حاج میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

خدیجه اسفندیار مادر شهید موسی اسفندیار

 

 

 

مجلس یادبود مادر شهید موسی اسفندیار

 

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

لا حول ولا قوة الا بالله و الحمدلله و صل علی سیدنا و نبینا و حبیب قلوبنا و طبیب نفوسنا ابوالقاسم المصطفی محمد و آله و سلم لعنت الله علی اعدام اجمعین من الان قیام یوم الدین.

هدیه به پیشگاه امام زمان ارواحنا له الفدا هر چقدر ارادت دارید بلند صلوات ختم بفرمایید.

 

مجلس به جهت یادبود از مرحوم مغفوره خدیجه اسفندیار مادر شهید موسی اسفندیار منعقد گردیده است.

امیدواریم که خدای متعال روح این مرحومه مغفوره رو قریق بهار رحمت خودش بگرداند و انشاالله که بازماندگان تسلی خاطر داشته باشند.

 

تقدیر و تشکر می‌کنم از طرف بازماندگان از جمع حضار از امام جماعت مسجد، هیئت امنا و کسانی زحمت کشیدن در این مجلس و محفل حضور به هم رسوندند. هدیه کنید باز هم به روح مرحوم مغفوره سرکار خانم خدیجه اسفندیار مادر شهید موسی اسفندیار صلواتی قرا ختم بفرمایید.

مجلس چون مجلس ختم هست اونچه که خیلی سزاوار هست اینه که در رابطه با مرگ آدم یه مقدار بحث کنه صحبت بکنه که یاد مرگ بهترین یادهاست .

یاد مرگ بهترین موعظه‌هاست. ببینید این کلام امام معصوم می‌فرماید:

کفی بالموت واعضا ،مرگ ،یاد مرگ برای موعظه کافیه ،همین که یه کسی بشینه یه چند دقیقه یاد مرگ بکنه خود این آدم رو منقلب می‌کنه ،خود این یه حرکت درست می‌کنه، این انقلابی درست می‌کنه در درون آدم به جهت انجام واجبات ،به جهت ترک محرمات .

خب می‌خوایم یکم درباره مرگ صحبت کنیم حاج آقا مرگ چیه ؟آقا امیرالمومنین می‌فرمایند که با مرگ دنیا چی میشه؟

تمام میشه خوب حالا آیا فقط همین،

فرمود :الموت باب الاخره،

حاج آقا مرگ درب ورود به آخرته یعنی با مرگ شما وارد یه مرحله جدید می‌شید.

ما هممون خواهیم مرد به سند قرآن دلیل،

قرآن می فرماید :کل نفس ذائقه الموت هر کس که جان داره، هر کسی که نفس می‌کشه از نعمت حیات برخورداره قطعاً حاج آقا چشنده طعم مرگه.

ما هممون طعم مرگ رو می‌چشیم .

لحظه به لحظه به اون ساعت به اون موعد داریم نزدیک می‌شیم.

مولا علی فرمود : نفس المرء خطاه الی اجله، آقا یعنی چی؟ یعنی شما می‌خوای انشاالله بری زیارت امام حسین برا رسیدن به مقصد قدم برمی‌داری.

 

هر چقدر قدم بیشتر برمی‌داری به مقصد نزدیک‌تر می‌شی.

این نفس‌هایی که یه شخص می‌کشه الان شما این نفس‌ها که داری هر نفست یه دم، به سوی چیه؟ به سوی مرگت .

 

آقا امیرالمومنین فرمود: یا بنی ای پسرم انک انما خلقت للاخره لا للدنیا ،

تو خلقی برای چی ؟تو خلق شدی برای آخرت نه برای دنیا .

للفنا لاللبقاء خلق شدی برای رفتن نه برای موندن .

للموت لا للحیاه تو خلق شدی برای چی؟

خلق شدی برای مردن، برای زیستن خلق نشدی.

