حاج میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر
حاج آقا ذوالقدر با بیان اینکه جناب نوح در کشتی بود تا زمانی که که خدا وحی کرد به سمت کوه ها که من خدا اراده کردم که کشتی بنده مان را در یکی از شما قرار دهیم دارد که هر کوهی سر برآورد بجز کوه جودی که تواضع کرد و گفت من آن رتبه را ندارم که کشتی بر من فرود اید خدا تواضع او را پسندید و خدا امر کرد بر کوه جودی فرود آی وقتی فرود آمد صدای مهیب برخواست چون کشتی سرپوشیده بود جناب نوح سرش را از روزنه ای بیرون آورد واز خدا خواست که خدایا به اصلاح آور خدایا به اصلاح آورد و متوسل شد به خمسه طیبه محمد وال محمد تا اینکه خدا برای آنها آرامشی قرار داد اما آخرین مطلب از سید بن طاووس هست که جناب نوح به جهت اینکه قومش کافر بود از آنها فاصله گرفته بود در کوهی عزلت گزیده بود و لباسش از پشم بود خوراکش از گیاهان روی زمین بود تا اینکه خدا جبرئیل را فرستاد و گفت چرا از خلق کناره گرفتی  گفت بخاطر اینکه قوم من از خدا دوری می کنند گفت جهاد کن گفت نیرو و قدرتی ندارم جبرئیل گفت اگر قدرتی داشتی جهاد میکردی گفت البته،جبرئیل فریادی برآورد که نزدیک بود کوه ها از هم پاشیده شود همه  سنگ ها و ریگزاره ها گفتند لبیک لبیک ای فرستاده خدا نوح دهشت کرد جبرئیل خودش را معرفی کرد و اورا به نبوت اطلاع داد و اورا سفارش کرد که با دخترعموی خودت عموره ازدواج کن در روز عاشورا حرکت کرد به سمت قوم خودش . او عصایی سفید در دست داشت که به اذن خدا خبر میداد به آنچه که مردم در ذهن شان داشتند سرکرده های قوم هفتاد نفر بود روز عیدی بود آنها در کنار بت های خودشان بود تا اینکه جناب نوح فریادی برآورد گفت لااله الاالله آدم برگزیده خداست ادریس بلند کرده خداست ابراهیم خلیل خداست موسی کلیم خداست و عیسی از روح القدس خلق شده و محمد خاتم پیامبران گواه برمن است که تبیلغ دین خدا برشما کردم به یکباره بت ها لرزیدند و آتشکده ها خاموش شدند و همه آنها خائف و وحشت زده شدند گفتند تو کیستی گفت من بنده خدایم و پسر بنده خدا و خدا مرا فرستاده من شما را از عذاب خدا میترسم عموره ایمان آورد پدر عموره گفت چه شد یک بار صدای نوح را شنیدی به ایمان آوردی گفت پدر کجا رفت عقل و فهم تو؟!  چطور می شود که او پیامبر نباشد واینگونه سخنش در قلب شما اثر کند پدرش اورا یک سال در زندان حبس کرد و غذای اورا قطع کردند صدای اورا می شنیدند بعد از یکسال که از زندان آزاد کردند دیدند یک نور عظیمی او را احاطه کرده و در نهایت جمال و کمال است گفتند تو چگونه زنده ماندی گفت من به خدای نوح استغاثه کردم و  نوح به معجزه خدا برایم غذا می آورد بعدا نوح اورا خواست و با او ازدواج کرد که ثمره این ازدواج شد پسری به نام سام حضرت نوح یک زن دیگر داشت که رابعا نام داشت و او کافره بود و جاسوسی میکرد و اسرار و اخبار جناب نوح را به دشمنان می گفت که در طوفان غرق شد بنا بر نقل زنی دیگر داشت  که مسلمان بود به نام هیکل که با او در کشتی  بود
