حاج میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

 

بسم الله الرحمن الرحیم

■ حکمت شماره ۶۲

●وَ قَالَ ( عليه السلام ) : مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنَّاسِ إِمَاماً فَلْيَبْدَأْ بِتَعْلِيمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْلِيمِ غَيْرِهِ وَ لْيَكُنْ تَأْدِيبُهُ بِسِيرَتِهِ قَبْلَ تَأْدِيبِهِ بِلِسَانِهِ وَ مُعَلِّمُ نَفْسِهِ وَ مُؤَدِّبُهَا أَحَقُّ بِالْإِجْلَالِ مِنْ مُعَلِّمِ النَّاسِ وَ مُؤَدِّبِهِمْ .

 

● حضرت می‌فرماید : هر کسی که خودش رو در مقام امامت مردم قرار داد، امام مردم شد ، رهبر مردم شد.

پیشوای مردم ، این ابتدا باید مشغول تعلیم خودش باشه. قبل از اینکه مردم رو یاد بده تعلیم بده باید خودش رو تزکیه نفس کرده باشه

تعلیم نفس کرده باشه اگه بخواد بیاد رو مردم امتحان کنه اول به مردم بگه نمی‌شه که

خرابکاری میشه گرفتاری درست میشه.

حضرت می‌فرماید که باید تعدیب و تعلیم او نسبت به دیگران پیش از آنکه با زبانش باشه با عملش باشه.

با عملش صورت گرفته باشه یعنی رفتارش به مردم نشان بده.

یه وقتی اینجا تعریف می‌کردن ، حاج آقای احتسابی اومدن و برای نماز .

بعد یه اتفاقی افتاده بود حالا خودشون بهتر بلدن تعریف کنن ظاهرا نمازو خونده بودن ، یه عده‌ای اعتراض کرده بودند که….

بعد ایشون برگشته بود گفته بود که مثلاً گفته بودن چرا تذکر نمی‌دید به مردم تذکر بدید به مردم که مثلاً حرف نزن.

ایشون فرمود چند ساله که من دارم میام اینجا می‌شینم خب رفت و آمد می‌کنم.

همین که اومدم نشستم و بلند شدم نمازمو اینجوری خوندم و اینا. خود اینا همش پیام بود خود اینا همش تذکر بود.

وقتی نشستم با کسی حرف نزنم یعنی کسی حرف نزنید. می‌گفت من چند ساله دارم تذکر میدم اما نه با زبانم بلکه با عملم، با رفتارم اینجوری خوبه

آدم با اینکه با زبانش تذکر بده با رفتارش تذکر بده باکردارش.

امیرالمومنین می‌فرماید: کسی که معلم خودشه ادب کننده خودشه، معلم و نفسه این احترامش اجلال سزاوار تره از کسی که معلم مربی مردمه

اونی که خودشو داره تربیت می‌کنه معلم نفسشه این بالاتر از، سزاوارتر از اون کسیه که میخواد مردمو تربیت کنه

خدا رحمت کنه این آیت الله کوهستانی رو ایشون خب تو این اطراف شمال میشه دیگه ایشون اونجا وقتی وارد شده بود

شروع کرده بود به کار کردن، تربیت کردن، از قبل خودش رو تربیت کرده بودا

وقتی که شروع می‌کنه به کار کردن تمام اون مردم اون محله رو اینا رو اصلاً می‌کنه یه آدم دیگه.

بعد آقای حاج آقا مرتضی تهرانی می‌فرمودند ما وقتی می‌خواستیم بریم مشهد گفتم یه سر برم اونجا ،

رفتن تو اون منطقه کوهستان وقتی وارد شدم احساس کردم که این مردم از یه جا دیگه اومدن

یعنی از یه عالم دیگه‌ای اومدن می‌گفت مردم این منطقه دیدم اصلاً با همه این جاها فرق می‌کنه مدل راه رفتن زنا شون، مرداشون ،پوشش زناشون، پوشش مردا ،اینا اصلاً فرق می‌کرد با همه جا.

