حاج میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

 

نشانه های احمق

از دیگر علائم احمق

اینکه امورات محال رو باور میکنه ،

توجه کنید !امورات محال رو باور میکنه مثلا اگر بگن سر شیرازی یه کامیون اومده توش پراز شمش طلاست هرکی اونجاست بهش یه شمش طلا میدن ،میدوه میره سر شیرازی ،بابا اخه این چه جوری جور درمیاد با چه منطقی جور درمیاد؟یه کامیون بیاد شمش طلا داشته باشه؟ بهش بگن ته شیرازی یه دریاچه یا استخر درست کردن همه دارن میرن اونجا ماهی قزل آلا صید میکنند ،میدوه میره اونجا ،امورات محال رو باور میکنه .

بعد از نشانه های احمق اینه که افسوس میخوره و آه میکشه ،ناله میزنه ،ناراحته ، اره ما بیچاره ایم ما بدبختیم از دنیا شانس نیاوردیم،خر ما از کرگی دم نداشت ،ما ببین چه روزگاری داریم شانس ما این مرد افلیج گیر ما افتاد ببین هیچی ازش برنمیادهمه برادراش کجا خونه دارن ؟قیطریه و … ما کجا؟ ته شیرازی ،اخر دنیاست خب این همش برگذشته حسرت میخوره،افسوس ناراحت
پند به اندازه یه کیلو طلا می ارزه یا نمی ارزه؟ می ارزه ،خیلی با ارزش اینها ،خب این فایدش زیاده آدم اگر اینارو بدونه قلبش از غصه نمیترکه و از غصه بهم نمیریزه .

روایتی هم داریم از آقا رسول الله (ص) فرمودند :احمق سه تا نشانه داره ،
یکی اینکه احمق شوخی زیاد میکنه و مدام هی مزه میریزه هی میخاد جلب توجه کنه هی جوک تعریف میکنه .
دوم اینکه سرگرمیهای ناروا و ناپسند داره سرگرمیهاییکه جالب نیست .
سوم آدم احمق تنده ،خشنه

عاقلا آدمهای آرومی هستند یه مرتبه بهم نمیریزن یه مرتبه از کوره به در نمیرن

پرنده سخنگو

 

یه قصه ای هست این قصه جالبه ،میگه یه صیادی بود یه مرغ یا پرنده کوچیکی گرفته بود این پرنده سخنگو بودحرف میزد ،گفت بزرگوار خب شما که خیلی قربونی کردی خب صیادی تو ،منکه گوشتی ندارم که بخوای منو بکشی و بخوری من یه مشت پرم و استخون ،تو بیا احسان کن درحق من ،منو رها کن و بزار برم ،اگر منو رها کنی من در عوض

سه  پند بهت میدم ،که این سه تا پند من از همه این عالم بهتره .

واقعا هم راست میگه بعضی ازاین پندها و موعظه ها میبینی خیلی تاثیر گذار و گره گشاست یعنی جا داره آدم کل دنیارو بکنه تو یه قوطی کبریت بده عوضش یه پند بگیره .
گفت من سه تا پند به تو میدم که این از همه عالم بهتره ،

گفت اولین پندم رو همینجا تو قفس بهت میدم که اگر خوشت اومد مرا رها کنی

،دومین پندم رو بالای دیوار خونت که نشستم اونجا بهت میدم

سومی رو هم وقتی میدم که میخام برم .

گفت خب بگو ببینم پرنده سخنگو اولین پندتو بگو ما خوشمون اومد باشه چشم تورو رها میکنیم.

گفت پند اولم به تو اینه که ،بر گذشته افسوس نخور ،غصه گذشته رو نخور که چرا من اینطورشدم ؟چرا اینجوری نشدم ؟ چرا فلان؟ اقا دیگه گذشته غم مخور .

چون زتو بگذشت زان حسرت مبر

چند چیز هست که وقتی رفت محاله که برگرده ،چیه؟

یکی حرفیکه از دهان بیرون اومده دیگه محاله برگرده ،پس سخنتو مراقبت کن ،هر حرفی را به زبان نیار کار میده دستت ،ببین تا وقتی سخن رو نگفتی در نزد تو هست همه چیزسرجای خودشه و قدرت عمل داری ولی وقتی حرف از دهان تو بیرون اومد دیگه نمیتونی درست کنی خودت متاثر از اون اتفاقات میشی ،متاثراز اون حوادث میشی،تا میتونی باید نگی ،باید سکوت کنی ،همینکه گفتی دیگه حرف رفته دیگه برنمیگرده.

یکی هم تیری هست که از کمان بیرون رفت وقتی تیر از کمان بیرون رفت دیگه سر جای اولش بر نمیگرده.

یکی هم عمر ،عمر وقتی رفت دیگه برنمیگرده

،الان شماها چندسالتونه ؟این مدتی که گذشت ،حضرت عباسی برمیگرده ؟کی میتونه بگه آقا من شصت سالم بشه دوباره برمیگردم به بیست سالگی؟ کدوم شما میتونید بگید من فردا برمیگردم به پونزده سالگی؟ به سیزده سالگی؟ خب خانمها از چهارده سالگی خوششون میاد ،برمیگردم به چهارده سالگی ؟ کدوم خانمی میتونه بگه من عمرم برمیگرده؟ نه دیگه رفت دیگه باید فکر بقیه عمر باشی ،بقیه رو بچسب ،اونچه گذشته گذشته ،

یکی هم روز و شبه که میره دیگه برنمیگرده ،امروز ،امشب غیرازدیروز و دیشبه ، امروز و امشب ،دیروزو دیشبی نیست که یه چیز جدیده،اونا دیگه برنمیگردن.

آقا اینارو که صیاد شنید انقدر به وجد اومد گفت به به این پرنده چه پرنده ایه باریکلا .
آقا بنداز پای مرغ برداشت و این پرنده رو رها کرد رو هوا .

این پرنده هم اومد سر دیوار خونه نشست و گفت خب آقای صیاد الوعده وفا،

من گفتم اونجا منو آزاد کنی میرم یه پندم سر دیوار خونت میگم ،حالا گوش کن ،

پند دوم: هیچ چیز محال رو باور نکن ،مثلا اگر بگن خدا شریک داره باور نکن محاله .چرا باید آدم دنبال چیز محال بره .
اگر دنبال چیزهای محال رفتی نشانه احمقیه ،اما اگر نرفتی نشونه عاقل بودن است

میگی آقا ولمون کن این حرفا چیه؟اگر آدم عقل داشته باشه قبول نمیکنه .
مگر یه سری چیزهارو ما شاید عقلمون قد نده منتها تعبدا قبولش کنیم مثل معاد مثل محشر مثل رجعت ،اینارو خب عقلمون نمیرسه ولی تعبدا چون شارع گفته پیغمبر گفته باور میکنیم مثل معراج پیامبر که تو یه لحظه بودها.
میگه وقتی داشت کوزه میفتاد پیغمبر رفت معراج و برگشت هنوز کوزه به زمین نرسیده بود . خب این با عقل ماها خیلی جور درنمیاد شاید عقلمون کشش نده اما قبول میکنیم از بابا تعبد ،کسی اگر بخواد اینارو رد بکنه چیه؟ کافره .
گفتش که خب پرنده سخنگو پند سومتو بگو

گفت ببین قبل اینکه پند سومو بدم یه خبر بهت بدم ،گفت خبرت چیه؟ گفت من تو بدنم یک کیلو طلا دارم ،یه گوهر ی هست اشتباه کردی منو رها کردی اگر منو نگه میداشتی سرمو میبریدی خب اون گوهر یک کیلویی رو برمیداشتی میبردی بازار میفروختی اونموقع صاحب مال و دولتی میشدی و صاحب ثروتی میشدی بیچاره کردی خودتو.

تا اینو گفت صیاد نشست پای دیوار دو دستی زد تو سر خودش گفت عجب بدبختیم من ،عجب بیچاره ایم من ،عجب …. هی غصه خورد .

پرنده بالای دیوار نشسته بود صدا زد گفت آقای صیاد پند اولم به تو چی بود؟ بر گذشته غم مخور ،من دیگه از دست تو رفتم برای چی ناراحتی؟ به پند اول من تو گوش ندادی به پند دوم منم گوش ندادی ، مگه من وزنم چقدره ؟من نیم کیلو نمیشم بعدچه جور یه کیلو در درون من سنگ طلاست ،خب آقا این محاله چرا محال رو باور میکنی پس نشون میده تو احمقی .
تا اینارو گفت این صیادم یه مرتبه دوباره به خودش اومد گفت راست میگه ها ،اقا این پرنده وزنی نداشت چطور میشه درونش یه گوهر یک کیلویی باشه،بعد گفت پند سومتو بگو من گوش میکنم .

گفت نه دیگه نمیگم همون دوتا پند بسه، اگر عمل کرده بودی سومی رو هم میگفتم ،این بگفت و پریدو رفت .

خب اینم سه تا نشانه احمق .

Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتس آپ
Share on facebook
فیس بوک
Share on linkedin
LinkedIn

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *