حر بن یزیدریاحی مگه با امام حسین سر وسری داشت؟ اصلاً اومده بود راه را بر امام حسین بسته بود امام حسین هر کار کرد که حر کنار بره نرفت . گفت حر میخوام برم کوفه گفت: آقا نمیزارم بری ..امام حسین نامهها را نشان داد و گفت: شما مرا دعوت کردید کوفه حالا راه را بر من بستید؟ گفت: آقا من مامورم و معذور.!! آقا فرمود: پس ما برمیگردیم مدینه.. روبروی امام ایستاد گفت:مدینه هم نمیذارم بری هر کاری کرد گفت :نه باید همینجا بایستید. پاهای اسبهاشون بلند بود بلند میشدند شیعه می کشیدند این بچه های امام حسین ترس به جونشون