حاج میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

https://dl.mzolghadr.ir/358.mp3ر

 

بسم الله الرحمن الرحیم

■حکمت شماره ۳۵۸

● مالمُجَاهد الشَهید فِی سَبیل الله بِاعظَم اَجرا مِمن قَدَرَ فَعَف لَکَاد العَفِیف اَن یَکُون مَلَکَا مِنَ المَلَائِکه.

 

حضرت امیرصلوات الله علیه که جان عالم فداشون می فرماید:

نیست مجاهد ، اون ما اول نافیه س به معنی نیست،

مجاهد شهید کسی که رفته جبهه جنگیده خمپاره خورده گلوله خوره و شهیدم شده،

آخه یه وقت موشک می خوره ولی سالم برمیگرده منتها شهید شده خونش هم ریخته شده.

بعدم شهید سبیل الحمارم نبود ، آخه اون طرف کشته شد گفتن آقا ، آقا فرمود،  نه اون شهید حمار رفته بود الاغش رو بگیره،

نیتش خدا نبوده می خواسته بره الاغ بگیره، حالا این که ما میگیم شهید فی سبیل الله در راه خدا هم هست،

نیست اجرش بالاتر از اون کسی که می تونست گناه کنه ولی نکرد.

ثواب اون شهید بالاتر از این بابا نیست ، یعنی اون بابایی که بتونه گناه نکنه خودش رو حفظ کنه

ثوابش بالاتر از اون شهید هست. حضرت یوسفی که می تونست گناه کنه، ولی خودش رو حفظ کرد نگه داشت پناه به خدا برد.

ثوابش از یحیی که شهید شد بالاتره. اگه آدم بتونه فکر نکن کمه و کوچیکه؛ خیلی بزرگه.

یه گروهی رفتن جنگیدن، امام تو چهل حدیث آورده ؛ تو حدیث اول،

خیلی هم مهمه بعد زخمی برگشتن پیش پیفمبر ، پیغمبر فرمود: آفرین که شما رفتید جنگیدید و کشته شدید زخمی شدید، جانباز شدید .

آفرین به شما که در جنگ کوچک پیروز شدید اینا گفتن: آقا مگه جنگ بزرگ تر چیه؟

آقا فرمود : جنگ با نفس.

لذا جنگ با نفس خیلی بزرگه ، یه کسی بجنگه با خودش؛ نفسش رو سرکوب بکنه.

نفس اژدرهاس او کی مرده است

از غم بی آلتی افسرده است

این اگه بهش میدون بدی بیچاره میکنه؛ نابود می کنه همه چی رو به آتیش می کشه.

میگه من تکبر داره غرور داره این نفس میخواد همه رو زیر پاش له کنه،

یه وقتی می بینی این نفس زن و بچه ش رو هم زیر پاش له میکنه.

حسادت، اینا همش مال نفسه، غضب، بله ضایع میکنه، آبرو میبره،

حالا یکی بتونه این نفس رو سرکوب کنه ببین، این فرد عفیف و خویشتن دار که تونسته نفسش رو سرکوب بکنه به نفسش میگه نه،

نزدیکه که فرشته بشه. کسی که گناه نمیکنه مثل فرشته ها می مونه.

او کسی که عفیفه و پاکدامنه گناه که نمیکنه شبیه فرشته ها شده،

من هیچ وقت این حرف حاج آقا خسروشاهی یادم نمیره می فرمود:

یک ملک یک فرشته قدر و منزلتش از همه ی این دنیا بالاتر

یه ملک ارزشش از همه ی کره ی زمین و آسمونا بالاتر،

ما بین مخلوقات کیو داریم؟ از نظر تعداد بیشترین مخلوقات کیا رو داریم؟ ملائکه ها هستن.

بعد یکیش انسان اگه بتونه گناه بکنه. نفسش رو سرکوب بکنه و جلوش رو بگیره ،

میره بالا از فرشته ها هم بالاتر، همین بشر خاکی؛ مثلا نامحرمه چشمش رو ببنده، بله گناهه دیگه همه دوست دارن منم دوست دارم،

باید نفس خودت رو نهی کنی جلو خودت رو بگیری، بعد وقتی جلوی خودت رو گرفتی جات میشه بهشت،

میری بهشت قیمت و بهای تو بهشته . نه اون تصویر نامربوط، نه اون ارتباط نامربوط ،نه‌ اون سخن نامربوط.

خدایا بارالها به ما یه ملائکه ی تقوا قرار بده.

روحیه ی تقوا بده تا بتونیم جلو نفس رو بگیریم. این هم چیزی است. خدا یا به همه ی ما توفیق ترک معصیت قرا بده.

یه جمله هم عرض روضه ذکر مصیبت

امروز به دلم افتاد، دل هاتون رو ببرم در خانه ی خانم ام البنین

جمعه ها معمولا مهمان اقا ابالفضلیم

حالا امروز مهمون مادر آقا ابالفضل باشیم

مادر آقا ابالفضل کم از آقا ابالفضل نداره

بالاخره این آقا از دامن همین مادر متولدشده و هرچی داره از مادر داره

ان شاءالله خانم ام البنین کاسه های گدایی ما رو پر کنه دستمون رو سمت این خانم دراز کنیم

خانم هم باب الحوائج هست وقتی اومد خونه آقا امیرالمومنین اینقدر با ادب بود

صدا زد علی جان خواهشی دارم از تو آقا فرمود: بگو گفت:

لطفا من رو فاطمه صدا نکن

گفت مگه راضی نیستی از اسمت؟ گفت چرا راضی هستم ولی وقتی شما میگی فاطمه

این بچه ها کودکان یاد مادرشون فاطمه زهرا میفتن

خدا رحمت کنه حاج مرتضی تهرانی رو می فرمود:

ببینید این قصه چیه که مادر پیر بوده باشه و از دنیا بره دیگه یاد اومدن نداره که

این مادر جوان بوده و نوع از دنیا رفتنش متفاوت بوده

بین در و دیوار بوده بعد شهیده بوده جوان بوده و لذا بچه ها یاد مادر می افتادن گریه میکردن، من و فاطمه صدا نکنید

دیگه ازاون به بعد او رو ام البنین صدازدن تا بیاد اون ساعتی که خانوم بیاد و بگه زنان مدینه دیگه من رو ام البنین صدا نکنید

دیگر مرا ام البنین نخوانید

دیگرمرا بدین سمت مدانید

ام البنین بودم من ای عزیزان

آن دم که بودن چهار ماه تابان

اما دیگر منه دلخون پسر ندارم

آرام جان نور بصر ندارم

بشیر میگه وارد مدینه شدم رسیدم صدام رو به گریه بلند کردم

ای مردم مدینه دیگر مدینه جای موندن شما نیست

چون آقای شما حسین کشته شد

اشک من اینجور سرازیر شد حسین علیه السلام پیکرش تو کربلا به خاک و خون غلتیده شد

سر مقدسش شهر به شهر سر نیزه ها گردانده شد

ام البنین سر رسیدپرسید بشیر چه خبراز کربلا گفت: خانم یه فرزند شما کشته شد پرسید

بشیر از حسینم چه خبر

یه مرتبه بشیر صدا زد ام البنین باور نکرد گفت: مگه عباسم نبود

گفت چرا بود اما اول بی برادرش کردن

حسین جان حسین جان

Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتس آپ
Share on facebook
فیس بوک
Share on linkedin
LinkedIn

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *