حاج میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

 

بسم الله الرحمن الرحیم

■حکمت شماره ۱۰۲

 

● قال علیه السلام : انّ الله مَلَکَا یُنادی فی کُل یَوم: لِدُوا لِلمَوت، وَ اجمَعوا لِلفَناء، وَ ابنُوا لِلخَرَاب

 

● خدا را فرشته ای است که هر روز بانگ میزند : بزایید برای مردن ، و فراهم اوریدبرای نابود شدن، و بسازید برای ویران گشتن.

▪︎حضرت امیر صلوات الله علیها که جان عالم به فداشون می‌فرمایند: خدا یه فرشته‌ای داره که همه روز فریاد می‌زنه، بانک میزنه صدا میزنه خدای متعال فرشته زیاد داره،

مثلاً یه فرشته‌ای حامل وحیه، یه فرشته‌ای مامور قبض روحه، بعضی از فرشته‌ها مامور تقسیم ارزاق هستند؛ بعضی از فرشته‌ها بارون رو می‌گیرند میارن از آسمون به زمین عزیز فرشته‌ها بچه رو تو شکم مادر می‌گیرن اینور اونور می‌کنن؛ خلاصه کار زیاد دارند.

 

یه سری فرشته‌ها هستند که بالا سرمون هستند، سمت راستمون سمت چپمون هر روز هم عوض میشن شیفتی کار می‌کنن، یه شیف روز یه شیف شب خدا زیاد فرشته داره،

یه فرشته خدا داره که شبای جمعه فریاد می‌زنه میگه: خوش به حال اونایی که استغفار می‌کنند خب یه فرشته هم هر روز صبح فریاد می‌زنه بانک میزنه: میگه بزایید برای مردن بزایید؟

اون ل که اومده سر موت میگن لام غایته ، بزایید اخرش مرگه، پس این فریادها، این سیحه هایی که هست باید بیدارمون کنه.

از اونایی باشید که وقتی بانگ میزنن فریاد میزنن بیدار بشید،این فریادها واسه اینه که بیدار بشید،

بدانید که این دنیا خانه ی همیشگی نیست، پس اخرت رو عوض قرار بدید، حالا این فریادها برای  بیدار شدن، بزایید، اخرش مرگه

امیرالمومنین فرمود: بزاییدفرزند بیارید، …

پیغمبر خدا (ص) اللهم صل علی محمد و آل محمد، روایتی دارن درباره فرزند اوری، فرمود:  اطلب الولده والتمسوه، فرزند بخواهید و اون رو طلب کنید.

بچه مایه ی روشنی چشمه، بچه ریحانه قلبه، فرمود: که نباشه از شما که طلب بچه نکنه، بگه بچه نمیخوام،اگه کسی بمیره بچه نداشته باشه اسمش قطع میشه، تموم میشه میره کسی اسمی از اون نمیبره.

یادش فراموش میشه، خونه ای که توش بچه نباشه برکت توش نیست.

فرمود: ازدواج بکنید بچه زیاد کنیدمن روز قیامت بر امت های دیگه به وجود شماافتخار میکنم ، مباهات می کنم.

فرمود: بچه برای پدر و مادر، گل های خوشبویی هستن از طرف خدا تقسیم شده است بین بندگان خدا، پس بچه ها ریحانه های خدا هستند.

 

فرمود: از سعادت انسان که بچه هایی بیاره و اونا بزرگ بشن و اینا رو یاری بکنن؛

 

فرمود: میراث خدا برای بندگان چیه؟ فرزندصالحی که او بزرگ بشه، بگه خدا بابای منو بیامرزه؛

 

یه روایت قشنگ دیگه از امام صادق(ع) فرمودند: خدا بر بنده ی خود بخاطر شدت محبت به فرزندش رحم میکنه، اینکه بچه ش رو خیلی دوست داره، میبوسه، علاقه داره خدا هم رحم میکنه، فرمود: فرزند بیارید منتها اخرش این غایته مهمه.

بزایید آخرش مرگه،جمع کنید آخرش فناس.

چی شد جمع کردیم خوردیم اخرش نابود شد. اینهمه جمع کردیم ، بسازید اخرش خراب میشه.

خونه خدا با اون عظمتش چند بار خراب شده؛ از نو ساختنش، پس خونه هایی که ساختید توش نشستید فردا خراب میشه یکی دیگه توش میشینه، اینقدر آدما قبل من و شما اومدن تو این خونه ها نشستن زندگی کردن خوردن، خوابیدن، خدا میدونه، اخر دنیا همینه.

 

بهلول یه وقتی که سیل اومده بود جمجمه های مرده ها رو جمع کرده بود؛ جلوخودش هی نگاه می کرد؛ هارون الرشید لعنت الله علیه دید، گفت: چیکار میکنی؟ گفت : دارم بررسی میکنم ، گفت چی رو بررسی میکنی؟ گفت میخوام بدونم کدوم امام جماعت بوده،کدومشون پادشاه بوده، کدومشون پول دار بوده کدوم فقیر بوده؟ ولی هرچی نگاه میکنم فرقی بین اینا نیست؛ همش یه چیز آخرش همینه هیچکس با خودش، هیچی نمیبره.

این جمله رو میگم ازمن یادگار داشته باشید.هر چی گیرت اومد بدون! باید بزاری بری.

