حاج میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم

و افوض امری الی الله ان الله بصیر البالعباد
والحمدالله رب العالمین باره الخلائق اجمعین و باعث الانبیاء و المرسلین

الصلاه و السلام علی حبیب اله العالمین ابوالقاسم المصطفی محمد

و آله الطاهرین و لعن الدائم علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین

نثار ولی نعمتمون حجت بن الحسن امام زمان علیه السلام ارواحنا له الفداء مقدمه الفدا هر چه قدر ارادتمندید عزیزان بلند صلوات بفرستید.

خب شب قدر است و مهم‌ترین سه شب قدر،
در مفاتیح الجنان هست که شخصی محضر رسول خدا رسید و به نبی مکرم گفت که آقا من راهم تا مسجد النبی خیلی دوره، راه زیادی باید بیام.
شما میشه بگید شب قدر کدوم ایناست که من مثلاً همون شبو بیام. نمی‌تونم هر سه شب رو بیام .معین کنید، مثلاً من همون یه شبو بیام.
آقا رسول الله خب نخواستن بگن، چرا؟ چون فلسفه‌ای پشت این قصه هست.
و اونها می‌خوان ما سه شب انس بگیریم خورده خورده مانوس بشیم ،
دلمون با حق تعالی ارتباط بگیره. اگه بخواد از همون اول معرفی بکنن مثلاً بگن شب بیست و سوم ،
خب دیگه مردم نوزدهم نمیان، بیست و یکم نمیان، گمه ،شب قدر گمه.
خیلی اصرار کرد حضرت دو شب رو معرفی کرد، بعد دوباره گفت آقا مثلاً نمی‌شه اون که مثلاً دیگه قدره رو به من بگید.
حضرت بازم علنی نگفت، در خفا بهش گفت.
منتها مردم دیدن که این کدوم شب رو میاد هر سال ،شب بیست سوم رو داره میاد.
یعنی برداشت کردن که پیغمبر تو گوشش گفته شب بیست سوم بیا.
شب بیست و سوم توی این سه شب از بقیه مهمتره.

شب قدر یعنی شب اندازه‌گیری، اندازه‌گیری همه امور انسان در یک سال تو این شب رقم می‌خوره.
تو این شب اندازه‌گیری می‌شه ،عمر شما پول شما ،اخلاق شما ،علم شما ،معنویت شما ،نور شما ،تو کدوم شب اندازه‌گیری می‌شه؟
تو شب بیست و سوم ،شب قدر شب اندازه‌گیریه و لذا باید خیلی التماس خدا بکنیم.
خیلی به حق تعالی التماس بکنیم خدایا یه جوری بشه من بندگی تو رو بکنم، یه جوری بشه زرنگ باشیم دیگه،
این حق با حق تعالی صحبت بکنیم. امیرالمومنین علی علیه السلام تو نهج‌البلاغه به فرزندشون محمد حنفیه می‌فرماید که:
عماره قلبک به ذکره ، آبادی قلب شما آبادی قلب تو، به ذکر خداست.
قلب فقط قلب صنوبری نیست ،قلب حالا غیر اینم هست، حالا بعضیا میگن روان انسانه، بعضیا میگن روح انسانه،
که خدای متعال تو قرآن از این قلب جور با جور اسم میاره.
مثلا گاهی اوقات میگه که ، فی قلوبهم مرض
بعضی از قلب‌ها مریضند.یه جا میگه ثم قصی قلوبهم، قلب‌های اینا قصیه.
یه جاهام میگه ضیغمی انحراف داره.
یه جا میگه آرامه ،یه جام میگه ساکنه، یه جا میگه چیه، قلبها جور با جوره.
امیرالمومنین می‌فرماید آبادی قلبها به ذکر خداست. به یاد خداست .
شما می‌خوای قلبت آباد بشه ،می‌خوای قلبت احیا بشه، زنده بشه، امشب شب احیا،
احیا نه احیای جسممون، زنده کردن جسمون، شب احیا یعنی احیای قلبمون. قلبمون زنده بشه ،این قلبی که مرده است .
خدا تو قرآن قلب زنده رو میگه،یا قلب مرده رو میگه…
یه عده از قلب‌ها مرده است خب این قلب‌ها آبادیش به یاد خدا.
شما الان هزار و چند تا اسم خدا رو آوردید ، اینا خورده خورده سبب آبادی قلب می‌شه، زنده شدن قلب می‌شه.
علما می فرمایندکه لذکر الاول و الاخر، برای ذکر یه اولی هست یه آخری هست.
ذکر یوجب الانس،
یه ذکر هست که سبب انس می‌شه یعنی شما اولش میای تسبیح می گیری دستت هی ذکر خدا می کنی با سختی هم می گی، منتها خورده خورده این ذکر انس میاره،
این ذکر سبب محبت میشه ،محبت به حق تعالی.
اولش سخته، نماز خوندن همه می دونن. نماز خوندن اولش برای یه عده سختی داره ،منتها میاد به یه مرحله‌ای می‌رسه که یوجبه الانس، این انسه ذکر میاره.
پس یه ذکر قبل از انس داریم، یه ذکر بعد از انس داریم.
شما اولش ذکر میگی که انس بیاد ، همینجوری میگی میگی ،تا مرحله‌ای که دیگه انس پیدا کردی پشت سرش هی دوست داری ذکر خدا رو بگی .
مثال ،خدا رحمت کنه حاج آقای خسروشاهی رو ایشون می‌فرمود:
من یه پدر خانمی داشتم به نام آشیخ عباس تهرانی،
این آشیخ عباس تهرانی تعریف می‌کرد پدر خانمش تعریف می‌کرد،
می‌گفت من وقتی وامیستادم به نماز انقدر از این نماز لذت می‌بردم، انقدر غرق در این نماز می‌شدم کیف می‌کردم از این نماز، که وقتی پدر و مادرم منو صدا می‌زدن ،
می‌گفتن پاشو بیا سر سفره جون می‌کندم نمازمو کوتاه کنم، نمازمو کم بکنم.
وقتی میومدم سر سفره غذا احساس می‌کردم برنجه ببین خورشته مزه داره ، اما مزه ذکر چنان زیر زبون من بود احساس می‌کردم اینی که سر سفره می‌خورم دارم کاه می‌خورم.

پس ذکر دو جوره ، اولش این ذکر سبب انس می‌شه، بعداً که انس آورد این انس سبب ذکر می‌شه .
حالا ما باید تلاش بکنیم، تلاش بکنیم که یاد خدا را همیشه داشته باشیم ،
یاد خدا دو جوره گاهی اوقات همین به لفظ که مثلاً یه کسی بشینه الله اکبر بگه، منتها قلبش غافله.قلبش خاموشه، قلبش خرابه ،
خدا رحمت کن حاج آقا مجتهدی رو می‌فرمود یکی بود الله اکبر می‌گفت ولی قلبش مرده بود بعد تو کوچه می‌نشست نامحرما رو نگاه می‌کرد،
زن نامحرم که رد می‌شد این نگاه می‌کرد پشت سر نگاه به نامحرم یه استغفرالله می گفت .
همجین که نگاهش می افتاد به نامحرم خب تو مسائل شرعی هست ، که وقتی به نامحرم نگاهت افتاد ادامش نباید بدی، ادامش بدی معصیت گناهه ،یعنی اگه یه کسی یک زن نامحرم افتاد سرشو پایین نیاره چشمشو نبنده هی ادامه بده،
این تیر شیطانه ،شیطانه که داره تیر می‌ندازه اونم چه تیری تیر زهر آلود.
بعد به کجا می‌زنه به چشمت می‌زنه ،نه چشمت وسیله او ،چشم تو سبب اوعه.
این تیر رو به پات می زنه ، نه
به دستت می‌زنه ،نه بزرگوار
به این پیشونیت می‌زنه ،نه .
به کجا می‌زنه به قلبت می زنه. نگاه به نامحرم تیر زهر آلودیه که به قلب مومن می‌شینه. از طرف ابلیس، از طرف شیطان، شیطان می زنه.
می نشست هی می گفت نگاه می‌کرد نگاهشم برنمی‌داشت هی می‌گفت استغفرالله ..
این حکایت حاج آقا مجتهدی ها، وقتی یه بار پسرش دید که یه خانمی داره از اون طرف میاد، گفت بابا بابا یه استغفرالله داره از اونجا میاد .
این ذکر ذکر زبانیه قلبش هیچ اثری نمی‌ذاره ،تو قلبش هیچ اتفاقی نمی‌افته.
این قلب باید آباد بشه با ذکر خدا با یاد خدا .
قلب باید تکون بخوره ،بعد اگه قلب تکون بخوره بقیه چیزا هم تکون می‌خوره.
چون القلب امیر البدن ، تو بین همه این چیزایی که خدا به ما داده یکیش امیره و اون قلبه .
این قلب عمارتش امیرالمومنین می‌فرماید: یا بنی عماره قلبک بذکر الله امام آبادیش به یاد خدا س.
باید خورده خورده ما وارد جهان ذکر بشیم، جهان یاد بشیم ، یاد حق تعالی.