حاج آقا ذوالقدر گفتند : حق والدین بعد از مرگ چیه ؟حق مادر و پدر بعد از مرگ دعا و خیرات است صبح یادش کنید. ظهر یادش کنید. شب یادش کنید. نکنه فراموشش کنید دعاشون باید بکنید طلب مغفرت کنید خیرات براشون کنار بذارید
حاج آقا ذوالقدر بیان داشتند که حضرت نوح وقتی از کشتی فرود امدند هشتاد نفر بودند شهری بنا کردند به نام قریه الثمانین سوال اینجاست که چرا در مدت نهصد و پنجاه سال  تبلیغ ،حضرت نوح بیشتر از هفت یا هشت نفر نتوانست جذب کند می شود علت این را دو سه مطلب دانست  اولا اینکه مُدّ گرایی، در زمان جناب نوح مردم رو آورده بودن به پرستش بت ها و بت پرستی مدّ شده
شیخ طبرسی با استناد از ابن عباس یک بحثی را مطرح می کند می گوید جماعتی از اهل کوفه اومدندخدمت امیرالمومنین گفتند: یا علی از عجایب و اسرار خدا با ما بگو امیرالمومنین فرمود :من اگر از عجایب خدا بهتون بگم شما کافر می شوید ..شک توی دلهاتون میوفته اصلا ازدین دست برمی دارید گفتند: نه یا امیرالمومنین شما بفرمایید ما استقامت می کنیم و می ایستیم شما فقط از عجایب خدا به ما نشون بده آقا دید اینها خیلی اصرار می‌کنند فرمود هفتادنفر از شما که از همه قویدل تر هستید و از همه بهتریدبلند شید با من بیایید ۷۰ نفر انتخاب شدن. گلچین شدند. با مولا علی علیه السلام را افتاده‌اند خارج کوفه که رسیدند امیرالمومنین دو رکعت نماز خواند و بعد از نماز شروع کرد یک کلماتی را به زبان آورد که مفهوم این کلمات را کسی نمی دانست این کلمات که تمام شد آقا امیرالمومنین فرمود نگاه کنید این ۷۰ نفر نگاه کردند دیدند این طرف بهشت و همه چیزهایی که خداوند توی قران گفته بود راآنجا دیدند امیرالمومنین فرمود حالا آن طرف را نگاه کنید نگاه کردند دیدند یک جهنمی برپاست مولا علی علیه السّلام فرمودند این بهشت و این هم جهنم... این ۷۰ نفر گفتندوای چه سحری!!! عجب ساحری هستی علی!؟ همه آنها کافر شدن جز ۲ نفر یعنی همه ۷۰ نفر کافر شدند فقط دو نفر کافر نشدن در راه بازگشت امیرالمومنین به آن دو نفر گفت دیدید که دوستانتان چگونه کافر شدند؟ آنها چگونه از دین برگشتند ؟ومن گفتم شما تحمل ندارید گوش نکردید و کافر شدید گفته بودم کسی که به من شک کند به پیامبر شک کرده ...این دو نفر به همراه امیرالمومنین علیه السلام وارد مسجد کوفه شدند مولا علی نمازخواند..یک مرتبه دیدند لبهای مبارک مولا تکان خوردن این دو می‌گویند دیدیم که همه مّهرها و سنگ‌ها تبدیل به طلا و یاقوت شدند یکی دیگه از اون دو نفر کافر شد گفت این دیگه سحر و جادو هست فقط یک نفر از این ۷۰ نفر استقامت کرد و تا آخر در کنار امیرالمومنین ایستاد..