این و تو ذهنت داشته باش، اگر ادمی به هرچی رسید اینجوری فکر کرد، دیگه به این چیز دل نمیبنده، به اون بچه دل نمیبنده.

 

امیرالمومنین داره میگه دیگه، بچه میاری اخرش هم برای خودت هم اون بچه، پول جمع میکنی تو حسابت اخرش نابودیه، میسازی اخرش خرابیه؛ یه باغ می سازی ، یه طوفان میادسیل میاد اخرش همش نابود میشه، هیچکس تو این دنیا جمع نکرده که براش مونده باشه، هیچکس نساخته که خراب نشده باشه؛ هیچکس بچه نیاورده که نمرده باشه.

 

همه میمیریم حتی خود عزرائیل هم خدا میگه بیا جلو جونش رو میگیره؛ همه ما کارمون تمومه.

پس ان شاءالله خدا عاقبت ما رو ختم بخیر بفرماید.

من یه جمله هم عرض مصیبت عرض روضه می کنم.

روزای جمعه خوبیش اینه ، ادم توجه میکنه، جمعه ی هفته ی پیش ما حرم اقا اباالفضل العباس بودیم؛ اونجا عرضه کردم یا اقا ما هر جمعه صبح ها سعی کردیم.

تو مسجد رضایی روضه ی شمارو بخونیم،این رو من گفتم تو حرم اقا ابالفضل گفتم اقا از دست ما این بر میاد.

که روضه ی شما رو روز جمعه خوندیم خواهش کردیم؛

یه گره ای میشه، یه ارتباطی میشه، من همه ی اینا رو میگم برای این گره برای این ارتباطه؛ همین الانم اگر چشم سرت رو ببندی تو حرم اقا عباسی؛

یه لحظه نگاه کن گرد ضریح اقا ابالفضل داری طواف میکنی،

بگو یا ابالفضل اقا جان! پسر ام البنین ، یابن الحیدر،

بعضی اسما اینقدر قشنگه ! وقتی صدا میزنی نگات میکنه.

من همیشه میگم ، میری حرم امام حسین بگو یابن الزهرا، حرم اقا ابالفضل میری بگو یابن الحیدر!!!ای پسر حیدرکرار.

یا مثلا یه وقتی بگی ای برادرزینب کبری، نگاهت میکنن

بخصوص هم نگاهتون میکنن، همین که اشک چشمتون سرازیر میشه ، معلومه بخصوص نگاهت کرده!

حالا من امروز یه جمله میخوام بگم ای عموی حضرت رقیه ، ای عموی نازدانه های کربلا ، سقای دشت کربلا، این کاسه های گدایی ما رو امروز صبح شما پر کن.

ای بی دست کربلا دستم رو بگیر!!

وقتی اومد سمت خیمه ی اقا اباعبدالله الحسین، یه جمله گفت: داداش سینه ام سنگینی میکنه؛ چرا سینه ت سنگینی میکنه یا ابالفضل!

میگه بخاطر اینکه بچهای تو تشنه هستن؛ من سقام

اقا اباعبدالله فرمود تو بری من سپاهم ازهم میپاشه

برو یه جرعه آب بیار برای بچه های من

اینا تشنه هستن، تا گفت اب بیار اقا معطل نکرد؛ رفت سمت فرات، آب رو تو مشک جمع کرد، همچین که اومد از شریعه خارج بشه؛ میگن پنجاه تیرانداز اینقدر تیر به بدنش زدن! بدن به مانند خارپشت شد.

 

صلی الله و علیک یا مظلوم یا ابا عبدالله

اینقدر عجله داشت به خیمه برسه؛ از نخلستان اومد

یه مقداری که اومد، از پشت درخت ها، میومدن حمله میکردن.

دست راستش رو قطع کردن، مشک رو به دست چپ گرفت؛ دست چپش رو هم قطع کردن؛ ان شاءالله حرمش ناله بزنی!

یا علی مدد.

مشک رو به دندان گرفت هنوز امید داره!

الهی امید هیچکی ناامید نشه؛ یه مرتبه دید آب داره روی زمین میریزه، مشک پاره شده

اینجا دیدن اقا متحیر شده، نه راه پیش داره نه راه پس داره، بره سمت خیمه ها دیگه آب نداره

بره سمت دشمن دست نداره، بمیرم برات ابالفضل یه تیرم به چشمش خورده چشم حساسه، میخواد تیر رو از چشم بیرون بیاره، اما نمیشه چرا نمیشه چون دست نداره،

حرم اقا ابالفضل ناله بزنیم یا علی مدد!

یه جمله عرضم تمام، پدر و مادرا فیض ببرن، آخ یه نامردی گفت: عباس تویی!

اره یه وقتی اومدی که دست در بدن ندارم، گفت عباس اگه تو دست نداری من دارم، روی رکاب اسبش بلند شد، چنان با عمود بر سر عباس(ع) زد، از روی اسب با صورت روی زمین افتاد.

فرمود: روضه ی ما رو اینجوری بخونیدا

اونی که از بلندی میفته دست داره جلو میاره صورت آسیب نبینه، ولی وقتی من از بلندی افتادم، دست در بدن نداشتم.

صدا زد داداش برادرت رو دریاب!

سقای دشت کربلا ابالفضل ابالفضل

دستش شده از تن جدا ابالفضل ابالفضل!

Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتس آپ
Share on facebook
فیس بوک
Share on linkedin
LinkedIn

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *