گاهی اوقات آدم قدر داشتههای خودش رو نمیدونه گاهی اوقات آدم اهمیت اون کارایی که انجام میده رو نمیفهمه.
ببینید تو روایت داریم جناب سلیمان نبی داشت با اون شکوه و جلالتی که داشت عبور میکرد
یه عابدی از عباد بنی اسرائیل اونجا نشسته بود چشمش افتاد به این دبدبه و کبکبه چشمش افتاد
به این ملک و به این سلطنت جناب سلیمان نبی که انه آه وافسوس که آنه آه و حسرت یه نگاهی کرد و گفت
چه شکوهی چه جلالتی داری ای پسر داوود یا سلیمان