حاج میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر
امام صادق علیه السلام می‌فرماید نبی مکرم نشسته بودند یهو یه شتر اومد و نزدیک اون حضرت خوابید سرش رو بر زمین گذاشت و فریاد می کرد اصحاب اینجا بودند دیگه عمر گفتش که‌ یا رسول الله ببینید این شتر شما رو‌ سجده کرد ما سزاوارتریم که شما رو سجده کنیم  پیغمبر فرمود این چه حرفیه چرا من رو سجده کنید بلکه خدا رو سجده کنید این شتر نیومده برای اینکه من رو سجده کنه این اومده از دست صاحبش پیش من شکایت کنه که یارسول الله من مثلا نزد اینا خدمت کردم و چه کردم و اینها حالا که پیر شدم کور و ناتوان شدم می‌خوان مرا بکشند  پیغمبر فرمود اگر من می‌خواستم امر کنم که کسی برای کسی سجده کنه
ام سلمه میگه نبی مکرم تو صحرا راه می‌رفت یهو شنید منادی میگه یا رسول الله  آقا یه نگاهی به اطراف کرد کسی رو ندید بار دیگه ندا رو شنید نگاه کرد کسی رو ندید  مرتبه سوم وقتی نگاه کرد آهویی رو دید که اونجا بستن  آهو میگه که یا رسول الله این اعرابی من رو شکار کرده من دو تا طفل دارم  دو تا بچه آهو دارم این‌ها گرسنه اند غذا نخوردن  اگر منو رها کنی میرم این‌ها رو شیر می‌دم برمی‌گردم  پیغمبر فرمود آهو اگر من تو رو رها کنم بری بچه‌هاتو شیر بدی برمی‌گردی 
وقتی هم سنی نقل می کنه و هم شیعه میشه مشترک که قبایل عرب با هم اتفاق کردند همه با هم دست به دست دادند با هم جلسه گذاشتند و شور کردند که اذیت بکنند نبی مکرم را اذیت بکنند حضرت فرمودند که خدایا عذاب خودت رو سخت کن بر قبایل فلانی و فلانی که اینها تصمیم گرفتند من رو اذیت بکنند و بر اینها قحطی بفرست مثل قحطی زمان حضرت یوسف حضرت یه چنین نفرینی کردند که خدایا همون جوری که هفت سال دوران حضرت یوسف خشکسالی شد و یه قطره بارون نیومد و همون قحطی و خشکسالی که اونجا بود اینجا هم برای مردم هم خدایا بیار هفت سال بارون نیومد دارد که تو مدینه قحطی شد
داستان شق القمر پیغمبر رو صحابی پیامبر نقل کردند از جمله انس بن مالک عبدالله بن مسعود جبیر بن مطعم عبدالله بن عمر ابن عباس تو صحیح مسلم صحیح بخاری به طرق متعدد داستان شق القمر اومده است. ابوجعفر طبری تو تفسیر آورده به سی و پنج سند اینهایی که من میگم مهم ها. حظیفه یمانی رحمت الله علیه توی شهر مدائن بالا منبر یه خطبه‌ی خوند بعد بالا منبر قصه همین شق القمر رو گفت و خود امام فخر رازی عالم برجسته اهل تسنن میگه که اینکه جناب حظیفه میره بالا منبر و قصه شق القمر رو برای مردم تعریف می‌ کنه
وقتی رسول خدا به مدینه هجرت کردن یه مسجدی رو بنا کردن در جانب مسجد یه درخت خرمایی خشک کهنه اونجا بودش  و هر وقت نبی مکرم می‌خواست خطبه بخونه سخنرانی کنه می‌رفت به این درخت خرمای خشکیده کهنه تکیه می‌داد  پشت پیغمبر بدن نبی مکرم به این درخت خشک می‌خورد  بعد نبی مکرم اینجوری تکیه می‌داد و سخنرانی می‌کرد و حرف می‌زد و این‌ها
اسما بنت عمیس روایت کردند که  یه روزی رسول خدا حضرت امیر علیه الصلاة و السلام رو فرستاد دنبال یه کاری  نماز ظهر رو خوندن بعد پیغمبر فرمود علی جان برو این کارو انجام بده بیا وقت نماز عصر شد خب پیغمبر نماز عصر رو خونده بودند امیرالمومنین رسیدن بعد پیغمبر سر مبارکش رو گذاشت تو دامن امیرالمومنین  امیرالمومنین نماز عصر رو نخونده نماز عصر رو نخونده بود چون رفته بود دنبال کاری که پیغمبر فرستاده  حالا ببینید یه وقتی امامه دیگه پیغمبره دیگه میگه آقا برو این کار انجام بده وقتی میگه برو این کارو انجام بده  اون امر پیغمبر مقدم بر نمازته
