حاج میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر
در نقل هستش که آقا رسول خدا در سفری بودند رسیدن به یه جایی و این‌ها اتراق کردند  بعد فرمودند که برای طعام یه گوسفندی رو ذبح کنند خب اینطور بود دیگه  یه لشکری بود و حرکت می کردند اینا نیاز به تغذیه داشتند  باید جون می‌گرفتن و این‌ها حضرت فرمودند یه گوسفند ذبح کنید  بعد یه شخصی گفتش که من بلدم و این‌ها آستینشو زد بالا گفت ذبح گوسفند با من  اون یکی گفتش که پوست کندن گوسفندم با من  یکی دیگه بلند شد گفتش که پختن گوسفندم با منه مثلا کباب کردن و اینا درست کردنشم با من  پیغمبر اکرم بلند شدن فرمودند جمع کردن هیزم این غذا هم با من جمع کردن هیزم این بساطم با من
در سیره ابن هشام هست که میگه وقتی که لشکر اسلام حمله کردند به جبل الطیر و اونجا رو فتح کردند  اسرایی از اونجا به مدینه آوردند عرضم خدمتتون که همون سمت مکه  که دارد در میان اون‌ها دختر حاتم طائی بود  و وقتی پیامبر اکرم رو دید این گفت که یا رسول الله هلک الوالد و غاب الوافد  پدرم از دنیا رفته برادرم علی هم فرار کرده رفته سمت شام  بر ما منت بزار ما رو ببر شام تا خدا هم بر تو منت بگذاره اینو گفت و روز اول و دوم پیامبر جوابی به دختر حاتم نداد  مثلا سرشو آقا انداخت پایین و رد شد روز سوم که دوباره مثلاً چشمش به پیامبر افتاد  امیرالمومنین کنار پیامبر بود اشاره کرد به دختر حاتم که اون عرض خودتو تکرار کن اون خواهشی که داشتی رو تکرار کن 
می فرمایند که حضرت رسول در دیده ها در نظرها چشم‌ها بسیار با عظمت می‌نمود و در سینه‌ها مهابتی از او بود و روی اون بزرگوار می‌درخشید مانند ماه شب چهاردهم یه نورانیتی داشت این صورت مبارک اقامت ایشون از میانه بالاتر بود قد متوسط یه مقدار بالاتر خیلی بلند نبود کوتاه هم قامت شریفشون و سر مبارکشون هم کوچیک نبود سر متوسط به بالا بوده و موی اون بزرگوار نه خیلی پیچیده بوده مثلا فر بوده و نه بسیار لخت بوده افتاده بوده و اکثر اوقات هم موهای حضرت تا نرمه گوش تا نرمه گوش می‌رسیده اگر بلندتر میشد یه وقتی حضرت میان این موها رو می‌شکافت فرق باز می‌کرد و بر دو طرف سر می‌نداختش موها و گشاده پیشانی بودند ابروشون باریک و قوس‌دار بوده
در نهج البلاغه از امیرالمومنین علی علیه الصلاة و السلام هست   حضرت امیر می‌فرمایند خدا با نبی مکرم یه بزرگتر ملکی از ملائکه رو مقرون کرد  یعنی یه ملکی بود این همراه پیغمبر بود از وقتی که به دنیا اومد  منتها این ملک از این ملائکه‌های معمولی نبوده یه ملک خاصی بوده که شب و روز نبی مکرم رو از اون لحظه‌ای که به دنیا اومد  بر مکارم اخلاق آداب و محاسن اخلاقی دستور می‌داد وا می‌داشت بعد مولا علی می‌فرماید من
درحدیث معتبر هستش از امام صادق علیه الصلاة و السلام که وقتی نبی مکرم متولد شدند چند روز گذشت در حالی که برای اون حضرت شیری به هم نرسید گویا مادر شیر نداشتن یا به چه شکل و به طریق معجزه از طریق جناب ابوطالب عموی پیغمبر نبی مکرم ارتزاق کردند و تا اینکه حلیمه سعدیه اومدند. قصه دارد حلیمه سعدیه حالا اینجا که اون رو خدمتتون عرض خواهیم کرد. می‌فرماید ابن شهر آشوب حلیمه بنت ابی زویب که این خانم با یه عده از خانمهای دیگه که شیرده بودند
