اسما بنت عمیس روایت کردند که
یه روزی رسول خدا حضرت امیر علیه الصلاة و السلام رو فرستاد دنبال یه کاری
نماز ظهر رو خوندن بعد پیغمبر فرمود علی جان برو این کارو انجام بده بیا
وقت نماز عصر شد خب پیغمبر نماز عصر رو خونده بودند
امیرالمومنین رسیدن بعد پیغمبر سر مبارکش رو گذاشت تو دامن امیرالمومنین
امیرالمومنین نماز عصر رو نخونده نماز عصر رو نخونده بود چون رفته بود دنبال کاری که پیغمبر فرستاده
حالا ببینید یه وقتی امامه دیگه پیغمبره دیگه میگه آقا برو این کار انجام بده وقتی میگه برو این کارو انجام بده
اون امر پیغمبر مقدم بر نمازته