جناب یعقوب فرزند دلبند خودش یوسف رو تسلیم برادران یوسف کرد
که به صحرا ببرند در میانه راه بودند که یه وقت دیدن پدر گریه کنان دوان دوان داره میاد
تا رسید یوسف را از اینها گرفت دست به گردن یوسف انداخت و شروع کرد به بوسیدن و بوییدن و گریه کردن
گریه شدیدی کرد وقتی از گریه باز ایستاد یوسف رو به اونها داد و خودش برگشت اونها هم روانه شدن به سمت صحرا به