حاج میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر
امام باقر می فرمایند اول دو کسی که در روی زمین با هم روبوسی کردند جناب ذوالقرنین و ابراهیم خیلی الرحمن بودند مولا علی علیه السلام می فرماید حضرت ابراهیم به همراه پسرش وارد شهری شدند در پهلوی نجف اشرف که هرشب در اون شهر زلزله می اومد جناب ابراهیم شب رو در اونجا موندن شب زلزله نشد اهالی اونجا تعجب کردن از نیومدن زلزله سابقه نداشته چی شد اینجا زلزله نیومد که بلند شد پیرمردی وارد شد به همراه پسرش شاید بی ربط با آمدن او نباشه
خدا امر کرد به ابراهیم که دست اسماعیل و هاجر رو بگیر به حرم من بیار اونها رو اونجا مستقر کرد و امداد های الهی رسید اوضاع و احوال سامان گرفت. بنابر بعضی از روایات خداوند امر کرد به ابراهیم که حج بیار اسماعیل را هم با خودت ببر برای حج این دو بزرگوار سوار بر شتر سرخی شدند کسی هم با اونها همراه نبود جز جبرئیل وقتی به نزدیکی حرم رسیدند گفت ابراهیم فرود بیا با اسماعیل غسل کن بعد وارد حرم شو
از نبی مکرم ختمی مرتبت محمد مصطفی صل الله علیه و آله و سلم فرمایشی هست که می‌فرمایند  انا ابن ذبیحین من فرزند دو ذبیحم  اینکه این دو ذبیح چه کسانی هستند در روایات مختلف ذکر شده  یکی از روایات می‌فرماید این دو ذبیح یکیشون اسماعیل هست پسر حضرت ابراهیم خلیل الرحمان  که میشه جد آقا رسول الله  دومین از اون ذبیح ها عبدالله هست فرزند عبدالمطلب بابای آقا رسول الله در یه روایت هم می فرماید یکی شون اسماعیل هست جد آقا رسول الله  دومین از اون ذبیح ها اسحاق هست یعنی عموی آقا رسول الله  که میشه برادر اسماعیل اون‌هایی که اعتقاد دارند به این عبدالله  حکایتشون از این قراره میگن خب اسماعیل که داستانش مشخصه
نقل می‌کنند که فضاحت کارهای متوکل خلیفه مشهور عباسی و سفاک عباسی لعنت الله علیه نسبت به قبور کربلا تو همه جا تو همه شهرها پخش شده بود که آقا خدا لعنتش کنه این ملعون با قبرهای کربلا داره چیکار می کنه همینجوری خبر شهر به شهر می‌رفت و تا به آفریقا رسید. بعد یه شخصی هست به نام زید مجنون که مال مصرهست خیلی عالم بوده و فاضل ادیب بوده توی مصر اقامت داشته می شنوه که متوکل چه کارهای
در کتاب اسرارالصلاطین که نسخه خطیش تو خزانه حضرت ابوالفضل العباس است  اونجا هست که نادرشاه یه وزیری داشت به نام میرزا مهدی  این میرزا مهدی شیعه بود میگه وقتی نادر اومد هند رو فتح کرد میرزا مهدی بهش گفتش که آقا اجازه میدی به نادر گفت به نادرشاه  اجازه میدی من برم کربلا مثلاً برم عراق عتبات عالیات و اینا  نادرشاه مسخره کرد که شما شیعیان مرده پرستید آخه یه کسی که صدها سال از دنیا رفته بری سر قبرشو بعد سلام می‌کنی و بعد این کارها چیه میرزا مهدی گفت اگر چه اینا به ظاهر مرده اند ولی کارهایی می‌کنند که از عهده زنده‌ها بر نمیاد  اینا صاحب کرامتن صاحب معجزاتن آقا مولای ما امیرالمومنین کرامت داره
شمر هم از قبیله ی خانم ام البنین بود این عبدالله ابی المحل این بلند شد از جا بلند شد  گفت علی ابن ابی طالب عمه ی من که ام البنین باشه باهاش ازدواج کرد از عمه ی من ام البنین ۴ تا پسر روزیش شده این چهار تا پسر همین الان با حسین هستند از تو می خوام که نامه ی امانی برای اون ها بنویسی که بدم دست اونها  اونها نجات پیدا کنن ابن زیاد قبول کرد که
می‌فرماید که وقتی آقا اباعبدالله الحسین علیه السلام شب عاشورا خطبه خوندند و فرمودند که من بیعتم رو برداشتم با اون تفسیری که قبلا شنیدید و گفتیم و اینها میگه آقا ابالفضل العباس از جا برخاست  می‌فرماید سکوت همه خیمه رو فرا گرفته بود آقا اباعبدالله فرموده بود از این تاریکی شب استفاده کنید هر کس می خواد بره بره دست زن و بچه منم اصلا بگیرید ببرید از این بیابون که فردا اینا لااقل نجات پیدا بکنند کشته نشوند اتفاقی براشون نیفته اینجا دارد آقا ابالفضل از جا بلند شد عرض کرد لاعران لله ذلک الیوم ابدا خدا نیاره روزی رو که طرفة العین به اندازه یه چشم به هم زدن خدا نیاره روزی رو که طرفة العین ما از شما جدا بشیم یا اباعبدالله
در کلام الله مجید از سوره صافات داریم که حضرت ابراهیم از خدا درخواست اولاد کرد ولاکن نه هر اولادی  رب هب لی من الصالحین  پروردگارا ببخش به من عطا کن به من از صالحین  فرزندی باشه صالح فبشرناه بغلام حلیم  خدا می‌فرماید ما مژده دادیم او رو به پسری بردبار که همون اسماعیل باشه  فلما بلغ معه السعی  آمدند مناسک حج را انجام دادند به مشعرالحرام رسیدند  شب رو اونجا خواب
تو کتاب منتهی الامال هست جناب آقا ابوالفضل العباس وقتی دید که بسیاری از اهل بیت شهید شدند  مثلاً آقا علی اکبر افتاده آقا قاسم افتاده خیلی ها شهید شدن  برادران خودش رو برادران تنی که عبدالله و جعفر عثمان باشند  را از مادر خودش ام البنین اینا رو جمع کرد یه گوشه صدا زد تقدموا بنفسی انتم و حامو ان سید و حتی تکونوا  برادران من جان من به فدای شما باد پیش بیفتید جلو جلو برید  برید جلوی سید و آقای خودتون و خودتون رو سپر کنید و آقای خودتون حسین رو حمایت کنید  و از جای خودتون حرکت نکنید یعنی فرار نکنید دیگه اینور اونور نرید  تا تمامی در مقابل او کشته بشید برادران ابوالفضل علیه السلام اطاعت کردند 
سبت بن جوزی در تذکره الخواص روایت میاره که اون هنگامی که رئوس شهدا رو به کوفه آوردند مردی بود به غایت نیکو روی چهره‌ش خوب بود سوار اسب بود بعد میگه سر جوانمردی رو که به ماه چهاردهم میموند یه سری رو داشت با خودش حمل می‌کرد که شبیه ماه شب چهاردهم بود میگه اثر سجده بر جبهه او روی پیشونی اون سر هویدا بود میگه این رو بسته بود به گردن اسب و آویخته به گردن اسب بعد این میومد این سر میومد سمت زانوهای این اسب پاهای این اسب میگه من پرسیدم اسم این سوار چیه؟ اسم اون سرچیه؟ از اون نام اون سوار و سر پرسیدم یکی گفتش که این سر عباس بن علی ابیطالبه بعد گفتند اون شخصی هم که داره این سر رو حمل می‌کنه حرملته بن کاهل اسدی لعنت الله علیه

عکس نوشته

تصاویر مذهبی از حاج آقا ذوالقدر

ویدئو کلیپ های دیدنی از حاج آقا ذوالقدر

مطالب صوتی از حاج آقا ذوالقدر