حاج آقا ذوالقدر: رسالت جناب نوح شهر کوفه بوده این حیوانات در سوار شدن بعضی ها نافرمانی کردند بُز امتناع کرد و جناب نوح از دُم او گرفت و پرتش کرد به داخل کشتی و دمش شکست و به این جهت عورتش مکشوف ماند گوسفند حیوان نجیب و گوش به فرمان بود و آن جناب دست بر پشت او قرار داد به همین جهت دمبه به هم رسید  ابلیس هم در میان پای الاغ وارد کشتی شد و ابلیس از اینکه در کشتی میتواند دیگران را وسوسه کند خوشحال بود نصیحت های شیطان: یا نوح بپرهیز از حرص که پدر تو آدم را از بهشت بیرون کرد و بپرهیز از حسد که من را از بهشت بیرون کرد... خدا وحی کرد یا نوح نصیحت ابلیس را بپذیر هرچند او ملعون است حیوانات در کشتی به اذن خدا باهم مهربان بودند و همه به غم جان خود مبتلا بودند و زهر نداشتند موش و عذره  در کشتی زیاد شد و خداوند گربه و خوک را در کشتی به نوعی جالب توجه خاق کرد کنعان پسر جناب نوح سوار کشتی نشد و پدر اورا صدا زد ولی او قبول نکردگفت من خودم را به بالای کوه می رسانم و از آب در امان می مانم سآوی الی جبل یعصمنی من الماء پرسیدند مگر در کوفه کوهی بوده؟ امام صادق فرمودند در نجف کوه بسیار بزرگی بوده که بزرگترین کوه روی زمین بوده خدا خطاب کرد آیا دشمن من به تو پناه می برد این کوه تکه تکه شد و ریگ نرمی شد خدا به جای آن دریا شد این دریا را نی می گفتند و در طول زمان خشک شد می گفتند نی جف یعنی دریا خشک شد  د بعدهم ی را انداختند شد نجف
?یا به یک تبسم یا به یک اشاره از نوک نیزه کن به خواهر نظاره ?دلم را ربودی برادر حسین جان گه به روی خونین گه به صوت قرآن ?ساربان ساربان ناقه را برگردان که دورحسینم بگردم دوباره ?هلال شب اول ماه زینب تو خوب آمدی بر سرراه زینب ?این سر تو این دست کوتاه زینب زچشمم فشانم به پایت ستاره ?تو که بر زمین تیره رو نهادی چرا بر نوک نیزه های اعدائی ?ما توهمت یا شقیق فوءادی یااخا یاثارالله وبن‌ثاره ?حسین جان حسین جان? ┈••✾•???•✾••┈┈ ?#حاج‌آقا‌ذوالقد
حاج آقا ذوالقدر: پیامبر فرمود حضرت نوح نود خانه در کشتی برای حیوانات درست  تمام کره زمین را آب فرا گرفت به جز کعبه  چرا خدا همه را عذاب کرد خب همه که حضرت نوح را مسخره نکردند اطفال چه گناهی داشتند؟فرمود اولا اینکه اطفال نبودند کوچکترین فرد ۴۰سال داشته ثانیا آنهایی هم که مسخره نکردند چون سکوت کردند و راضی بودند داخل در عمل آنها هستند اینکه کنعان فرزند نوح باشد اختلاف هست که نظر درست و مشهور این است که پسر جناب نوح بود و حلال زاده هم بود در روایاتی فرمودند اهل تسنن دروغ می گویند که کنعان پسر نوح نبوده بلکه چون ایمان نیاورد و کافر شد از اهل نوح نیست حضرت نوح میگفت فمن تبعنی فانه منی هر کس تبعیت من را بکند از من است خدا آنهایی که ایمان آوردند رو از اهل نوح می شمارد حتی اگر نسبتی نباشد و آنکه ایمان نمی آورد ولو  از صلب نوح باشد اهل نمی داند در آنجایی هم که برای عایشه و حفصه مثل زن نوح  و زن حضرت لوط را می زند نه اینکه العیاذ بالله آنها خیانت کرده باشند و فرزند حرام آورده باشند بلکه خیانت آنها این بود که کافر بودند به پیامبر و خدا و مومنین را لو می دادند نمامی می کردند  و آنهایی که ایمان می آوردن را به کفار معرفی می کردند و کفار هم به سراغ مومنین می رفتند و اذیت می کردند 
