حاج میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

 

بسم الله الرحمن الرحیم

■حکمت شماره ۱۱۵

●قال علیه السلام :

کَم مِن صَائِم لَیسَ لَهُ مِن صِیَامِهِ اِلّا الجُوعُ وَ الظَّمَا وَ کَم مِن قَائَم لَیسَ لَهُ مِن قِیَامِهِ اِلّا السَهَرُ و َالعَناءُ حَبَّذَا نَوم الاکیَاسِ وَ اِفطَارُ هُم .

☘بسا روزه داری که بهره ای جز گرسنگی و تشنگی از روزه داری خود ندارد ، و بسا شب زنده داری که از شب زنده داری چیزی جز رنج و بی خوابی به دست نیاورده ، خوشا خواب زیرکان و افطارشان .

 

حضرت امیرصلوات الله علیها که جان عالم به فداشون می فرماید:چه بسیار سائم، یعنی روزه دار ،چه بسیار روزه دارانی از این روزه ی خودشون سهمی ندارند مگر گرسنگی ،تنها چیزی که از روزه گیرشون اومد

گرسنگی،تشنگی . یعنی واقعا روزه ای که حال دل این رو نورانی کنه بره عرش

حال معنوی پیدا بکنه ،اصلا هیچ خبری نبود همش نشست غیبتشو مثل ماه قبل ، ایام قبلی غیبت میکرد همنجوری غیبتشو کرد، دروغشو گفت. نامحرم رو نگاه کرد، هر کاری که قبلا میکرد، رمضون هم همون کار رو کرد .

چیزی نبود فرقی نداشت با ماه قبلش تو این ماه رمضون جز گشنگی و تشنگی چیزی بود براش؟نه

 

قائم، یعنی شب زنده دار . کسی که بلند شده عبادت کرده نماز خونده . چه بسیار شب ها بیدارند، از این بیدارشون چیزی گیر نیومده براشون .

تنها چیزی که گیرش اومد بی خوابی بود و خستگی. تا صبح بیدار بود ولی حرف های بیهوده گفت ،مخصوصا نزدیک نماز صبح مثلا مشغول کار دیگه ای باشی .

مثل اینه که داری بت میتراشی ،یعنی تو اون ساعت بیداری باید با خدا ارتباط داشته باشی ، بعدش اخرش خمیازه و چند دقیقه مونده به اذان صبح غش میکنه ، هر چی تکونش میدی پا نمیشه نماز صبح بخونه بعد فکر میکنه هنر کرده بیدار مونده .

پس بی خوابی و خستگی بعد ادامش خیلی قشنگه، افرین به خواب زرنگا و غذا خوردن زرنگا.

زرنگ اونه که گناه نمیکنه ، خدا رو باور کرده ولا اینکه شب بیدار نیست نماز صبحش غذا نشده.

روزه نگرفته ولی میبینی چشمش از حرام بسته بوده گوشش از حرام بسته بوده زبونش از حرام بسته بوده قیامتشو آباد کرده جهنمشو خاموش کرده چقدر زرنگن….

زرنگ اونیه که آتیش آخرتشو خاموش میکنه .تو بهشتش هزارتا درخت سبز کرده ،نه اینکه یه متر رو تبدیل کرده به هکتار خب پس خوشا به حال زرنگا اونایی که زرنگن .

خدالعنت کنه مروان رو، از کرم امام حسن مجتبی کرمی بود که حتی مروان رو هم به طمع مینداخت ، بیاد جلو از امام حسن یه چیزی گیرش بیاد ،بعد میگن

چشم تنگ مرد دنیا دوست  را یا قنائت میکنه …

این میلیاردر بوده ها مروان رو میگم کلی از اونجا خراج اومد،اینقدر ثروت بالا کشیده بود اما با این حال یه وقتایی چشمش به یه چیز هایی بود مثلا یه چیز هایی که به چشمش اومد، قاطر امام حسن بود که به ابن ابی عتیق گفت: که این قاطرامام حسن چشم من رو گرفته یه کاری بکن،بعد ابن ابی عتیق گفتش: که یه کارایی برام بکن من این قاطر رو برات جور میکنم.

حالا این قاطرچی بوده، یه وقتایی دیدی سوار ماشین کسی میشی چشمت ماشین طرف رو میگیره؛ ماشین ماشینه ، ولی یه چیزایی توش هست که چشم آدم میگیره، ابن عتیق بهش گفت یه کاریی بکن؛من درستش میکنم.

وقتی امام حسن اومد سوار استر که بود، این ابن عتیق دنبال امام، راه افتادهمین که دنبال آقا راه افتاد، دنبال من اومدی حاجتی داری؟

دنبالشون راه بیفتی بری ، ولو هیچی هم نگی، به زبون نیاری!! امام حسن اینه!

همین که بری در خونش، میگه آقا چی میخوای، فلانی! برای چی اومدی اینجا، برای تو حاجتی هست دستت رو دراز کردی سمت من!

روز۱۵ رمضان روز ولادت امام حسن، دستت رو فقیرانه گرفتی طرف امام چیزی میخوای؟

ابن عتیق میگه: گفتم بله میخوام سوار این قاطر بشم،

آقا امام حسن اومدازقاطر پایین فرمود: بیا مال تو مال تو! حالا این و امام حسن گفته؛ یا شاعر به وجد اومده گفته، گفت: کریم بخوای گولش بزنی، گول میخوره.

کریم، اینجوریه بخوای فریبش بدی، میخواد که فریب بخوره،اینطور نیست که بخواد طرف رو ضایع بکنه، تو دشمن منی اومدی سمت من دست دراز کردی.

 

تو جنگ امیرالمومنین میجنگید، یکی چشمش افتاد به شمشیر آقا ، چشمش رو گرفت؛بعدش گفت یا علی چه شمشیری!

گفت : شمشیر رو به من نمیدی؟ تو جنگ، همونجا امیرالمومنین گفت: بیا

گفت یاعلی تو جنگیم ها داری شمشیر میدی؟ گفت: ما خاندان کرمیم؛ تو خواستی ما هم دادیم.

 

حالا ما هم اینجا تو این مجلس نشستیم ، دست گدایی به سمت امام حسن دراز میکنیم،

یا امام حسن امروز ماهم در خونه تو اومدیم، میخوایید یه جمله هم بگم، عرض توسل من باشه،

روز پنجشنبه هست،همین قاطررو گرفت آورد داد دست مروان، بعدها وقتی امام حسن از دنیا رفتن، بدن امام حسن رو گذاشت توی تابوت امام حسین (ع) آورد سمت حرم رسول خدا کنار بدن پیغمبر دفن کنه، این وصیت اقاامام حسن بود.

فرمود: از همه سزاور تر از، همه شایسته تر این که کنار پیامبر دفن بشه منم، اما اگر اون زن بیاد جلوی جنازه رو بگیره ، من راضی نیستم یه قطره خون ریخته بشه.توی تشیع جنازه م.

 

من رو ببریدبقیع کنار قبر عموم دفنم کنید؛ وقتی حرکت کردن ، بنی هاشمم همه مرد جنگند، وقتی تابوت رو بلند کردن؛ نرسیده به حرم رسول الله همون زن سوار او استر شده بود.

سوار قاطر شده بود، رفت کنار جنازه امام حسن ایستاد گفت: نمیزارم بدن حسن رو کنار قبر رسول الله دفن کنید.

که محمد حنفیه گفت: عایشه برو کنار یه روز سوار شتر شدی اومدی به جنگ با پدرم علی، وصی پیغمبر ، اینجا سوار قاطر شدی، نمیزاری بدن حسن رو کنار بدن پیامبر دفن کنیم.

اگرخدا به تو عمر بده سوار فیل میشی میری،به جنگ با کعبه؛ این مال اینجاست.

که بعد عایشه وقتی این حرف بهش گفتن، بهم ریخت صدا زد به بنی مروان ، بنی امیه، گفت: بدن حسن رو تیر باران کنید؛ که اونجا دارداز بالای پشت بوم ها که کمین کرده بودند؛ شروع کردن بدن امام حسن رو تیرباران، جوری تیرمیزدند.

که اقا ابالفضل چیزی که آقای کافی میخوند؛ دستش رو برد که قبضه شمشیرش رو بکشه ،

ابی عبدالله دستش رو گرفت گفت: عباس وصیته حسنمه راضی نیست ، قطره ای خون ریخته بشه.

بعد بدن امام حسن رو بردن قبرستان بقیع، بدن رو که گذاشتن، امام حسین با گریه با ناله دونه دونه این تیرها رو از بدنش می کشید،گذاشت تو قبر خاک رو که ریخت؛ چند جمله فرمود:

جان عالم فدای امام حسین! از اینجا معلوم میشه امام حسین، چی از دست داد ، فرمود: حسن غارت زده اونی نیست که مال از دست داده، غارت زده منم که برادری خوب مثل تو از دست دادم.

فرمود: تا اخرعمرم دیگه من عطر به خودم نمیزنم؛ تااخرعمرم دیگه من محاسنم رو خضاب نمیکنم.

اگه دلت رفته بقیع منم یه سلام میدم

Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتس آپ
Share on facebook
فیس بوک
Share on linkedin
LinkedIn

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *