علی بن ابراهیم روایت کرده نبی مکرم از مکه بیرون رفت با زید بن حارثه به سمت بازار عکاظ که مردم رو به اسلام دعوت بکنه
دارد که هیچکس اجابت نکرد هر چی پیامبر گفت بیایید خدا رو بپرستید قیامت و ...
گفت میشه یه وقت هایی شخصیت برجسته عالم شخصیت عالم خلقت دیگه
پاک تر از پیغمبر کی میخوای پیدا کنی کسی که نفسش از همه گرم تر هست
یکی مثل رسول خدا بیاد تو بازار عکاظ فریاد بزنه هی بگه بگه هیچکس هم ایمان نیاره
هیچکس اعتنا نکرد برگشت سمت مکه وقتی به یه موضعی رسید اونجا می گفتن اَجِنِه هستش وادی اجنه است
دارد پیغمبر به نماز شب ایستاد تو نماز شب قرآن تلاوت کرد گروهی از اجنه ها اومدن رد بشن صدای قرآن رسول خدا رو شنیدن