خدا تو قرآن میگه میگه من دوست دارم به شما خدا میگه منو یاد بکنید همون جوری که باباهاتونو یاد می‌کنید،
یه وقتی باباتو یاد می‌کنی مثلاً چند سال از دنیا رفته، همچین که یاد بابات می‌کنی یاد مادرت می‌کنی یهو اشک تو چشمات جمع میشه .
خدا میگه منو اینجوری یاد بکنید .
خدا رحمت کنه حاج آقا خسروشاهی رو، ایشون می فرمود علما وقتی می‌خواستن شاگرد بگیرن ،
مثلاً ملاصدرا مثلاً آیت الله بروجردی، می‌خواست شاگرد بگیره طلبه بگیره، می‌نشست همین جوشن کبیری که شما امشب خوندید ، همین جوشن کبیر نی ذاشت شروع می کرد به خوندن از اول تا آخر.
نگاه به این می کرد ببینه تو این همه اسماء و صفاتی که از خدا به زبون جاری میشه تو یکیش قلبش تکون می‌خوره اشکش جاری می‌شه،
اگه می‌دید تکون می‌خوره اشکش جاری می‌شه می‌گفت تو به درد می‌خوری.
ثبت نام اینجوری بود .ثبت نام دانشگاه و ثبت نام کلاس اینجوری بود ، این مدلی بود .
کاغذ نمی ذاشتن جلوش سوال تستی جلوش نمی ذاشتن ، می گفتن ببینیم اینجوری تکون می‌خوره.
قلب تو زنده هست ، امیدی هست خببالاخره ما این بذر رو بکاریم ،
ذکر فقط ذکر زبانی نیست.
یه روایتی هست یا از امام باقر یا از امام صادق علیه السلام حضرت فرمود: لا یکتب الملک الا ما سمع
ملائکه‌ها نمی‌نویسند مگر اون چیزایی که می‌شنوند .
شما سبحانک اینا رو گفتید ذکرها رو گفتید، اینا رو شنیدن ،اینا رو نوشتن .
امام باقر می‌فرماید: و قال الله تبارک و تعالی خدا ربک فی نفسک تضرع و خیفه
دون الجهل من…
خدا رو تو قلبت آرام صدا بزن خدا رو تو این همین جا که نشستی آرام اینو دیگه ملائکه‌ها نمی‌شنوند اینو ملائکه‌ها نشنیدن ثبتش کنم
این ثواب این ذکری که تو تو قلبت گفتی رو هیچکی نمی‌دونه غیر خدا چقدر ثوابشه خدا می‌خواد ماها ۲۴ ساعتی باهاش باشیم باهاش حرف بزنیم همینه این دعای شما نباشه شما قیمتی ندارید هر چقدر بتونید با خدا ارتباط بگیرید با خدا حرف بزنید میاید بالا کا این عمری هم که ماها داریم اصلاً معلوم نیست بتونیم تو این جهان ذکر وارد بشیم
عطار نیشابوری منبر نشست و بعد یه نگاه به سمت راست کرد یه نگاه به سمت چپ کرد گفت هر کسی مطمئنه مطمئن امشب می‌خوابه فردا فردا صبح از جاش بلند می‌شه یه بار کامل مجلسو نگاه کرد دید هیچکی از جاش بلند نشد یعنی هیچکس یقین نداره که فردا صبح خودش به من بگن حاج به شما هم همینو بگم شما بعد گفت که حالا هر کسی آماده رفتنه بلند شو از جاش وایسه شما که یقین نداری تا صبح زنده‌اید آماده هستید برای رفتن به طرف دوباره نگاه کرد دید هیچکس از جاش بلند نشد گفت تعب از مردمیه که به موندن امید مردم برای یه ثانیه بعد اون اطمینان نداریم یقین نداریم برای یه ثانیه بعدمون من چیکار کنم اینا میاد تو ذهنم به امام صادق علیه السلام گفتن آقا چرا بعضیا می‌میرند اینا چشماشون بازه گفتم آقا جان یا امام صادق چرا بعضیا