در رابطه با معجزات نبی مکرم صحبت می‌کنیم  می‌فرمایند که از برای حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم یک سری معجزاتی بوده  که از برای پیغمبران دیگه نبوده مثلاً حالا یکی خود قرآن و همینطور معجزاتی بوده نظیر معجزات پیغمبران دیگه یعنی همونجوری که همون مدل معجزاتی که اونا داشتن پیامبر ما هم داشته  و ابن شهر آشوب رحمت الله علیه ایشون نقل کرده که  ۴هزار و ۴۴۰ معجزه از پیغمبر صادر شده خیلیه این عدد این عدد خیلیه حالا منتها چند تاش ذکر شده از این ۴ هزار و ۴۴۰ معجزه  چند تاش هست موجود می فرماید ۳۰۰۰ تاش ذکر شده و خود آشیخ عباس رحمت الله علیه می‌فرماید که  اصلاً همه اقوال و اطوار و اخلاق پیغمبر معجزه بوده  مخصوصاً خبر دادن اون حضرت از غائبات از آینده چیزهایی که حالا امور پنهانی محسوب میشه
در روایت هستش که اون حضرت سیر پیاز تره چیزهایی که بوی مثلا بعد از خوردن بوی نامطلوبی داره تناول نمی‌کردند و هیچ وقت طعامی رو هم مذمت نمی‌کردند اگر از یه غذای خوششون نمی‌اومد می‌گفتند من از این غذا بدم میاد این غذا چیه خیلی از ماها هست ذائقه‌مون نسبت به غذاهایی یا میوه‌هایی خوب نیست اما حق نداریم در موردش مثلا بد بگیم و مثلاً بعضیا نسبت به بعضی از کلمه‌ها حساسیت دارند آه نگو دیگه این چیه میگی اگر خوشش می اومد آقا رسول خدا از اون غذا تناول می‌کرد می‌خورد
ابن شهر آشوب ایشون آورده که بعضی از آداب شریفه و اخلاق کریمه حضرت رسالت پناه که از اخبار متفرقه ظاهر میشه اینکه اون حضرت از همه کس حکیم‌تر بوده از همه کس داناتر بوده بردبارتر بوده شجاع‌تر بوده یعنی شجاع‌تر از او نبوده عادل‌تر بوده مهربان‌تر بوده و هرگز دستش به دست زنی نرسید که بر او حلال نباشه سخی‌ترین مردم بوده یعنی رو دست او سخی تر نبوده فرمود هرگز دینار و درهمی نزد او نموندش و اگر از عطاش چیزی زیاد میومد و شب می رسید مثلا شب شده یه مقدار غذا تو خونه هستش دیگه پیغمبر قرار نمی‌ گرفت تا اینکه این غذا رو به مصرف برسونه آقا غذا موندن تو خونه چیکار کنیم یا مثلا این وسیله اومده تو خونه این خرما اومده
در نقل هستش که آقا رسول خدا در سفری بودند رسیدن به یه جایی و این‌ها اتراق کردند  بعد فرمودند که برای طعام یه گوسفندی رو ذبح کنند خب اینطور بود دیگه  یه لشکری بود و حرکت می کردند اینا نیاز به تغذیه داشتند  باید جون می‌گرفتن و این‌ها حضرت فرمودند یه گوسفند ذبح کنید  بعد یه شخصی گفتش که من بلدم و این‌ها آستینشو زد بالا گفت ذبح گوسفند با من  اون یکی گفتش که پوست کندن گوسفندم با من  یکی دیگه بلند شد گفتش که پختن گوسفندم با منه مثلا کباب کردن و اینا درست کردنشم با من  پیغمبر اکرم بلند شدن فرمودند جمع کردن هیزم این غذا هم با من جمع کردن هیزم این بساطم با من

عکس نوشته

تصاویر مذهبی از حاج آقا ذوالقدر

ویدئو کلیپ های دیدنی از حاج آقا ذوالقدر

مطالب صوتی از حاج آقا ذوالقدر