وقتی قرارداد حدیبیه به امضا رسید این سهیل بن عمر این آدم لجبازی بوده
خیلی هم لجباز در عین حال که اومد برای مذاکره اما سفت و سخت
یه وقتی یکی میبینی مثل مثلاً این ابوموسی اشعری لعنت الله علیه
میاد صلحنامه بنویسه همه چیزو به باد میده اما یه آدم سفتی بود حتی من این نقل هم دیدم
که تو بعضی از کتابها وقتی داشتن این مواد این پیمان نامه رو بررسی میکردند این ماده دومش بند دومش
این بود که اگر از قریشیها یه نفر اومد این طرف مسلمونها موظفند
او رو به حکومت مکه برگرداند اما اگر از مدینه به سمت اونور رفت خب حکومت مکه موظف نیست برگرد
میگن یه پسر داشت این سهیل به نام ابوجندل که این ابوجندل مسلمان شده بود
سهیل اینو زندانی کرده بود تو خونه خودش پسر خودشو گرفته بود به باد کتک و بعد شکنجه و زندانی کرده بود
دست و پاشو بسته بود این ابوجندل همین پسر سهیل وقتی فهمیده بود که مسلمونها اومدن نزدیک مکه هستند
به یه طریقی گریخت و خودشو رسوند در حالی که آثار مثلاً قل و زنجیر هم تو دست و پاش بود
اون موقعی که داشتن به تفاهم می رسیدن که این باشه اون باشه
اینطور باشه اونجور باشه یهو این ابوجندلم وارد خیمه شد
این چشم بابا افتاد به پسره رنگ بابا پرید بعد رو کرد به پیغمبر