در کتاب بحرالمصائب نقل میکنه از شخصی بنام سلیمان شامی ، میگه ، وقتی ما اسرا رو وقتی کاروان آقا اباعبدالله رو آوردیم رسیدیم به شام
در مجاورت ما زنی بود از طایفه ی بنی هاشمبنام حمیده که این زن یه پسر داشت به نام سعد و یک کنیزه داشت بنام زینبه
این حمیده وقتی دید تو شام شلوغ شده ، سر و صدا به پا شده، فورا به پسرش سعد و کنیزش گفت برید ببینید چه خبر؟این سر و صدا از کجا بپا شده این کنیز و سعد وقتی اومدن وارد بازار شام شدن ،
این خبر وحشت انگیز رو مطلع شدن سریع اومدن پیش حمیده گفتن یه خبر وحشت انگیز