می‌میرند اینا چشماشون بسته است به امام صادق گفتن آقا چرا بعضیا می‌میرن چشماشون نیمه بازه ما هر کدوممون یه چیزی برداشت می‌کنیم یه چیزی تفسیر می‌کنیم تفسیر این چیه امام صادق علیه السلام فرمود مرگ از یه چشم به هم زدن به چه جوری میاد اصلاً به این اجازه نمیده چشماشو ببنده درجا جونشو می‌گیره وقتی اونی که چشمش بسته است عزرائیل میاد اصلاً بهش اجازه اونی که نیمه بازه وقتی عزرائیل میاد نمی‌ذاره چشماشو باز کنه نمی‌ذاره چشماشو ببنده نیمه باز می‌گیره یعنی مرگ از یه چشم به هم زدن به تو نزدیکتره شما تو این دنیا که نمی‌دونید عمرت چقدره باید همین حالا همین امشب بناتو بزاری بر چی بر اینکه وارد جهان ذکر بشی وارد جهان توحید با اون خالق خودت با اون رازق خودت شروع کنی به حرف زدن با اون کسی که تو رو آورده تو این دنیا باهاش صحبت بکنی قول و قرار بزاری امشب شب اندازه‌گیری اون خدای خودت بگی خدایا من می‌خوام تو این سالی که برام میاد یه جوری باشه تو رو بندگی کنم

عبد تو بشم، می خوام با تو حرف بزنم، می‌خوام قیمت پیدا کنم ،می‌خوام بیام بالا می‌خوام رشد کنم.
شب اول قدر شب نوزدهم عرض کردیم، یکی از عوامل رشد ذکر، یاد خداست.
یاد خدا ما رو میاره بالا.
آقا فرمودند: ان الله خلق خدای متعال یه ملکی رو خلق کرد که این ملک هر شب میاد صدا می‌زنه،
ینادی، یا ابنا العشرین،
ای ۲۰ ساله‌ها اونایی که ۲۰ سالتونه، جدوا و جتهدوا
جدی باشید تلاش کنید نگید حالا ما بچه ایم، نگید حالا ما فعلا دوران نوجوانیمونه، زحمت بکشید تا بتونید خدا رو یاری بکنید تا بتونید دین اسلام رو یاری بکنید.
صدا میزنه یا ابنا الثلاثین،
ای ۳۰ ساله ها، لا یغرنکم الحیاة الدنیا
نکنه این دنیا شما رو گولتون بزنه ،پسرت تو مسجده اما خودت پاتو تو مسجد نمی‌ذاری، همسایه مسجدی اما نمیای برای نماز مسجد ،
انواع و اقسام کارا رو می‌کنی صبح تا شب میدوی اینور اونور می کنی اما وانمیسی چهار رکعت نماز بخونی سر ظهر،
گوشتون نزنه این دنیا، آی ۳۰ ساله ها دنیا گوشتون نزنه.
یا ابنا الاربعین ،آی ۴۰ ساله ها ، برا ملاقات با حق تعالی شما چیکار کردید، چی آماده کردی ۴۰ سالتون شدا ،
اگه بخواید به دیدار خدا اگه بخواید خدا رو ملاقات بکنید حاضرید دو کلمه باهاش حرف بزنید.
آمادگی داری دو کلمه باهاش حرف بزنید می‌تونید مقابلش وایسید، شما یه دیدار میرید، یه ملاقات مهم می‌رید لباس نو می‌پوشید لباس خوب می‌پوشید ،موهاتونو مرتب می‌کنید قلبتونم مرتب کردید؟؟
صدا می‌زنند، این ملک صدا می‌زنه یا ابنا الخمسین ، آی ۵۰ ساله ها اتاکم النظیر ترساننده اومده‌ها، پشت سرتونه، مرگ نزدیکتونه .
چیکار کردی. صدا میزنه یا ابنا السبتین، ۶۰ ساله‌ها، اونایی که ۶۰ سالتون شد دیگه الان زراعت موقع دروشه،
شما باید کاشته باشی الان وقت درو کردنه.

یه روایت عجیب بخونم براتون حدیث قدسی، یعنی حدیثی که از خدا صادر می‌شه مال خداست.
خدای عزوجل می‌فرماید: و عزتی و جلالی قسم به عزتم قسم به جلالم ، انی استحیی ، من حیا می‌کنم از این کسی که تو اسلام موی سرش، ریشش سفید شده که اینو عن اعذبهما ،من این بنده‌ای که تو اسلام موی سرش سفید شده ریشش سفید شده حیا می کنم اینو عذابش بکنم.
پیغمبر تا اینو فرمود، ثم بکی
پشت سر این حدیث پیغمبر شروع کرد به گریه کردن.
وقیل لما تبکی ، آقا جان یا رسول الله چرا داری گریه می کنی؟
فرمود خدا حیا می‌کنه بندشو بنده ای که ریشش سفید شده رو عذاب بکنه اما این بنده حیا نمی‌کنه از گناه ،دوباره گناه می‌کند پشت سر هم گناه می‌کنه .

حدیث شب نوزدهم چی بود؟ فرمود:
۴ چیز در گناه بدتر از خود گناهه ،
یکی کوچک شمردن گناه
میگه آقا چیکار کردیم حالا، یه دروغ گفتیم مگه اختلاص کردیم ، مگه فلان کردم.
شیطان میگه من اون موقع سوار اینا میشم که اینها گناهان شون رو کوچک می شمارند.
میگه آقا نماز نخوندیم دیگه ،مگه چیه، حالا حتما باید بیاییم مسجد، زنمون حالا حتما باید این جوری باشه، من دلم می خواد….
کوچک شمردن این گناه از خود گناه بدتره.
دومی ، به گناه افتخار می‌کنه ،پز میده .بله ما اینجوری اینطوریم.
سومی ،خوشحالی کردن. خوشحاله که داره این گناهو می‌کنه.
چهارمی ،اصرار، تکرار .
پیغمبر گریه کرد فرمود خدا حیا می‌کنه این بندشو عذاب بکنه اینا حیا نمی‌کنن از اینکه گناه نکنن دوباره گناه می‌کنند.
آقا یه مثلی هست اینو علمافرمودند : نگو حالا من چند سال دیگه توبه می‌کنم اینو نگو ، اون کسی که میگه من چند سال دیگه توبه می‌کنم مثل کسیه که تو باغش علف هرز دراومده ،
میگه حالا وایسا بعد ، بعدا این علف هرز رو در میارم .چند سال می‌گذره این علف هرز میشه درخت، خودش پیر میشه.
دیگه نمی‌تونه این علف هرزه در بیاره ، تو اون موقع که جوونی باید این علف هرز رو در بیاری. وایسی بگی حالا بزار بعداً دیگه نمی‌شه ،تو جوانی باید شماها کار کنید تلاش کنید، با یاد خدا دلتون رو آباد بکنید.
زهر الفساد فی آلبر و البحر بما کسبت ، فساد تو خشکی و تو دریا ظاهر می‌شه به به واسطه کردار ما واسطه افعال ما به خاطر گناهی که ما انجام میدیم، آقا این بارونم نمیاد.
به خاطر گناهی که ما انجام میدیم زلزله میاد، اذا کثر الزنا کثر الموت فجعه مرگ‌های ناگهانی به خاطر زناست.
فرمود زنا، زنای چشمم هست.
زنای دستم هست. زمین می‌لرزه چرا به خاطر زنا ، به خاطر دروغ ،به خاطر غیبت. برکت از به خاطر گناه‌ها.
بچه‌هامون بعد از آب در میارن بخاطر لقمه های حرام.
یه نفری بود اومد یه اسب کرایه کرد بعد این اسبه رو مثلاً طی کرد.
امام رضا فرمود : هروقت می خواید کاری انجام بدید قبلش طی کنید ، نزارید آخر سر.