بسم الله الرحمن الرحیم مژده بگیر قنبر و مژده هم بده و شاد باش خوشحال باش فوالله فقد مات رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم به خدا قسم پیغمبر از دنیا رفت وهوعلی ملته ساخط در حالی که از امت خودش غضبناک بود الا شیعه نسبت به امت غضبناک بود به جز از شیعیان اینها رو حضرت علی علیه السلام دارد به قنبر می گوید این برای تو مژده است مژده بگیر و مژده بده و به بقیه بگو پیغمبر از دنیا می رفت ناراحت بود از دست همه ناراحت بود ..جز شیعیان بعد مولا علی فرمود الا وان لکل شی عزاوعزالاسلام شیعه قنبر بدان که برای هر چیزی یک عزتی است یک شکوهی هست عزت این اسلام شیعیان هستندالاوان لکل شی دعامه برای هر چیزی یک ستونی هست ودعامه الاسلام الشیعه ستون این اسلام شیعه هست الا وان لکل شی زروهُ وزروهُ اسلام الشیعه ...هر چیزی یه اوجی وبلندی داره و اوج اسلام بلندی اسلام شیعه است الا وان لکل شی شرفاُوشرفّ الاسلام لشیعه هرچیزی یک شرفی دارد یه شرافتی داره و شرافت اسلام شیعه است الا وان لکل شی سیداّ. قنبر گوش هایت را بازکن برای هر چیزی یک سیدی است یک آقایی است وفرمود وسیدالمجالسُ مجالسُ الشیعه آقای مجالس سرور مجالس..... مجالس شیعه است الا وان لکل شیِ اماما هر چیزی یه امامی داره..وامام الارض. ارض تسکنها الشیعه ... هر جایی هر زمینی امامی داره و امام زمین‌ها. کدوم زمینه‌ها ؟همون زمینه‌هایی که شیعیان بر روی او ساکن هستند امام زمین های دیگر است میگه من مثلی؟؟ چه کسی هست مثل من ؟این زمین مباهات میکنه به بقیه زمین ها بقیه زمین ها می گویند مگر تو چه داری که ما نداریم؟ می گوید روی من مومنین می آیند می نشینند محبین علی می‌آیند اینجا مجلس میگیرند ذکر می گویند ذکر امیرالمومنین به میان می‌آید فرمود والله لولا فی الارض منکم ما رایت به عینا عشبا ابدا به خدا قسم اگر شما در زمین نبودید هیچ گیاهی در زمین نمی روید به وجود شماهاست که این گیاه ها می رویند به وجود شما ها است که این درخت ها میوه میدهند اگر شما نباشید این درختها میوه نمیدهند اصلا گیاهی از زمین سر بر نمی آورد به خاطر وجود شیعیان است پس قنبر خوشحال باش بشارت بگیر و بشارت هم بده
بسم الله الرحمن الرحیم پیامبر صلوات الله علیه فرمود ...اولین کسی که وارد بهشت میشود علی بن ابیطالب هست.. ابودجانه بلند شد گفت یا رسول الله مگر شما نگفتید اولین کس از بین همه پیامبران من هستم که وارد بهشت می شوم؟ پس چرا اینجا می گویید که علی وارد بهشت میشود اولین نفر علی است که وارد بهشت میشود؟ این که جور در نمیاد پیغمبر فرمودهوُ صاحبِ لِوایی?.. علی صاحب پرچم من هست. اونی که پرچم حمد رو دستش میگیره علی هست. صاحب پرچم معمولاً چی کار میکنه ؟جلوتر راه میره. اول علمدار میره بعد دیگران میان.. فرمود ابودجانه چی داری میگی؟ علی صاحب لوای منه اولین کسی که وارد بهشت میشه _اصلاً به نور مولا علی که بهشت روشن میشه بهشتیان نورانی میشن✏️
استاد ابن ابی الحدید می گوید: شنیدم در شام یه عالمی هست که بسیار برجسته است آوازه آن عالم همه جا پیچیده بود می‌گفتند او خیلی وارده.. خیلی ماهره.. خیلی خبر ه هست ..در مورد علوم یکه تازه میدان است .میگه من راهی شام شدم. دیگه حرکت کردم رفتم طرف شام از همه می پرسیدم که این عالم را من کجا میتونم پیدا کنم؟ سر درسش بشینم از این عالم استفاده کنم. لذا به هرکی میگفتم که آدرس این عالم رو به من بدید نمی دادند آدرس نمی‌دادند. انگار که می ترسند واهمه‌ای دارند می‌گه آخرش گفتم آقا از چی میترسید؟ چرا آدرس این عالم را نمی دهید ؟گفتند. که این عالم آدم خوبیه علم کثیری دارد واقعاً آدم باسوادی هست منتها یک انحرافی داره بعضیا اینجورین دیگه ...