حاج میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر
از اخبارهای غیبی اون حضرت در غزوه ی خندق اصحاب از شکشتن سنگی عاجز شدن میخواستن خندق بکنن دور تا دور شهر  رسیدن به سنگی دیدن سنگ عجیب و غریبیه این کلنگ بزن اون کلنگ بزن سنگ محکم دارد که آقا رسول خدا اومدن کلنگ رو بلند کردن وقتی زدن سنگ برقی زد پیغمبر فرمود الله اکبر کلید شام رو به من دادن قصرهای شهر شام رو دیدم کلنگ دوم رو زد دارد برقی جهید فرمود کلیدهای فارس رو به من دادن قصرهای حیره و مدائن و کسری رو همه رو من دیدم مثل نیش سگان بودن دوباره کلنگی زد و برقی جست و فرمودکلیدهای یمن رو به ...
اونجایی که پیغمبر کلنگ زد خورد به سنگ جرقه زد فرمود من دیدم قصرهای شام رو قصرهای ایران رو کلید اینا رو به من جنگ خندق من اینا رو دیدم این یه خبر بود . خبر دوم که پیغمبر فرمود اترک الترک ، ترک ها رو ول کنید با ترک ها در نیوفتید الان هم با ترک ها در نیفتید با ترکا در بیفتید کارتون خراب میشه اترک الترک ترک ها رو ول کنید ترکا رو رها کنید اومدند بعد که دیگه آقا قصه این حدیث قبل از اینکه واقع بشه به دویست سال پیش چهارصد سال قبلش این تو کتابها ثبت شده بوده خدا وکیلی اگر این رو بخونی بعد دوباره شک داشته باشی درصحت نبوت مریضی
سید هِمگری از امام صادق علیه السلام نقل می‌کنه که  نبی مکرم در روز بدر یک سری اشرفی‌هایی رو پول از عباس عموی خودش گرفت  چون عباس تو جنگ بدر اسیر شد که پیامبر از او گرفت که عوض این پول او رو آزادش کنه حالا به میل خودش هم نبوده در جنگ زورکی اورده بودنش اسیرم شده بود  یکی می گفت من گرفتمش که گفتند نه یکی می‌گفت نه برادر زاده من گرفت که پیغمبر اکرم فرمودند نه اینها ملائکه هایی بودند که خدا به شکل مولا علی درآورده بودتشون
روایت کردند که وقتی نبی مکرم خلعت با کرامت نبوت رو پوشید اول کسی که بهش ایمان آورد کسی نبود جز علی بن ابیطالب علیه السلام بعد خدیجه ایمان آورد بعد از امیرالمومنین حضرت خدیجه سلام الله علیها ایمان آورد که بعد ابوطالب با جعفر طیار داشتند به نزد حضرت اومدند دیدند که این بزرگواران دارند نماز می خونند
روایت هست که شیخ طبرسی رحمه الله علیه آورده و غیر او هم آوردند تعدادی که وقتی جناب ابوطالب رحمه الله علیه دار فانی رو وداع کرد بلا و گرفتاری و فشار تهدید اینها از هر طرف به پیامبر اکرم رو آورد و شدت گرفت اهل مکه همه با هم اتفاق کردن که پیامبر خدا رو اذیت کنند و همینطور ضرر برسونن به اون حضرت ، پیغمبر وقتی دید که تو مکه فایده ای نیست موندن دید باید بره آقا حرفت رو زدی دیدی نمیشه زمین خدا وسیع است بزار و برو یه جا دیگه تبلیغ کن.
قداد بن نعمان که برادر مادری ابوسعید خدری هم هست حالا اینم به گوشتون حالا بخوره چشمتون به این اسمم زیاد بخوره  قداد برادر ابوسعید قداد از کسانی که تو جنگ بدر حاضر شد و در جنگ احد هم حاضر شد  یه زخمی به چشمش رسید که این سیاهی چشم این از حدقه افتاد پایین حالا گاهی اوقات شدت ضربه‌ طوری میشه امیرالمومنین هم از این ضربه ها می‌زد وقتی ذوالفقار تو دستش
علی بن ابراهیم روایت کرده نبی مکرم از مکه بیرون رفت با زید بن حارثه به سمت بازار عکاظ که مردم رو به اسلام دعوت بکنه دارد که هیچکس اجابت نکرد هر چی پیامبر گفت بیایید خدا رو بپرستید قیامت و ...  گفت میشه یه وقت هایی شخصیت برجسته عالم شخصیت عالم خلقت دیگه پاک تر از پیغمبر کی میخوای پیدا کنی کسی که نفسش از همه گرم تر هست یکی مثل رسول خدا بیاد تو بازار عکاظ فریاد بزنه هی بگه بگه هیچکس هم ایمان نیاره هیچکس اعتنا نکرد برگشت سمت مکه وقتی به یه موضعی رسید اونجا می گفتن اَجِنِه هستش وادی اجنه است دارد پیغمبر به نماز شب ایستاد تو نماز شب قرآن تلاوت کرد گروهی از اجنه ها اومدن رد بشن صدای قرآن رسول خدا رو شنیدن
نبی مکرم از مکه مهاجرت کردند سمت مدینه وسط های راه رسیدن به یه خیمه‌ ای این خیمه متعلق بود به یه خانمی به نام ام معبد که شوهرش گوسفندا رو صبح برداشته بود رفته بود چرا و خودش بود دیگه خود این خانمه بود ام معبد دم خیمه نشسته بود پیامبر و چند تا از این حالا یکیش ابو بکر بوده یکیشم عمر بوده و یکی عامر بن فوریه بوده و عبدالله بن عریقط اینا با پیغمبر بودند وقتی می‌رسند به خیمه این زنه دارد که نزدیک میشن و از او خرما و گوشت طلب
مفضل می‌گوید: امام صادق (علیه السلام) به من فرمود: «لا أقام الله عیسى ابن مریم آیة للعالمین إلا بالخضوع لعلی» خداوند، عیسی بن مریم را نشانه‌ای برای جهانیان قرار نداد، مگر به دلیل خضوعش در مقابل علی بن ابیطالب (بحارالأنوار ج26، ص 294) #میلاد_مسیح
 یکی از معجزات آقا رسول خدا که مرحوم قطب راوندی رحمت الله علیه ایشون روایت کردند  که یکی از انصار کسانی که در مدینه پیامبر خدا و مردمی که از مکه مهاجرت کردند رو یاری کردند  پناه دادند خب اونهایی که از مکه اومده بودند آواره بودن دیگه  به یک معنا جایی نداشتن که از مکه فرار کرده بودن چون مکه محل مشرکین بود و مثلاً بت پرستها بود و این‌ها دشمنان بود گریختند اومدن مدینه جا نداشتن

عکس نوشته

تصاویر مذهبی از حاج آقا ذوالقدر

ویدئو کلیپ های دیدنی از حاج آقا ذوالقدر

مطالب صوتی از حاج آقا ذوالقدر