یکی از اون شخصیت‌های برجسته اجداد آقا رسول خدا جناب هاشم هست  که این شخص انقدر بزرگوار بوده که اصلاً دیگه فرزندان بعدی رو هم بنی هاشم می‌نامند  یا مثلا امیرالمومنین هم بنی هاشم می‌نامند  امام حسین رو هم بنی هاشم می نامند خیلی شخصیت فوق العاده و کلیدی داشته تو مکه  و بعضی‌ها اینطوری هستند دیگه انقدر معروف می‌شند انقدر نامشون سر زبان‌ها می‌افته  که فرزندان بعدی هم همینطوری خود به خود مثلاً حضرت رضا علیه السلام آنقدر نامش زبان زد شد اسمش بر سر زبان ها افتاد که امام جواد رو می‌گفتند ابن الرضا  امام هادی رو می‌گفتن ابن الرضا امام حسن عسکری رو هم می‌گفتند ابن الرضا 
بنابر آنچه که مشهور هست بین علما ی امامیه ولادت نبی مکرم در هفدهم ماه ربیع الاول هستش. علامه مجلسی رحمت الله علیه نقل اجماع کرده و بر اینکه هفدهم ربیع ولادت نبی مکرمه هست منتها علمای اهل تسنن دوازدهم ماه ربیع الاول رو تولد آقا رسول خدا می‌ دونند. مشهور اینکه اون حضرت نزدیک طلوع صبح جمعه هفدهم ربیع به دنیا آمدند و همون سال هم اتفاقای عجیب و غریبی افتاد از جمله داستان اصحاب فیل بود که اینها فیل‌ها رو آوردند برای خراب کردن کعبه
علی بن ابراهیم روایت کرده وقتی که بنی اسرائیل توبه کردن و جناب موسی گفت توبه ی خشک و خالی به درد نمیخوره باید همدیگر رو بکشید تا این گناه بزرگ که شما مرتکب شدید هم رو بکشید گفتن چجوری بکشیم؟ جناب موسی فرمود فردا بیایید بامداد نزدیک بیت المقدس چاقویی شمشیری حربه ای بیارید دهان و چشمهای خود رو ببندید تا هم رو نشناسید تا من بر منبر بنی اسرائیل بالا رفتم شروع کنید هفتاد هزار نفر جمع شدن چون از لب و بینی های اینا متوجه می شدن که گوساله پرستیدن اگه سفید بودن متوجه می شدن بخاطر خوردن آب که توش براده های گوساله ی طلایی ریخته شده بود
عبدالمطلب یکی از کارهای بسیار مهمی که انجام دادند بحث پیدا کردن چاه زمزم بود که در خواب مامور شدند به حفر چاه زمزم چاه زمزم رو پیدا کردند. بعد تو اون چاه گفتیم مثلا یه آهوی طلا یک آهویی که همه ش طلا بود اونجا مخفی کرده بودند یه سری شمشیر بود زره بود از این قبیل چیز میزها بود خود حجرالاسود بود حجرالاسود رو هم انداخته بودن اونجا تو چاه بعد پر کرده بودند و رفته بودندبه خاطر اینکه جنگی بود
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم  واذ قلتم یا موسی  یاد کنید اون وقتی که گذشتگان شما گفتند: ای موسی لن نومن لک  ما هیچ وقت به تو ایمان نمیاریم  این باید توضیح داده بشه و اینکه این اینجوری حرف می‌زنند این یه خورده سر بسته است گنگه و هیچ کسی نمی‌تونه ما رو به این حقایق نزدیک بکنه بهتر از محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم حالا ببینید اینا اومدند میگن ما هیچ وقت به تو ایمان نمیاریم  حتی نری الله جحرة  خدا رو ببینیم آشکارا معاینتا  فاخذتکم الصاعقة  یک مرتبه صاعقه ی آنها رو گرفت صاعقه برای چی اومد رو چه حساب اومد چی بود داستان؟ آقا جان امام حسن عسکری علیه الصلاة و السلام می‌فرماید که سبب این صاعقه چی بود؟

عکس نوشته

تصاویر مذهبی از حاج آقا ذوالقدر

ویدئو کلیپ های دیدنی از حاج آقا ذوالقدر

مطالب صوتی از حاج آقا ذوالقدر