مثلا میبینی یه جایی خیلی حرف دارند برای گفتن منتها یک کجی دارند. اونا هم به نظر خودشون این عالم یک کجی داره. گفتم که اعوجاج این عالم چیه که شما اینقدر میترسید ؟گفتند این آقا نظری دار ه خاص!! گفتم چیه؟ گفت این میگه علی بن ابی طالب یک نسبتی با پیغمبر داره که این نسبت باعث میشه از خلیفه اول ابوبکر خلیفه دوم عمر خلیفه سوم عثمان بالاتر باشه این نسبتی که علی بن ابیطالب با پیغمبر داره او را به منزله خود پیغمبر قرار داده حالا من گمان کردم خوب چون علی پسر عموی پیامبرهست این نسبت رو می خواد بگه یا مثلاً علی علیه السلام چون داماد پیغمبره منظورشون از نسبت اینه گفتم این آقایی که این حرف رو میزنه حرف خیلی بدیه گفتم این شیعه است؟ گفتن نه آقا شیعه نیست گفتم سنی هست؟ گفتن بله این عالم .عالم سنی هست منتها انحراف اینجوری داره حرف او اشکالاتی داره از این جهت که اونم میگه علی یه نسبتی با پیامبر داره که این نسبت باعث میشه از خلیفه اول و دوم و سوم بالا تر باشه گفتم خیلی خوب من عالمم آدرسش رو بدید من برم سر درسش باهاش حرف بزنم ببینم حرفش چیه تا متقاعدش بکنم تا از این حرفا نزنه اینها دیدند که من در مقام بحث می خوام بیام در مقام مناظره می خوام وارد بشم آدرسش رو دادند چون میترسیدند سر درسش شلوغ بشه با این انحرافی که داره خطرناک بشه بنابراین آدرس اون عالم رو دادندهمون عالمی که از نظر اونها انحرافی بود می‌گه من صبح زود پا شدم رفتم سر درس این عالم دیدم وای چقدر نشستند همه از علمای بزرگ نشستند.. دیدم یه مجلس خاصیه این آقا هم تشریف آورد و نشست روی صندلی شروع کرد درس و بحث را.. دیدم نه خیلی فرق داره همینجوری میجوشه علم از دهان او همینطور میریزه خیلی فرق میکرد با کسان دیگه ای که من دیده بودم درس تموم شد بحث تموم شد کتاب رو بست من یه خورده اومدم جلو دستم رو بلند کردم خودم رو نشون استاد دادم گفت بفرمایید گفتم جناب استاد عرضی دارم از خدمتتون.. سوالی دارم از محضر شریفتون گفت بفرمایید گفتم من از درس امروز شما خیلی استفاده کردم اما یک حرفی رو به شما نسبت می‌دهند ولو این حرف را امروز من نشنیدم می خوام ببینم شما این حرف را گفتید گفت کدوم حرف؟ گفتم این که شما گفتید بین علی علیه السلام و پیامبر.ص. نسبتی هست که باعث میشه از ابوبکر و عمر و عثمان بالا تر باشه این حرف مال شماست؟ گفت بله آقا بله!! حرف منه.. گفتم خوب منطقتون چیه که این حرف رو میزنید؟ این چه منطقیه که میتونه از ابوبکرصدیق بالاتر باشه از عمر فاروق بالاتر باشه از عثمان ذوالنورین بالاتر باشه این چه نسبتی که علی از همه اینها باید بالاتر باشه ؟گفت منطق من منطق قرآن هست- گفتم کجای قرآن نسبت علی علیه السلام را با پیامبر مشخص کرده؟ وی گفت انفسنا و انفسکم تا گفت انفسنا و انفسکم دهنم رو بستم چی بگم صریح خود قرآن دیگه. ۷ بالاتر از قرآن شما چی میخواین بگین حرف بیاری به سنی ها بگی بالا ترین مطالب رو شما می تونی از قرآن استفاده کنی میگه منطق من قرآن هست خدا در قرآن میگه علی جان پیغمبره علی علیه السلام به پیامبر به منزله جان هست پیغمبر بالاتره یا ابوبکر؟ پیغمبر بالاتره یا عمر ؟پیغمبر بالاتر یاعثمان ؟حالا تو بگو ببینم جان پیغمبر بالاتره یا ابوبکر؟ علی جان پیغمبره میگه سرم و انداختم پایین و اومدم خوب چی بگم؟؟

عکس نوشته

تصاویر مذهبی از حاج آقا ذوالقدر

ویدئو کلیپ های دیدنی از حاج آقا ذوالقدر

مطالب صوتی از حاج آقا ذوالقدر