این تاثیر یک عالمیه که قبلش خودشو چی کرده تربیت کرده تزکیه کرد.تعلیم نفس کرده.

انشاالله همه ما اینجوری باشیم

پیشوای ما امام ما ،خودش همینه علی بن ابیطالب که امروز روز تولدشه روز میلادشه،

خدا به برکت امیرالمومنین به ما توفیق بده ما بتوانیم یه زیارت نجف دسته جمع بریم حرم مولا علی علیه السلام واقعاً لذت داره می‌چسبه

ایوان نجف عجب صفایی دارد

حیدر بنگر چه بارگاهی دارد

وقتی فاطمه بنت اسد به امیرالمومنین باردار شد . میگه دیدم وقتی می‌خواستم برم کعبه طواف کنم…

خب امیرالمومنین تو شکم فاطمه بنت اسد است میگه نمی‌خواستم بت‌ها را عبادت کنم

می‌خواستم دور کعبه بچرخم اما یهو جمعیت هل می‌داد نزدیک این بت‌ها می‌شدم این کودک در شکم منو هل می‌داد از بت‌ها دورم می‌کرد

مادر نزدیک بت‌ها نشو صحبت می‌کرد.

ابن عباس میگه دیدیم فاطمه بنت اسد وارد شد روبه روی دیوار کعبه ایستاد

ببینید خدا از در نمی‌خواست این خانم رو وارد کعبه کنه می‌خواد از دیوار شکافته شده وارد کنه چون اگه از در بخواد بیاد داخل بعدها میگن کلید داشتن یواشکی کلید انداخته باز کرده و رفته و از این حرفا، خیلی حرف است دیگه.

ولی اینو همه دیدن این‌ها میگن ما کنار چاه زمزم نشستیم و دیدیم.

او در حالی که بچه ۹ ماهه داره اومد روبروی دیوار کعبه وایساد بعد دستشو به آسمان بلند کرد خدا رو قسم داد،

خدایا به حق خودت به حق این فرزندی که می‌دانم یکی از آیات توئه که با من صحبت می‌کنه.

این بچه ببینید قبل اینکه فاطمه زهرایی بیاد با مادرش خدیجه صحبت بکنه امیرالمومنینی بوده که با مادرش صحبت می‌کرده تو بطن مادرش صحبت می‌کرده .

خدایا این درد مخاز رو بر فاطمه آرام کن تسکین بده میگه یک مرتبه دیدیم دیوار کعبه شکافته شد

خدا روزیتون کنه برید ببینید ما یه بار خدا بهمون روزی کرد ۱۳ رجب مکه بودیم بعد یه بارونی اومد اونجا اون روز نمی‌دونم اینا رو چه حسابی بود اون دیوار کعبه رو با پرده می‌پوشونند

ولی نمی‌دونم رو چه حسابی بود اون پرده اون روز نبود اون قسمت پرده نداشت شکاف دیوار کامل مشخص بود

با اینکه دو بار کعبه رو تخریب کردند این ملعونین بنی امیه با خاک یکسان کردند ،

اما ساختند دوباره همونجا بازم شکافش معلوم شده . خب این خانم به امیرالمومنین گفت تو بالاتری یا عیسی فرمود من بالاترم گفت چرا

فرمود مادر حضرت عیسی مریم قدیسه خادم بیت المقدس خادم خانه خدا بود

اما وقتی می‌خواست بچه به دنیا بیاره خطاب شد مریم برو بیرون اینجا جای بچه به دنیا اوردن نیست

رفت یه درخت خشک خرما پیدا کرد اونجا تکیه داد اونجا وضع حمل کرد

اما مادر من وقتی می‌خواست بچه به دنیا بیاره خدا دیوار خانه خودش رو شکافت فاطمه جان بیا اینجا

علی اینجا باید به دنیا بیاد بهترین جا که باید به دنیا بیاد اینجاست برای علی ابن ابیطالب

سه روز چهار روز مهمان خصوصی خانه خدا است فاطمه بنت اسد.