چون آخر سر شما هرچی هم بدی اون بازم راضی نمی‌شه، میگه کم داد. همون اولش طی کنید اگر همون مقداری که طی کردی بدی خوشحاله میگه خب حقمو گرفتم .
بیشتر بدی، بازم خوشحال می‌شه بیشتر خوشحال …
آقا یکی اومد می‌خواست بره دنبال یه کاری ،یه بدهکار داشت می‌خواست بره بدهکاره رو پیدا بکنه، پولش از اون بدهکاره بگیره.
یه اسب کرایه کرد چقدر؟ مثلاً ۵ درهم. سوار این اسب شد راه افتاد رفت. وقتی رسید به اون شهر، شهری که بدهکار توشه. پرسید گفت فلانی کجاست گفتن که رفته فلان شهر.
رفت اون یکی شهر بعد دوباره تو اون شب پرسید فلانی کجاست ؟گفتن رفته اون یکی شهر.
یکی دو هفته، این قرار بود برای یه روز این اسبو کرایه کرد، اما تا بره اون بدهکاره رو پیدا بکنه یه دو هفته طول کشید.
برگشتو این اسبه رو تحویل داد ،صاحب اسب گفت خب حالا کرایه ما رو بده. همون ۵ درهمی که طی کرده بودو داد گفت آقا تو برای یه روز این اسبو از من گرفتی، الان دو هفته س رفتی باید بیشتر کرایه بدی. گفت نه بابا.
گفت بریم پیش قاضی، قاضی کیه؟ ابوحنیفه.
رفتن پیش ابوحنیفه ، آقای ابوحنیفه اینجوریه ما اختلاف پیدا کردیم این میگه بیشتر بده اسب منو بیشتر بردی، اما من با این طی کردم ۵ درهم.
ابوحنیفه یه نگاه به اون صاحب اسب کرد گفت ، اسبتو الان پس داده یا نه، گفت آره اسب منو پس داده.
گفت خب مالتو گرفتی دیگه، دیگه چی می‌خوای .اضافه برای چی می‌خوای..
اومدن از دادگاه بیرون ، این صاحب اسب گفت انا لله و انا الیه راجعون
خیلی ناراحت شد. این دست کرد تو جیبش یه خورده اضافه‌تر پول داد .دید ناراحته خیلی به هم ریخته است خیلی سگرمه هاش تو هم.
گذشت رفت مدینه ،تو مدینه رفت پیش امام صادق علیه السلام، وقتی رفت پیش امام صادق علیه السلام قصه‌شو گفت برای امام صادق علیه السلام.
اینکه من اینجوری شدم اینطوری شده بعد رفتیم پیش ابوحنیفه ، ابوحنیفه اینجوری حکم کرده.
امام صادق علیه السلام فرمود : لمثل هذا القضا یمنع السماء ماءها
بخاطر چنین فتوا هایی که آسمون دیگه از آب دادن از باریدن چیکار می‌کنه خودداری می‌کنه .
گناه‌های اینجوری باعث میشه که آسمون نباره .خدا برکتشو بگیره ، خدا برکتش از این زمین برای ما بگیره. عمرمون کوتاه بشه.
خیلی آقا بعد به خدا التماس بکنیم که خدایا بارالها به ما توفیق بده که بتونیم قلبمونو با ذکر آباد بکنیم، با یاد تو آباد بکنیم تا شیطان از ما دور بشه تا بتونیم از گناهان فاصله بگیریم.
عرضم تمام. امشب شب بیست و سوم شب آخر از شبهای قدره.
من خودم خیلی ذهنم درگیر بود که چه روضه‌ای برای شما بزرگواران بخونم امشب، هر کاری کردم که مثلاً یه روضه‌های دیگه‌ای بخونم غیر از روضه‌های شب‌های گذشته، اما نتونستم.
به ذهنم اومد که امشبم شما رو ببرم در خونه مادر سادات فاطمه زهرا
امام حسن عسکری علیه السلام فرمود
ما حجتهای خداییم بر شما، جده ما مادر ما ،فاطمه زهرا حجت خداست بر ما.

شماها هر وقت گرفتار میشید میاید در خونه ما ، ما خودمون هر وقت گرفتار می‌شیم می‌ریم در خونه مادرمون فاطمه زهرا
امشب دیگه حالا همه گرفتاریم دیگه همه دنبال یه راه نجاتیم یه سبب قوی هستیم یه سبب بزرگ هستیم و اون سبب چه سببی بهتر از فاطمه زهرا دخت نبی مکرم
اما روضمو چه جوری بچینم که انشالله حال مجلس هم متفاوت بشه
من اینطور روضه می خونم عزیزان ، شما هم با من همراه بشید
برا حضرت زهرا هرکی گریه بکنه بنا بر روایات بهشت براش واجب می‌شه
فرمود اینو امام باقر فرمود مادر ما شب قدره لیله قدر مادر ما فاطمه زهراست
فرمود من ادرک فاطمه فقط ادرک لیله القدر
هر کس فاطمه زهرا رو بشناسه شب قدر رو هم می‌شناسه
امشب دلهامونو ببریم خانه حضرت زهرا
چند تا از این خانم‌های پرستار که بالین خانم فاطمه زهرا نشسته بودند
اینا یهو دیدن حال خانوم عوض شد حال خانوم متغیر شد
تو پرانتز بگم عزیزان، آقایون خانوم ها معلوم نیست سال بعد شب سوم ماه رمضان ما درک کنیم ها
چقدر آدم ها بودن بيست و سوم پارسال بودن امسال دیگه نیستن زیر خروارها خاکن
چند تا از این خانم‌های پرستار دیدن حال خانوم فاطمه زهرا دگرگون شد
فورا بلند شدن حرکت کردن سمت مسجد امیرالمومنین علی علیه السلام تو مسجد بود
حضرت امیر صلوات الله علیه تا اومدن از مسجد بیرون این خانم‌های پرستارو که دیدن
دیدن این خانوم‌ها هم حالشون متغیره اینام رنگ صورتشون پریده است
فرمود من خبر، چه خبر اینا گفتن یا علی اگر می‌خوای فاطمه رو زنده ببینی خودتو به بالین فاطمه برسون
بعد یه جمله گفتن خدا نکنه یه کسی داغ جوون ببینه داغ جوان میگن جوون رو پیر می‌کنه پیرمرد رو زمین گیر می‌کنه

تو بعضی از ختم‌ها که مثلاً ما میریم بهمون سفارش می‌کنن می‌گن این مجلس جوونه
یه جوری روضه بخون که مادرش مثلاً غش نکنه پدرش غش نکنه جوون از دست دادن دیگه
امیرالمومنین خانوم جوون از دست داده ۱۸ ساله از دست داده ببین چقدر حالا مصیبت خیلی بالاتر از ایناست
اینا خانوم‌هایی که امیرالمؤمنینو دیدن یه جمله‌ای گفتن خیلی دل آقا رو سوزوندن گفتن هرچند ما گمان نمی‌کنیم که زنده ببینیش
آقا امیرالمومنین سرآسیمه اومد سمت خانه وقتی رسید
آقا امیرالمومنین این عمامه رو گذاشت رو زمین عبا رو از شونش انداخت بعد اومد سر فاطمش رو به دامن گرفت
صدا می‌زد می‌گفت یا بنت رسول الله دختر رسول خدا ای دختر بهترین انسان‌ها اینجوری صدا زد دید خانوم جواب نمیده اما یه جور دیگه‌ای صدا زد که خانم جواب داد
من و شما ها هم امشب همینجوری خانوم رو صدا بزنیم
یهو صدا زد یا فاطمه انا ابن عمک علی
من پسر عموی تو علی بن ابیطالبم
عبارت می فرماید ففتح عینا دوتا چشماشو باز کرد
حالا من و شما ها چجوری صدا بزنیم بگیم یا حضرت زهرا تو رو به حق شوهر مظلومت علی
تو رو به حق اون آقایی که دلت خیلی برات مظلومیتش سوخت
امشب بیا ما رو یه نگاه کن یه جور دیگه هم قسم بلدم بدما
بگم یا حضرت زهرا تو رو به حق حسن همون حسنت که تو کوچه ها دستشو گرفته بودی
همون حسنت که هی می‌گفت مادر بلند شو
یا حضرت زهرا تو رو به حق همون حسنی که می گفت چرا گوشت خونی آلوده
بازم بلدم قسم بدم بی بی رو
بگم مادر خانوم به زبونم اومدا علما گفتن شما هم می‌تونید به خانوم مادر بگید
اصلاً امشب هرکی تو این مجلس نشسته سرشو بندازه پایین خانوم مادر صدا بزنه عیب نداره فقط مال سیدا نیست
فرمود هرکی محبت این خانوم تو قلبش می تونه این خانوم رو مادر صدا بزنه
مادرتو رو به حق رگ‌های بریده گلوی حسینت
تو رو به حق موهای به هم ریخته حسینت تو رو به جان ..
تا امیرالمومنین اومد سر خانوم رو به دامن گرفت گفت من علیم
خانوم چشماشو باز کرد یه گریز بزنم

صورتشو گذاشته بود رو صورت جوونش هی صدا می‌زد ولدی علی
پسرم علی جان علی دنیا بعدک العفا انقدر گفت علی بعد چی شد جلو بابا هی پاهاشو می کشید زمین
شیخ جعفر شوشتری آورده من معذرت می‌خوام اینجوری امشب روضه می‌خونم خیلی به خدا التماس کردم خدایا زبونمو باز کن برا روضه
شیخ جعفر شوشتری میگه میگه اولین جایی که امام حسین صداش به گریه بلند شد اون ساعتی بود که چشمش به علی اکبر افتاد
بعد یه جوری گریه کرد صداش به گوش زینب سلام الله علیها رسید
اصلا بی بی دوید
سمت میدان اومد وقتی اومد دید برادر نزدیکه دیگه جان بده
این دستشو گذاشت رو شونه های ابی عبدالله هی صدا می زد داداش بلند شو
برادر بلند شو دشمن داره می‌خنده
علامه امینی می‌فرماید خانوم هر کاری می‌کرد این برادر بلند شه دید فایده نداره
میگه روشو کرد سمت مدینه صدا زد مادر تو بیا کمک کن
حسینت داره جون میده بیا کمک کن داغ جوون خیلی سخته
برگردیم مدینه خیلی سخته میگه خانوم چشماشو باز کرد بعضیا اینطوری میگن میگن خانوم دستشو بلند کرد اشک های چشم امیرالمومنین رو پاک کرد
فرمودقربونت برم برا من گریه نکن بعد یه خورده که گذشت صدا زد علی جان غسلی بالیل شبانه غسلم بکن
از زیر پیراهن غسلم بده چرا چون نمی‌خوام اون زخم‌هایی که رو پهلوم هست ببینی
مرد غیرت داره غیرت الله ، بعد خورده که گذشت صدا زد گفت علی جان بالای قبرم بشین قرآن برام بخون
دوباره که گفت بازم صدا زد ایکنی و ابک للیتامی هم برای من گریه کن هم برا بچه‌هام گریه کن
برا حسنم منتها یکیشونو مخصوص گریه کن کدومشونو مخصوص گریه کن کشته دشت کرب و بلا رو مخصوص گریه کن

صلی الله علیک یا مظلوم یا اباعبدالله
بریم کربلا او می برید و من می بریدم
او از حسین سر یا الله یا ابی عبدالله

حسین جان آشیخ ذبيح الله محلاتی تو ریاحین الشریعه فرموده است خانوم زینب از روی تل نگاه می‌کرد یه مرتبه دید جبرئیل و پیغمبر دارن گریه می‌کنن
یه نگاه کرد دید باباش امیرالمومنین تو گودال
یه نگاه کرد دید حسنش تو گوداله
اما آماده‌ای بگم یه مرتبه دیدی تو گودال مادرش زهرا هی صدا می زنه بنی قتلوک
اگر کشتن چرا آبت ندادن
اگر کشتن چرا خاکت نکردن
عزیز دلم حسین حسین

Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتس آپ
Share on facebook
فیس بوک
Share on linkedin
LinkedIn

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *