حضرت ابراهیم وقتی به میان قوم آمد شروع کرد قوم رو پند دادن نهی کرد از بت پرستیدن
دلایلی آورد حجت رو بر اونها تمام کرد ولی اونها دست از بت پرستیدن برنداشتند
روز عیدی بود همه مردم به همراه نمرود به عیدگاه رفتند
جناب ابراهیم عذر آورد امتناع کرد از همراه شدن
همه مردم از شهر بیرون رفتند جناب ابراهیم تکه نانی و خرمایی رو برداشت و وارد بتخانه شد
نزد هر بتی این غذاها رو میذاشت میگفت یالا اگه میتونید بخورید
حرف بزنید وقتی می دید اینها جواب نمیدن این تیشه رو بلند میکرد بر سر اینها می کوفت
طوری که اینها رو خورد و خمیر کرد و پای اینها رو شکوند جز بت بزرگ که در صدر بتخانه بود