قرآن می‌شناختنش خودش رو رسوند کربلا از کوفه  و به عنوان رسول امام حسین حساب می‌شده  یعنی امام حسین علیه السلام وقتی می‌خواسته پیک بفرسته برای این عمر سعد ملعون و عبیدالله بن زیاد ملعون همین آقای حنظله بن اسعد رو می فرستاده هر کسی رو نمیشه پیک به عنوان پیک شما بفرستی باید انسان‌های محکم را به عنوان رسول بفرستی پیک بفرستی
ایشون از بزرگان و دلاور مردان و نیایش گران شیعه در کوفه به شمار می‌رفت. نوشتند که وقتی خبر هلاکت معاویه رسید به کوفه شیعیان دور هم جمع شدند و نامه نگاری کردند به آقا ابا عبدالله الحسینعلیه السلام و این نامه‌ها رو ابتدا توسط افرادی از جمله همین سعید بن عبدالله حنفی خدمت آقا ارسال کردند. نامه‌ ای که دادند دست سعید بن عبدالله که برسونه این از ناحیه شبث بود لعنت الله علیه ، حجار بن ابجر یزید بن حارث و همینطور تعدادی رو آوردند که از طرف اینها بود بعد متن نامه‌ ای که سعید بن عبدالله برد برای امام حسین این بود:
یکی از یاران آقا اباعبدالله الحسین علیه السلام در کربلا شخصی هست به نام المحسن المثنی ابن الامام المجتبی یا اینکه محسن نخونیم اینجا بخونیم حسن مثنی، حسن دوم. منتها در تیتر المحسن آورده بعد تو متن که وارد میشه حسن میاره منم به نظرم حسن درسته حسن مثنی چیزی که قبلاً اطلاعات دارم حسن مثنی هستش. امام حسن مجتبی پنج تا پسر داشتند که دو تاش معروف هست تو کربلا عبدالله و قاسم منتها اون سه تا دیگه معروف نیستند که یکیشون همین حسن مثنی پیش اهلش معروفند ولیکن پیش عموم مردم خیلی معروف نیست حسن مثنی ، حسن دومی. مادرش خوله هستش و وقتی قصه کربلا تموم شد داستان تموم شد دستور دادند گفتند برید سرها رو از بدن جدا کنید اومدند سر حسن مثنی رو از بدن جدا بکنند دیدن زنده ست یه رمقی داره که دایی حسن اونجا بود و وقتی که دید حسن زنده است گفت بزارید این حسن پسر خواهر منه بزارید این رو من ببرمش از کربلا بیرون
عبیدالله بن حر جعفی یه آدم بسیار دلاوری بوده یه آدم بسیار بی‌باکی بوده  که حتی وقتی مثلاً میره با معاویه دیدار که می‌کنه بعد صحبت می‌کنه و این‌ها  میگه که تو باطلی و علی حقه و بعد میاد و هرجا که میره اونجا رو غارت می‌کنه و اصلاً می‌ریزه به همو بعد تو کوفه که بوده یه آدم اینجوری بوده آدم گناهکاری بوده  میاد تو کوفه و بعد از شهادت امیرالمومنین ظاهراً میاد تو کوفه اونجا ساکن می‌شه تا قصه کربلا  تا قصه کربلا که پیش میاد می‌فهمه که امام حسین علیه السلام میاد شامه قوی‌ام داشته  متوجه میشه که این مردم کوفه امام حسین رو حمایت نمی‌کنند تو زرد از آب در میان و به جنگ امام حسین میرن برای اینکه این شریک نشه تو کار مردم کوفه از کوفه میزنه بیرون میگه
یه نقلی هستش که میگه که امیرالمومنین علی علیه السلام وقتی داشت یه چشمه آبی رو وقف می‌کرد درست می‌کرد  این ابو نیزرم اونجا بوده یه قصه‌ای رو تعریف می‌کنه  میگه من تو مزرعه مشغول کار بودم که علی علیه السلام نزد من اومد به من فرمود که ابونیزر چیزی برای خوردن داری ؟ میگه گفتم آقا جان یه غذایی دارم که امیرالمومنین این رو نمی‌پسنده  آقا فرمود چیه ؟ گفتم کدوی مزرعه از این کدوهای مزرعه  یه غذایی من درست کردم با یه روغن معمولی