میوه‌ها و طعام‌های بهشتی براش میاد قابله‌هاش کین ؟ وقتی به دنیا که اومد همه مردم مکه همدیگه رو خبر کرده بودند

هر کاری می‌کردند از در بیان داخل در تکون نمی‌خورد هیچ کلیدی باز نمی‌کرد این در رو همینجوری وایستاده بودند دیگه منتظر بودند ببینند چه می‌شود.

بعد سه چهار روز دیدن دوباره همون جایی که شکافته شد باز هم شکاف برداشت

فاطمه بنت اسد بیرون اومد در حالی که کودکی به آغوش گرفته مثل قرص ماه می‌درخشید

این کودک این فرزند که به ظاهر کودک اما وقتی که پیغمبر رو دید وقتی رسید به پیغمبر هنوز مونده چند قدم مونده به پیغمبر برسه

این شدت علاقه هست از بغل فاطمه بنت اسد یا از بغل ابوطالب خودش رو پرت کرد تو آغوش پیغمبر

وقتی به پیغمبر رسید چشم باز کرد بعد پیغمبر فرمود علی جان بخوان

چه بخوانم یا رسول الله

انجیل تورات زبور قرآن

۱۰ سال قبل از بعثت فرمود قرآن بخوان شروع کرد به قرآن خواندن ۱۷ ، ۱۸ چند تا از آیات سوره مومنون…

بسم الله الرحمن الرحیم تا گفت قد افلح المومنون پیغمبر فرمود یا علی انت امیرهم

تویی امیر مومنان تویی که علم می‌خورانی به مردم به مومنین می‌خورانی.

بعد دارد که فاطمه بنت اسد کودک رو گرفت و خیلی مفصله من یه گوشه‌ای رو میگم عرضم تمام

امروز صبحمون اینجوری باشه فاطمه بنت اسد بچه رو شروع کرد قنداق کردن یه بند پیچید دور بچه

میگه فاطمه بنت اسد دیدم بازوهاش رو تکون داد تمام این بندها پاره شد

دوباره دو تا بند رو هم شروع کرد دوباره بدن رو قنداق کردن یک تکون داد دستانش رو این بندها پاره شد

میگه دوباره با بند چرمی شروع کردن بدن رو بستن دیدم یه اشاره کرد این بندها همه پاره شد میگه صدا زد مادر

دستان علی را نبند

علی می‌خواد با انگشت‌هاش پیش خدا تزلل کنه می‌خواد عبادت خدا رو بکنه

دست علی رو نبند بعد من می‌خوام بگم که یا امیرالمومنین جان عالم فدات

تو که نذاشتی مادر دست‌هات رو ببنده می‌خواستی پیش خدا عبادت کنی پس فدای تو بشم از اون لحظه که دستان مبارکت رو بسته بودند سوی مسجد کشان کشان تو رو می‌بردند چه حالی بود

اون لحظه بچه‌های امیرالمومنین وقتی این صحنه رو می‌دیدند چه حالی داشت فاطمه زهرا

اون موقعی که دستان تو رو بسته دیدند بازم من بگم آقا جان فدای تو بشم

علی دیگه‌ای رو من سراغ دارم حالا اینجا یه لحظه دستان شما رو بستند

من یه علی دیگه‌ای رو سراغ دارم ۴۰ منزل دست‌هاش رو بسته بودند تا شام این آقا دست بسته رفتن از همین راه دور یه سلام تقدیم به آقا امیرالمومنین می‌کنیم

عرض سلام السلام علیک یا ابوالحسن یا امیرالمومنین ناد علی مظهر العجایب تجده عوناََ لک بالنوائب کل هم و غم سینجلی بعظمتک یا الله و به نبوتک یا محمد و به ولایتک یا علی

یا علی یا علی یا علی

Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتس آپ
Share on facebook
فیس بوک
Share on linkedin
LinkedIn

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *