در نقل هستش که آقا رسول خدا در سفری بودند رسیدن به یه جایی و اینها اتراق کردند
بعد فرمودند که برای طعام یه گوسفندی رو ذبح کنند خب اینطور بود دیگه
یه لشکری بود و حرکت می کردند اینا نیاز به تغذیه داشتند
باید جون میگرفتن و اینها حضرت فرمودند یه گوسفند ذبح کنید
بعد یه شخصی گفتش که من بلدم و اینها آستینشو زد بالا گفت ذبح گوسفند با من
اون یکی گفتش که پوست کندن گوسفندم با من
یکی دیگه بلند شد گفتش که پختن گوسفندم با منه مثلا کباب کردن و اینا درست کردنشم با من
پیغمبر اکرم بلند شدن فرمودند جمع کردن هیزم این غذا هم با من جمع کردن هیزم این بساطم با من