حاج میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر
دشمن در حال برگشته برگشت سمت مکه  و شادی کردن و خوشحالی کردن و حالا دیگه جشن گرفتن و این‌ها  مسلمون‌ها هم زخمی و خسته و بالاخره زوار در رفته و روحیه ها خورد و  بالاخره خیلی لطمه‌های شدید مخصوصاً مثله شدن جسدها و این‌ها یه صحنه‌های دردناکی اتفاق افتاده بود و خیلی خیلی صحنه صحنه رقت‌انگیزی بود بعد از یه طرف هم 
بعضی از کتاب ها متاسفانه جنگ احد رو که مطرح کردن آن چنان که شایسته و بایسته است در رابطه با فداکاری های امیرالمومنین صحبت نکردن یعنی مثلاََ رشادت و فداکاری و این از خود گذشتگی امیرالمومنین علیه السلام در ردیف دیگران قرار دادند یعنی گفتن جنگ احد شد و اینطوری شد و اونطوری شد نگفتن و از کنارش رد شدند حتی این فیلمی که ساخته شد توش فداکاری امیرالمومنین رو دیدید رشادت مولا رو دیدید نه ولی باید گفته بشه به اذعان بسیاری از بزرگان اهل تاریخ مثلاََ ابن اثیر یکی از بزرگان اهل تسنن تو تاریخ خودش کامل میگه که وجود پیامبر ازهر طرف مورد هجوم قرار گرفت بعد دسته های از قریش دسته دسته اینها به پیامبر حمله می کرد
رابطه با بحث جنگ احد ببینید تجربیات تلخ جنگ احد  خب این در کنار تجربه‌های شیرین و حالا قصه‌ها زیاده  واقدی تاریخ نگار بزرگ اسلام میگه که روز احد ۸ نفر با پیامبر تا سرحد جان دادن و این‌ها بیعت کردند  سه تن از این‌ها مهاجر بودند علی علیه الصلاة و السلام طلحه زبیر و ۵ نفر از انصار بودند که خب شدند ۸ نفر  اینا همگی در لحظه خطر وایسا و دفاع کنند  که خب همه فرار کردن جز همین ۸ نفر اینو واقدی میاره  ابن ابی الحدید میگه که در یه مجلسی در سال ۶۰۸  در بغداد کتاب همین المغازی واقدی رو پیش دانشمند بزرگ محمد بن معد علوی من داشتم می‌خوندم وقتی که مطلب به اینجا رسید که
نُسَیبه از اون زنای خوب بود بالاخره زنا نمی تونستن تو جنگ شرکت کنند بهش واجب نبود بعضیاشون اومدن اعتراضم کردن گفتند ما همه ی کارهای شوهرامون رو از نظر زندگی تامین می کنیم و اونا رو با خاطر آرام در جنگ شرکت میدیم ولی ما جامعه ی زنان از این فیض بزرگ محرومیم مردها برن جهاد بعد ما بشینیم تو خونه هامون که بعد پیامبر فرمود اگر چه به خاطر سلسله علل فطری اجتماعی از این فیض محروم هستید و اما شما می تونید چیکار کنید؟ وظایف شوهرداری رو به نحو احسن انجام بدید به فیض جهاد برسید. شما تو خونه خوب شوهرداری بکنید جهاد کردید هیچ فرقی با اون جنگجویی که داره می جنگه ندارید این جمله ی تاریخی پیامبر اونجا داشت می گفت وظیفه ی شوهرداری به وجه صحیح با جهاد فی سبیل الله برابری می کنه
جنگ احد حالا هر چی بود به پایان رسید لشکر قریش میدان را خالی کردند تصمیم گرفتن برگردن سمت مکه ببینید یه ترسی بود ترس از چی؟ که تو این موقعیت اینها به فکر حمله به شهر مدینه باشند که حالا تو این جنگ پیروز شدن به مکه برنگردن بیان سمت مدینه جنگ رو ادامه بدن ترس از طرف مسلمونا بود یه نگرانی بود از طرف مسلمونا که اینا که پیروز شدن ول نکنن برن سمت مکه بیان مدینه جنگ رو ادامه بدن تازه پیروزم شدن مسلمونا هم روحیه شون رو از دست دادن اوضاع به هم ریخته بود دیگه اگه بیان سمت مدینه کار خیلی سختر میشه
حضرت علی علیه السلام رفتند جلو پرچم دار اونها رو زدند قصه‌ش رو گفتم که بعد حالا پی در پی هرکی پرچم دست می‌گرفت حضرت او رو به درک واصل می کرد که قبیله بنی عبددار تصمیم گرفته بودند پرچم رو نزارن رو زمین بیفته حضرت همه رو زد و که هفت نفر بودند اونایی که قرار بود این پرچم رو دست بگیرند همه رو انداخت حضرت بعد پرچم رو یک غلامی برداشت که گفتیم شبیه غول بود و اینها اون هم حضرت زد که میگن حضرت میگه ضربتی زدم که دستش رو جدا کردم پرچم رو به دست چپش گرفت
پیامبر خدا خب یه کاری انجام دادند برای تحریک روانی لشکریان خودشون  مثلاً فرمودند که چه کسی است که این شمشیر من رو دستش بگیره و حقش رو ادا بکنه  که بعد عده‌ای بلند شدن گفتن یا رسول الله شمشیر بده من شمشیرو بده من  مثلاً فلانی و فلانی و اینها که همیشه مثلاً ببینید  موقع انتخابات موقع شعار حرف اولو می‌زنن اما تو مرحله عمل که می‌رسیدن فعل معطل  ادعا می‌کردند که ما می‌تونیم ما فلانیم ما اینجورییم ما اونجورییم  بعد که عرصه میدان صفر ، آقا مگه تو شعار نمی دادی  فلان می‌کنم خب پس کو متاسفانه یه عده اینجوری هستند
در جنگ احد زن‌ها هم شرکت کردند  و خب زن‌ها خیلی زن‌های قریش ۱۵ نفری که آورده بودند  خیلی تشویق می‌کردند و خیلی شعر می‌خوندن و حالا چیز وسایلی که اونجا داشتن به صدا در می‌آوردن  و شور و هیجانی رو برای قریشی‌ها درست می‌کردند  و بعد از اینکه خالد بن ولید لعنت الله علیه با ۲۰۰ نفر تونست  کوه احد رو از اون روزنه از اون شکاف دور بزنه و مسلمون‌ها رو و وارد بشه  خب مسلمون‌ها حالا یه غفلت بزرگ اینجاست کردن دیگه به هر حال 
نبی مکرم اون روز به محله ی قبا اومده بود داشت از مسجد قبا خارج می شد می خواست سوار الاغ مخصوص خودش بشه که یه مرتبه دیدن پیکی راهور از راه رسید و شتابان پیش اومد و نامه ای سربسته داد دست حضرت آقا رسول الله نامه را گشود دید عباس عموش که در مکه به سر می برد ببینید عزیزان بنده اعتقادم این هستش که عباس به مانند برادرش ابوطالب تقیه می کرده به جهت اینکه اونجا حامی پیامبر باشه بتونه به اسلام خدمت کنه تقیه می کرد اینکه اظهار اسلام نمی کرد از روی جهاتی بوده خب پیامبر دید نامه ای از سوی عباس عموی خودش هست

عکس نوشته

تصاویر مذهبی از حاج آقا ذوالقدر

ویدئو کلیپ های دیدنی از حاج آقا ذوالقدر

مطالب صوتی از حاج آقا ذوالقدر