دارد پیامبر خدا در یکی از همین روزها ابوبکر رو مامور فتح کرد
که پرچم رو داد دست این ابوبکر و این ابوبکر تا لب دژ اومد و دارد که
خب فرار کردن دیگه برگشتند و فرمانده سپاه رو مقصر میکرد سپاه فرمانده رو مقصر میکرد
ابوبکر می گفت تقصیر اینا بود در رفتن ینا میگفتن تقصیر ابوبکر بود
ابوبکر اول در رفت ما هم فرار کردیم فرداش پیغمبر پرچم رو داد دست عمر بن خطاب
و او هم اومد مثل دوست خودش فرار کرد همون قصه دوستش تکرار شد
و دارد که خب اومد کنار دژ مرحب که اومد عمر چشمش به مرحب افتاد