حاج میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر
قریشی‌ها وقتی دیدن که مسلمون‌ها بیعت کردن و چه بیعتی که تا پای جان وایستند آخر سر یه سهیل بن عمرو فرستادند   بعد از اون طرفم خبر زنده بودن عثمانم اومد که اینا عثمان کشته نشده بلکه به دست مشرکین زندانی شده پیغمبر از دور چشمش به سهیل افتاد فرمود قریش دیگه الان به فکر صلح افتادند که این مرد رو فرستادن و همینم بود سهیل آمد و معلوم شد که به فکر این افتادن که دیگه صلح بکنن اینجا ببینید پیامبر تصمیم گرفت که مصالحه کنه صلح بکنه 
در ماه ذی القعده سال ششم رسول خدا در خواب می بینند که با یارانشون به مکه رفتن و طواف خانه و انجام مناسک حج موفق شدند. خوابشون رو برای اصحاب نقل میکنند که اینطور هست و عده ی انجام مناسک حج رو به اصحاب میدن میگن بله می رویم و به دنبال همین وعده هم از مسلمانان و قبایل اطراف مدینه دعوت می کنند که همگی با هم برای انجام حج عمره به سوی مکه حرکت بکنیم این قبایل که اطراف مدینه بودن به جز عده ی معدودی دعوت اون حضرت رو نمی پذیرند و قبول نمی کنند تنها خود مهاجرین و انصار و یه عده محدودی تو این حرکت و زیارت شرکت می کنند حالا تعداد صد نفر گفته شده هزار نفر گفته شده هزار و چهار صد نفر گفته شده هزار و هشتصد نفرم گفته شده اومدن مسجد شجره 
قریشی ها یه چند نفری رو فرستادند که اینها بیان و صحبت بکنن از نزدیک با رسول خدا  آخرین کسی که فرستادن عروة بن مسعود ثقفی  که این اومد و از نزدیک دید ، خب خود این عروه مورد احترام همه قریش بود و اصلا اولشم نمی‌خواست بیاد چون فکر می‌کرد که خب عاقبت گزارش منم مثل گزارش اون سه نفر می‌شه  یعنی قبول نمی‌کنند و لذا حالا به اینم وعده دادن گفتن که نه تو برو حرف تو برای ما غیر از حرف ایناست  اومد و از نزدیک دید که پیغمبر اسلام چه احترام و چه عظمتی در نزد مسلمانان داره و تا جایی که اگر تار مویی از پیغمبر از سر و صورت آقا رسول خدا
یکی از بدترین تهمت‌هایی که تونستن بزنند همین بود  ماجرای افک اساسی‌ترین توطئه داخلی منافقین بود   که بر علیه آقا رسول خدا معرفی کردند که خدای تبارک و تعالی با نازل کردن آیات افک از رسالت پیغمبر در واقع دفاع کرد  از اون زنها دفاع نکرد .ببینید ما دو تا شأن نزول داریم اینجا  یه شأن نزول که عایشه میگه این مربوط به منه که آیات الهی داره پاکدامنی من رو داره ثابت می‌کنه  که ما اشکال کردیم به این قصه گفتیم که این آیات افک در سوره نور نازل شده  سوره نورم سال هشتم نهم هجرت نازل شده در حالی که اینی که عایشه میگه
یکی از ازدواج های آقا رسول الله با دختر یکی از سران قریش با دختر ابوسفیان  بنام ام حبیبه است خب ابوسفیان رو که می شناسید دیگه ام حبیبه یک بانویی هست که با شخصی بنام عبیدالله بن جحش ازدواج میکنه عبیدالله بن جحش اول مسلمان است بعد تصمیم میگیره که بره هجرت کنه بره حبشه با عده از مسلمونا میرن حبشه ام حبیبه هم که مسلمان شده بود میره حبشه تو حبشه عبیدالله جحش از اسلام برمیگرده مرتد میشه و بلافاصله همونجا از دنیا میره
آخرین قصه‌ای که گفتیم قصه غزوه بنی المصطلق بود  که قصه شو گفتیم چی شد و اینا شورش کردن و قصد شورش داشتند که  بعد پیامبر رفت اینا رو ساکتشون کرد بعد از این‌ها چقدر چند هزار تا شتر و گوسفند و این‌ها غنیمت گرفتن  ودتو مسیر برگشت گفتم چه اتفاقی افتاد تو مسیر برگشت به سمت مدینه یه اختلافی افتاد بین امت یه دعوایی دعوای قدیمی کینه‌های قدیمی سر باز کرد بین مهاجر و انصار حالا به هر حال اینا به هم ریخت دیگه امت به هم ریخت  که بعد اینجا بعضی هم سوسه رفتن و اومدن منت گذاشتن   ما شما رو راه دادیم و فلان و این‌ها که بعد با تدبیر پیغمبر گفتیم این قصه جمع شد  و خب حالا این پسر عبدالله بن ابی آقای عبدالله اومد و خواست که پدرشو بکشه  و عبدالله تو جنگ بدر یا احد  فکر کنم جنگ بدر دندوناش دندونای جلوشم ریخت که بعد بعضیا میگن
یکی از اتفاقاتی که حالا مورخین جز حوادث آخر سال پنجم هجرت یا مثلاً اول سال ششم هجرت میارن غزوه ذی قرد هستش من خیلی مختصر و خلاصه بگم خدمت شما . اینه که یه شخصی به نام عیینه بن حصن فزاری  با یه عده‌ای از سواران قبیله غطفان که خب اینا در زمره دشمنان اسلام بودند  شبانه به اطراف مدینه حمله می‌کنند و در یه جایی به نام قابه به ساربانی که شتران شیرده پیغمبر و مردم مدینه رو می‌چروند  این‌ها حمله می‌کنند و بعد اون شتربان رو می‌کشن و زن شتربان رو به اسارت می‌برن و بعد دارد که این شترها رم همه رو برمیدارن میبرن 
تقریباً بعد از دفع شر یهود و برگشتن احزاب و اینها یه آرامش نسبی در قلمرو حکومت اسلامی حکم فرما شد  ولی خب این آرامش موقتی بود دیگه و لذا رهبر عالی قدر مسلمون‌ها باید مراقب حال دشمن‌ها باشه  و از هرگونه توطئه‌ای بر ضد اسلام و این‌ها که ممکنه تهدید بشه و این‌ها  و باید که قدرت عمل داشته باشه و این توطئه‌ها رو در نطفه خفه کنه  و لذا پیامبر یه سری اقداماتی انجام داد ببینید از کسانی که آتش بیار جنگ‌ها بودند  یکیش حیی ابن اخطب بود که این حیی ابن اخطب جنگ احزاب که برگشتند حیی ابن اخطب رفت توی دژ بنی قریظه و بعد از اینکه سعد حکم کرد که
یهودی‌های بنی قریظه اینا تو محاصره هستند و دیگه راه فراری ندارند دیگه  بالاخره آخرش این‌ها اومدن یه رایزنی کردن با اوسی ها می‌خواستن از طریق اوسی‌ها یه حالا تخفیفی بگیرند و خود اوسی‌ها هم دنبال همین بودند که  از پیغمبر برای یهودی‌ها یه تخفیفی بگیرند هی می‌گفتن یا رسول الله  قبلی رو شما به خاطر خزرجی‌ها حاضر شدید کوتاه بیاید  و این‌ها ترک وطن کنند و برن این سری هم به خاطر ما به خاطر ما اوسی‌ها  شما بیا این یهودی‌ها رو مثلاً بی‌خیالشون باش ها  اینایی که پیامبر رو یاری کردن تو مدینه دو قبیله مهم بودن یکی خزرج بود یکی اوس بود 
یکی از اتفاقایی در سال چهارم می افتد غزوه ی ذات الرقاع هست. رقاع در واژه ی عربی به معنای وصله هاست علت این که غزوه را به این نام نامگذاری کردند بخاطر اینکه مسلمونا تو این جبهه برخورد کردن با یه سری پستی ها و بلندی ها که مثل جامه ی وصله دار بود خودش رو نشون می داد و خیلی مهم نیست اینها  این غزوه رو چه حسابی بود ؟ اونایی که پیامبر خدا شرکت نداشت سریه ها

عکس نوشته

تصاویر مذهبی از حاج آقا ذوالقدر

ویدئو کلیپ های دیدنی از حاج آقا ذوالقدر

مطالب صوتی از حاج آقا ذوالقدر