ابومخنف روایت می آورد که شبی آقا اباعبدالله الحسین علیه السلام توقف کردند هنگام سحر شد فرمود ظرف‌های خودتون رو از آب بردارید پر کنید حرکت کنیم وقتی راه افتادن آقا اباعبدالله سرشون رو همینطوری آرام بر روی زین اسب گذاشتن یه اندکی خواب آقا را عارض شد بعد که بیدار شدن به اطراف نگاه کردند و سر مبارکشون رو بلند کردند دو مرتبه سه مرتبه فرمودند انا لله و انا الیه راجعون و الحمدلله رب العالمین جناب علی اکبر اسبشون رو پیش تاختند و عرض کردند که یا اباتا آقا جان بابا جان سبب این که شما گفتیدانا لله و انا الیه راجعون چی بود ؟ امام حسین فرمودند نور دیده من علی جان الان خوابم برد اسب سواری رو دیدم که می‌گفت این قوم میرند و مرگ با اون‌ها همدوش می‌شه  مرگ به سرعت به سمت این‌ها میاد علی جان فهمیدم که نفوس ما به ما داره خبر مرگ میده جناب علی اکبر عرض کرد که آقا جان بابا جان آیا ما بر حق نیستیم ؟  آقا اباعبدالله فرمودند : به حق اون خدایی که همه خلایق به سمتش برمی‌گردند ما بر حقیم عرض کرد که جناب علی اکبر ، اگر پس اینطوریه ما برحقیم 
می‌فرماید که یه عبد سیاهی بوده از مردم نوبه فضل بن عباس این رو حالا خریداری کرده بوده امیرالمومنین صد و پنجاه دینار پول میده این جون رو خریداری می‌کند بعد که میخره امیرالمومنین جون رو که میخره میاره میده به ابوذر که خدمت ابوذر بکنه حالا به چه شکل بوده رو چه حسابی امیرالمومنین این کار رو می‌کنه تا این تو دست ابوذر بود و تا زمان عثمان که عثمان جناب ابوذر رو تبعید می کند به ربضه آقای جون در خدمت ابوذر میره ربضه توی ربضه جناب ابوذر به مقام شهادت میرسه بالاخره تو فشار و اینها که قرار می‌گیره جناب ابوذر که از دنیا میره این جون برمی‌گرده خدمت آقا امیرالمومنین علی علیه السلام دیگه محضر مولا بوده ، کارهای مولا را انجام می‌داده امیر المومنین که به شهادت میرسه میاد خدمت آقا امام حسن مجتبی. ببینید یه کسی باید توفیق داشته باشی اینجوری خدمت گزار اولیاء خدا باشه بعد هم نفس یکی از اینا به آدم بخوره آدم هم دنیاش آبادمیشه ، هم آخرتش به شرط این که خودش بخواد.
یه جا بریر از امام حسین خواهش کرد گفت آقا جان اینا آب رو بستن به رو خیمه‌های شما  آب رو بستن به سمت شما اجازه می‌دید من برم با اینا حرف بزنم امام حسین علیه السلام فرمود بریر برو این بریر اومد روبروی عمر وایساد و سلام نکردعمر سعد گفت ما مسلمانیم چرا به ما سلام نمی‌کنی ؟ بریر گفتش که شما چه مسلمونی هستید کدوم خدا رو قبول دارید ؟
ایشون یک مرد بسیار بسیار دلاور و شجاعی بوده که این دلاوریش و شجاعتش سبب میشه که ابن زیاد او رو فرمانده لشکری بکنه هزار نفر رو بیشتر کمتر به جناب حر می‌سپاره و دستور میده که برو راه رو بر حسین علیه السلام  ببند و نگذار که او به سمت کوفه حرکت بکند ، بیاد و دستور میده که برو امام حسین علیه السلام رو کت بسته بردار بیار تحویل من بده مانع شو.. که اینها حرکت می‌کنند به سمت امام حسین علیه السلام حالا من روایت رو از اردوگاه امام حسین خدمتتون عرض می‌کنم ؛

عکس نوشته

تصاویر مذهبی از حاج آقا ذوالقدر

ویدئو کلیپ های دیدنی از حاج آقا ذوالقدر

مطالب صوتی از حاج آقا ذوالقدر