این روایت رو محمد بن سنان از جناب مفضل بن امر روایت می کند ؛
مفضل میفرماید من عصری بود نشسته بودم در روضه ای که میان قبر پیامبر هست و منبر اون حضرت،
اون هایی که تشریف بردن حتماً این قسمت رو دیدن
بین قبر آقا رسول الله و منبر پیامبر اینجا رو میگن روضه
میگن قسمتی از بهشته . جناب مفضل میگه داشتم تفکر می کردم اونچه که خدای متعال قرار داده
نسبت به سید ما نبی مکرم محمد مصطفی صل الله علیه و آله، که خدای متعال چه شرفی داده، چه جایگاهی داده،
چه فضیلتی داده به آقا رسول الله و اینکه مردم جاهلن و نمیدونن اونچه که خدای متعال به پیامبر داده است ،
از فضیلت و بزرگی و منزلت و مرتبه ات،
توی همین فکر بودم که یک دفعه این ابن ابی العوجاء ملحد و بی دین ، سروکله ش پیدا شد اومد نشست،
نشست توی جایی من کلام او رو میشنیدم کلام ابن ابی العوجاء رو می شنیدم
یکی دیگه هم اومد پیش ابن ابی العوجاء اونجا نشست دوتایی شروع کردن باهم دیگه حرف زدن.
ابن ابی العوجاء زمان امام صادق از اون ملاحده است و از اون آدمهایی بی دین است.
میگه ابن ابی العوجاء اشاره کرد به ضریح