 

عطار نیشابوری میگه که یه اهل دلی رفت مسجد برا نماز جماعت ،مردم که دیدنش هجوم آوردن گفتن آقا میشه بعد نماز یه منبری بری این خلق رو یه وعظی، یه پندی، چیزی بگی ماها دلمون بیدار بشه .

چون موعظه حاج آقا،جلاء دل‌هاست، اگر کسی دلش زنگار گرفت با چی صیقل بزنه؟ یکیش همین موعظه‌هاست .

گفتن یه پندی به ما بده ما سرحال بیایم، سر ذوق بیایم.

رفت نشست پله اول منبر رو کرد به مردم گفت: ایها الناس، ای مردم اونی که می‌دونه امروز زندگی می‌کنه تا به شب تا شب زنده است بلند شه وایسه، هرکی که می‌دونه تا شب زنده است تا فردا صبح زنده است بلند شه قیام کنه.

یه نگاهی کرد اینور اونور همه رو نگاه کرد دید آقا یه نفر بلند نشد یعنی چی؟ یعنی

من یقین ندارم تا یه ساعت دیگه چیم؟ زنده‌ام. اینو همه ما می‌دونیم، الان تو خود همین مسجدم یک نفر اینجا پیدا بشه بگه آقا من می دونم تا فردا صبح زنده‌ام ،هیچکی نمی‌تونه به ضرص قاطع بگه این رو .

هیچکی نمی‌تونه بلند شه ،بعد رو کرد به مردم گفت که هر کس حالا خودش رو آماده مرگ کرده باشه، دوباره یه سر چرخوند تو کل مجلس، تو کل محفل دید یه نفر قیام نکرد

 

گفت تعجبه از کسی که به ماندن یقین نداره و برا رفتنم خودش رو آماده نکرده .

 

بابا شما دیگه چه جور آدمایی هستید شما دیگه کی هستید شما چرا هیچ کاری نمی‌کنید؟ حالا خودتون را آماده نکردید برا مرگ .

 

سلمان فارسی میگه من از ۶ تا چیز تعجب می‌کنم: سه تاش منو به گریه می‌ندازه .

سه تاش منو به خنده می‌ندازه .

گفت اون چیزایی که منو به گریه می‌ندازه اینه که من با مرگ از دوستان پیغمبر جدا می‌شم ،از مولا علی جدا می شم، از حسنین جدا می شم، از فرزندان رسول خدا جدا می شم.

 

دومین چیزی که من رو به گریه می‌ندازه برا من یه وحشتی هستش، حاج آقا، هراس و وحشت روز قیامته.

سومین چیز که منو به گریه میندازه، ایستادن در پیشگاه خدای متعاله.

 

اما سه چیزم هست که منو به خنده می‌ندازه، باعث خنده منه.

۱ _تعجبم از اونیه که میدوئه دنبال دنیا داره دنبال دنیا می‌دوئه پست سرش کی دنبال این می‌دوئه؟ مرگ .

این دنبال دنیاست مرگم دنبال اینه ، تعجبم از این آدماست تعجبم از این اشخاصه.

۲_ تعجبم از اون کسیه که غافله ،در حالی که از او غافل نیستند از او غافل نیستند.

یه مثال بزنم این مثال خیلی خوشمزه س .ببین آقا شما یه جایی هستید یه کارایی می‌کنید، تو عالم خودتی، مثلاً دستت رو می‌ذاری تو بینیت ،دستت رو می‌کنی تو گوشت، فکر می‌کنی هیچکی نیست، بلند میشی می‌پری، پاتو دراز می‌کنی ، میندازی بالا، میای یه خورده اینورتر یکی میگه فلانی بیا تو مغازه.

میگه چیکار داری؟ میگه یه دقیقه بیا می‌برتت پشت تلویزیون می‌نشونه میگه نگاه کن تو که دستت تو دماغت بود اونجا دوربین مداربسته بود، ما فیلمتو چیکار کردیم؟

اینجا ضبط داریم اون لحظه که اون این فیلم خودش رو می‌بینه چقدر خجالت می‌کشه ،چقدر شرمنده میشه.

ما هممون قیامت، در دادگاه الهی شرمنده می‌شیم، خجالت زده می‌شیم باید جمع کنیم دل نبندیم به این دنیا به چی این دنیا دلمون رو خوش می‌کنیم ؟

 

یه وقتی وزیر هارون الرشید بعضی‌ها هم نقل کردن خود هارون الرشید بود، داشت از این قبرستان عبور می‌کرد از کنار قبرستان چشمش افتاد به بهلول، بهلول یه آدم فهمیده‌ای بود که علی الظاهر خودش رو دیوونه جلوه می‌داد، نگاه کرد دید بهلول یه استخون‌ها رو ریخته جلو خودش داره این استخون‌ها رو نگاه می‌کنه .

 

این استخون رو برمی‌داره می‌ذاره اینور، این یکی رو می‌ذاره اونور، از اونجا داد زد گفت: دیوانه چیکار می‌کنی؟

گفت این استخون‌ها سیل اومده، طوفان اومده، این قبرا رفتن کنار استخون مرده‌ها اومده بیرون. اینا رو گذاشتم دارم وزیر رو جدا می‌کنم، دکتر رو جدا می‌کنم، نجار رو جدا می‌کنم، کاسب رو جدا می‌کنم، فقیر رو جدا می‌کنم، امام جماعت رو جدا می‌کنم، می‌خوام اینا جدا باشه

اما هرچی نگاه می‌کنم یدونه فرق بین وزیر و گدا پیدا نمی‌شه .

اینا همشون عین همن من نمی‌دونم تو دنیا چرا انقدر تو سر هم می‌زدن؟ برای چی دنیا انقدر می‌زدن ؟

 

گفت سومین چیزی که مایه تعجب سلمانه ،باعث خنده سلمان می‌شه تعجب از اونیه که دهنش به خنده بازه در حالی که نمی‌دونه خدای او از او راضیه یا غضبناکه؟

توکه نمی‌دونی خدای تو از تو خوشنود یا غضبناکه چقدر راحت می‌خندی.

 

این حاج آقا یاد مرگ دل‌ها رو زنده کنه، یه حرکتی درست کنه ،یک عملی برای ما بیاره .

 

مولا علی فرمود: فان یوم عمل لا حساب، امروز روز عمله، روز کاره ،روز حرکته، روز تقلاست، امروز روز حساب نیست .
وان غدا حساب لا عمل، فردا که روز حسابه روز عمل نیست.

ما امروز باید کاری بکنیم ،امروز دستمون می‌رسه امروز می‌تونیم یه اقدامی باید داشته باشیم. اون موقع که مرگ میاد چیکاره ایم؟

اون موقعی که جان‌ها به حلقوم می‌رسه چیکاره‌ایم چیکار می‌تونیم بکنیم ؟

 

آدم یه لا اله الا الله نمی‌تونه بگه موقع مرگ.

 

پیغمبر فرمودند:

 

احضروا موتاکم ،وقتی دیدید داره جان میده برید بالا سرش،

برید لقنوا موتاکم لا اله الا الله، تلقین بهش بگید.

 

بگو لا اله الا الله و بشرهم بالجنه ، و او را بشارت بدید به بهشت.

 

پیغمبر فرمود: ببینید اون ساعت برای هر مرد و زن بردباری مکان حیرته، فرمود تو اون ساعتی که داره جون میده شیطان از همه به او نزدیک‌تره .

پیغمبر فرمود قسم به اون خدایی که جان من در دست اوست وقتی که من ملک الموت رو، فرشته مرگ رو �می بینه این برای او از هزار ضربه شمشیر بدتره.

فرمود به اون خدایی که جانم در دست اوست آقا این وقتی فرشته مرگ رو می‌بینه تمام رگ‌های بدنش به درد میاد.

 

اونجا نمی‌تونه لا اله الا الله بگه.

میگه برو بالا سرش تلقینش کن، هی بگو لا اله الا الله بگو.

 

آقای همدانی انصاری �می فرماید آیت الله همدانی انصاری ،تو بغداد من داشتم از کنار قبرستان بغداد عبور می‌کردم دیدم یه جنازه‌ای رو می برند برای تشییع، من اون میت رو ،اون کالبد برزخی رو دیدم خود میت رو من دیدم، نه اون جنازه رو ها، اون مثال برزخی شو من دیدم.

 

دیدم که مردم میگن لا اله الا الله او نمی‌تونه بگه لا اله الا الله چرا ؟

 

چون تو این دنیا زبونش به لا اله الا الله نمی‌چرخید ،می‌گفتن لا اله الا الله نمی‌تونست بگه.

 

بعد التماس می‌کرد به مردم، مردم دارن می‌برن منو چال کنن نذارید.

 

آقا تو این دنیا وقتی به چیزای دیگه مشغول باشی… فرمودند که وقتی داره جون میده اونجا شما باشید، چیکار کنید؟ این کارا رو بکنید، حالا خیلی دستورات زیاده…

 

امیرالمومنین فرمود: او وقتی می‌رسه به اون لحظه ابتدا میگه و می‌شنوه، اما خورده، خورده وقتی که تو اون لحظات حساس می‌رسه، دیگه زبان از تکلم می‌افته .دیگه حتی اون یه لا اله الا الله هم نمی‌تونه بگه زبان از …

اما می‌شنوه حرف اونایی که دور و ور نشستن، دیگه کارش تمومه ،مرگش نزدیکه. این قوه سمع ،قوه شنوایی یه قدرت خاصی پیدا می‌کنه، می‌شنوه خیلی از حرفا رو، می شنوه ،یه تسلطی یه احاطه خاصی پیدا می‌کنه.

 

بعد اون لحظه، بدترین لحظه‌هاست.

 

اون لحظه، سخت‌ترین لحظه‌هاست.

 

حاضر میشه به اموری که دیگران از اون امور غایباً، می‌شنوه چیزهایی که دیگران از شنیدن اون‌ها عاجزن.

 

آقا امیرالمومنین فرمودند: اون فرشی که زیر پاشه، مثلاً از حرامه می بینه که این فرش ،تارهاش هر کدوم یه ماره، پود این فرش، هر کدومش عقربیه که دارن اینو دنبال می‌کنند، دنبال می‌کنند، می‌خوان به سمت این بیان.

 

اون لحظه آرزو می‌کنه میگه ای کاش من وقتی که مواجه میشه با عواقب اعمالش آرزو می‌کنه میگه ای کاش من عوض همه این سودی که کرده بودم تو دنیا ضرر می‌کردم، تو این حالت نبودم.

وضع ،حاج آقا خیلی وضع سختیه.

البته ما امید داریم به مدد اهل بیت.

به دستگیری اهل بیت.

 

واقعاً اون دستگیری نباشه خیلی‌ها کمیتشون می‌لنگه.

 

آقا امیرالمومنین فرمودند: اون لحظه می‌بینه اشخاصی رو که دیگران از دیدن اون‌ها عاجزن. عمل خودش رو می‌بینه چند تا چیز براش مجسم میشه، خوب او رو که تو این وضع که قرار می‌گیره بودن

 

بعدش، نزع یعنی چی؟

 

نزع یعنی کندن ،جان کندن. این جان کندن توی روایات تعبیر شده به چی؟ تعبیر شده به اینکه مثل این می‌مونه که با قیچی بردارن بدنش رو بچینن.

 

نزع جان یعنی این مثل اینکه یه انبر بردارن این رگو پی شو رو چیکار کنن؟ بکشن،نزع جان اینه.

 

بعد هرچی تعلقش به دنیا بیشتر باشه این گرفتاریش بیشتره نزع جانش سخت‌تره، بعضی‌ها نزع جانشون بگو چند ساله؟ و لذا ما علما رو نگاه می‌کنیم می‌بینیم علما …

 

تو این لحظات جیغتون در میاد، جیغشون در میاد تو اون لحظه.

 

مولا امیرالمومنین آقا ،اگه آدم خوبی بوده، اگه آدم بردباری بوده، مواجهه میشه با اون ذات صاحب ولایت. و وقتی صاحب ولایت رو می‌بینه چنان به وجد میاد، خوشحال می‌شه، معدود افرادی پیدا می‌شن که به اونجا برسند.

 

اما اگه وضعش خراب باشه اگه حالش بد باشه، مواجهه می‌شه با آینه‌ای که خودش رو در اون می‌بینه، و وقتی خودش رو تو اون آینه می‌بینه از مولای خودش به غضب میاد

 

چرا ؟چون خودش در وجه و سیمای مناسب نیست

 

از این داستان ما عبرت بگیریم.

 

یه آقایی بوده اینو مرحوم ارباب از استاد خودشون جهانگیرخان قشقایی نقل می‌کردند می‌فرمودند که با یه واسطه‌ای از آقایی بوده به نام بدیع.

این آقا میاد پیش آیت الله میرزا حسن نایینی عرضم به خدمتتون ، میگه من می‌خوام عالم برزخ رو ببینم، اونورو ببینم،

ایشون می‌فرماید که من بلدم بهت بگم اونور رو ببینی منتها اینا یه پیامدهایی داره کسی که اونورو می‌بینه یه اتفاقای بدی هم براش میفته من دارویی ندارم ،ذکری ندارم از اون پیامدها نجاتت بدم.

ایشون می‌فرماید که من هرچی مشکلی شد، بدبختی بود مال خودم شما بگو اونور ذکری به من بگید اونور رو بتونم ببینم. میگه به گردن خودت؟ میگه به گردن خودم. یه ذکری بهش یاد میده که

 

می‌فرماید من تو هیچ کتابی ندیدم این ذکر رو، توی جایی ندیده بودم، یه به زبان خاصی…..

 

به من فرمود تو پنجشنبه برو قبرستون تخت فولاد این اذکار رو بگو تو برزخ رو خواهی دید.

میگه من اومدم اونجا.

 

برزخم همین الان هست ،ما همین الان تو برزخیم به یه معنا.

 

میگه من اومدم تو قبرستان تخت فولاد یه عصر پنجشنبه بود وایسادم اونجا ،رو به قبرها کردم شروع کردم اون اذکاری که مرحوم نایینی فرموده بودند به زبان آوردم

یک دفعه دیدم پرده از جلو چشمام رفت کنار ،دیدم بالای هر قبری یک حیوان نشسته.

دیدم که بعضی از این حیوون‌ها خرسن.

خرس مثل بی‌دینیه، اونی که تو دنیا نسبت به دین خیلی اهمیت نمیده، لاابالیه ،خیلی مهم نیست براش دین، نسبت به دین مهم نیست براش این خرس محشور می‌شه.

 

این خرس محشور میشه،

میگه دیدم بعضی هاشون سگن، بعضی‌هاشون خوکن، بعضی‌هاشون

جالب‌تر این بود که دیدم بعضی از اینا ترکیبی‌اند ،گردن ،گردن گرگ. سر، سر خرسه، بدن ،بدن مثلاً چیه؟ تو این وسط دیدم تک و توک آدمم هست، حیوونا بالای قبرها نشسته بودند هر کدوم این طرف، اون طرف رو نگاه می‌کردن، هیچی ،اما دو سه تا آدم بودن اونا رو دیدم یکیشون حمله کرد سمت من سمت سینه من، نزدیک شد فریادی زد بر سرم که آقای بدیع با ما چیکار کردی؟

 

ما رو کشوندی اینجا؟ میگه این وقتی اون طور گفت من غش کردم افتادم زمین .

 

به هوش که اومده بودم دیدم هوا تاریک اومدم سمت استاد خودمون، استادم وقتی منو دید فرمود آقای بدیع دیدی گفتم بله .

 

فرمود یه جوری زندگی کن مثل اون آدما بمیری یه جوری زندگی نکن که حیوان محشور بشی.

 

آقایون بزرگواران این هست برای همه ما.

 

امروز روز عمله هرکسی باید امروز عمل کنه درست، اگر نه همه جاش سخته ، برزخ، همه جاش سخته همه جاش گرفتاری.

 

فرمودن آقا شما تو اون لحظه که می بینی مرگ رو آرزو می کنی ای کاش همه ی سودهات ضرر می کردی چرا؟

 

چون همش حقوقه، حقوق رو ادا می‌کنی.

 

در روایت هستش که یه پدری تو خونه اگه با بچه هاش مهربونی بکنه، دختر داره، پسر داره با این بچه‌ها مهربونی کنند.

پیغمبر فرمود: خدا در قیامت با او مهربونی می‌کنه.

 

این حقوق دیگه، حقوق فرزند ،حقوق پدر و مادر، اگر از کار می‌افتن اگر پیر میشن، سنشون بالا میره هوای اینا رو داشته باشید.

 

نیکی به پدر و مادر سه قسمه:

 

یکیش مالیه .

 

کمک مالی وقتی می‌بینی او توان نداره، جوونی اومده بود از دست باباش شکایت می‌کرد پیش پیغمبر.

پیغمبر پدر رو صدا زد چرا ناراحتی گفت یا رسول الله این پسر من، این جوون من، خرجی من رو نمیده ،پیغمبر شروع کرد از این دو دیده مبارک همینطور به پهنای صورت اشک ریختن فرمود:

 

هر سنگ تو این داستان گریه کنه جا داره. بعد فرمود بابا جون انت و مالک لابیک تو و مالت مال باباته، چی ،چی داری میگی.

 

یکی دیگه اومده بود شکایت می‌کرد از پسرش از جوونش ،

پیغمبر اکرم صدا زد پسر رو فرمود: بابات شکایت داره خرجیش رو نمیدی گفت یا رسول الله ندارم هیچی ندارم. پیغمبر فرمود: پدر راست میگه؟

پدر گفت نه یا رسول الله .

انبار این پسر من پر کشمش، پر خرما و گندم و جو و اینجور چیزهاس، پیغمبر فرمود: جوان حواست به پدرت باشه، این اون موقعی که تو بچه بودی تورو تحت حمایت خودش بزرگ کرد.

 

حالا الان به اینجا رسیده نکنه یه وقت داری بده. گفت نه من تو خرج زن و بچه‌امم موندم یا رسول الله از کجا بدم؟

پیغمبر فرمود: عیب نداره .

اسامه یه کیسه پول بردار بیار اینجا

به جوون فرمود من پیغمبر خرج یه ماه پدرت رو میدم تموم شد، ماه بعد رو تو بده .

بعد دوباره ماه سوم بیا پیش من، من میدم ماه چهارم تو بده یه کیسه پول داد به این پدر پیر ازکار افتاده‌ای که هیچی نداره بخوره .

 

این بابا رفت یه ماه با اون پول زندگی کرد ماه دوم اومد به پسره گفت پسرم یه چیزی بده ما داریم از گشنگی می‌میریم گفت برو بابا برو پی کارت، من چیزی ندارم پولی ندارم.

 

اومد پیش پیغمبر یا رسول الله این پسر منه، نمیده من خودم بزرگش کردم نمیده. پیغمبر صدا زد گفت پسر دوباره انکار می کنی نداری ، گفت آره ندارم، چیزی نیست .

 

پیغمبر فرمود جوان غروب نمی کنی مگر از اینکه تو از پدرت فقیر تر میشی ،تو غروب نمی کنی مگه اینکه از پدرت فقیر تر میشی .

 

اومد خونه هنوز پا دراز نکرده همسایه ها در رو زدن فلانی بوی گند این انباری تموم این کوچه رو برداشته ما در آزاریم.

اومد در انبار رو باز کرد دید هرچی تو انبار بوده گندیده. اومد سر آقا چندتا کارگر استخدام کرد بیائید این انبار رو خالی کنید ببرید بیرون مدینه.

این انبار رو خالی کرد اومد صندوق رو باز کنه ، دینار و درهم برداره دید همش سنگ سیاهه.

 

پیغمبر شنید فرمود : ای العاقون لابائهم و… ای کسانی که عاق پدر و مادراتون شدید عبرت بگیرید.

 

اگه دیدی زندگیت پیچیده، نگی از کجا پیچیدها. بابا تو یادت رفته، مادرت رو یادت رفته، اونا رو فراموش کردی یکسال گذشته یه خرما نخریدی خیرات نکردی، یاد نکردی کی بود چی بود کجا بود.

آقا مالی باید پدر و مادر رو حمایت کرد .

 

فرمود: با پدر و مادر قل لهما…. کریمانه سخن بگی، با احترام در نهایت تعظیم تفهیم یکیش هم بدنی.

هممون باید خادم و نوکر پدر و مادر باشیم.

 

باید کاراشون رو بریم انجام بدیم ،

 

پیغمبر فرمود:  البرکه مع کبارکم  برکت با کیاس؟

با بزرگترهاس، با محاسن سفیداس.

 

با اون هایی که ریشی سفید کردن موهای سرشون سفید شده

 

فرمود: ان الشیخ فی اهله کالنبی فی امه

یه پیر مرد ، یه پیرزن بین خانواده ش به مثلش مثل چی؟

مثلش مثل پیغمبره در میان امت خودش.

 

پیغمبر چجوری چراغ هدایت برای بشریت ،اون پدر پیر، اون مادر پیر، چراغ هدایتن برا خانواده ش ما آقا وظایف مون اینه نسبت به خواهر ، نسبت به برادر اینارو تمکین کنیم، اینها رو پوشش بدیم.

 

خدای متعال به آبروی محمد و آل محمد همه رو آگاه به انجام وظایفمون بگرداند،

 

شهید هاشمی‌نژاد ایشون میگه تو  لحظات جان دادن آقای کوهستانی همینجوری اشک جاری می شد ، بعد گفتیم آقا چرا گریه می‌کنی؟ شما که کارتو کردی ؟

می گفت نه آقا اینطوری نیست دستم خالیه دارم میرم دستم خالیه، سلام منو به امام رضا برسونید بگید شیخ محمد داره میاد ،دستش چیه؟ خالیه برید بگید تو اون لحظاتی که جان کندن هست لحظات دفن تو اون لحظات شب اول قبر

 

به مولا علی گفتن چی سخته؟ چی سخت تره؟

 

فرمود سخت شب اول قبره،گفتن چی سخت تره؟

آقا فرمود سخت‌تر اینه که شب اول قبر دستت خالی باشه، فقط دلمون به یه چیز خوشه .

 

مولا علی فرمود: من یموت ینرنی …کسی بمیره منو می‌بینه تو اون لحظه آقا زبان قفل می‌کنه

 

سه تا شهادتین هستش .

 

این شهادتین رو علما فرمودند دو تاش رو آسون میگی اما وقتی می‌رسی به شهادتین سوم یهو دهن زبون قفل می‌کنه.

 

ما باید به خدا پناه ببریم از اینکه تواون لحظات آقا گرفتار نشیم.

 

خب امشب به جهت یاد بود این مادر هست مادر شهیده

جمع شدیم این جا تعزیت بگیم،

تسلیت بگیم به بچه های این مادر خب

من عرضم کنم که فدای مادری بشم که ۱۸ تا بهار بیشتر از زندگیش نگذشت

فدای اون مادری بشم که جلو چشمش شوهر مظلومش رو زدن

دست شوهر مظلومش رو بستن

فدای اون مادری بشم که جلو چشم بچه‌هاش او رو زدن

برا فاطمه زهرا امشب ناله بزنیم

حتماً خدا هیچ خونه‌ای رو،  بی مادر نکنه

خیلی سخته حالا بعضی دعاها شاید دعاهای منطقی نباشه منتها خب اینجور میگن

وقتی آدم مادر از دست میده جای خالی مادر رو همش نگاه می‌کنه

حضور گرم مادر رو احساس می‌کنه

 

یه وقتی این بچه‌ها وقتی وارد منزل شدن دیدن مادر وسط اتاق افتاده زمین

این بچه‌ها اومدن جلو گفتن اسماء مادر ما این وقت روز نمی‌خوابید

از چه مادر ما اینجا خوابیده

اسماء جواب داد گفت آقازاده‌ها مادر شما نخوابیده بلکه از دنیا رفته

اینجا دارد حسنین اومدن جلو

امام حسن اومد خودش رو انداخت رو سینه مادر صدا زد یا اماه کلمینی

مادر باهام حرف بزن

قبل ان تفارق روحی بدنی..

قبل از اینکه روح از بدنم خارج بشه

 

امام حسینی‌ها گریه کنای امام حسین آقای من و شما اومد صورتش رو گذاشت کف پای مادر

چند جمله گفت چند کلمه گفت گفت یا اماه انا بنک الحسین

منم پسرت حسینم

کلمینی قبل ان تیصدع قلبی

جوابمو بده مادر قبل از اینکه من بمیرم قلبم داره از کجا کنده میشه

فدای دل بچه‌های فاطمه بشم که چی کشیدن

آقا مولا علی وامیساد این چراغ‌های شهر مدینه خاموش بشه

آخرین چراغ که خاموش می‌شه

آرام دست بچه‌های فاطمه رو می‌گرفت روانه قبر فاطمه می‌شد

کسی که تو این مملکت ما مادر از دست میده آقا تو وسط روز میاد صداشو به گریه بلند می‌کنه

بچه‌های فاطمه جرات نمی‌کردن صداشون رو به گریه بلند بکنن

تا قبر مادر رو دیدن امام حسن صدا زد مادر من حسنم ببین بعد تو چقدر غریب شدیم

اباعبدالله صدا زد ما در جواب حسینت را بده نیمه‌های شب به زیارت مادر اومدن

 

اما مادر هم نیمه‌های شب زیارت رو پس داد یا اباعبدالله

زن خولی میگه نیمه‌های شب بود دیدم از مطبخ نور به آسمان بلنده

گویا هزار شمع و چراغ روشنه

خدایا من که تو تنور آتش روشن نکردم میگه یه مرتبه دیدم از توی تنور نور به آسمان بلنده

یا اباعبدالله

دیدم چهار زن بهشتی دارن میان پایین یکیشون هی صدا می‌زنه

مظلوم مادر آی غریب مادر

زن خولی میگه دیدم اومد سر داخل تنور کرد یه سر بریده از تنور بیرون آورد

به سینه چسباند

نالش به آسمان بلند شد

میگه زنان بهشتی رفتن

اومدم سر تنور، سر رو از تنور بیرون آوردم حواست هست

یه ناله بزنی مجلس مادر شهید ها

یا علی مدد

میگه یه نگاه مفصلی به این سر کردم دیدم سر آشناست

سر پسر فاطمه س

آه ناله بلند کردم

دیدم هاتفی صدا می‌زنه طوبی

خوشا به حالت

این خانوم، ما تو رو به جرم شوهرت نمی‌گیریم

گفتم اون چهار زن کی بودن

گفت اونی که از همه بیشتر ناله می‌زد مادرش فاطمه زهرا بود

زن خولی میگه گلاب آوردم سر رو با گلاب شستشو دادم

اما ای زن جات خالی بود خرابه شام

این سر رو شانه می‌زدی

آخه دختر سه ساله تا نگاه کرد گفت عمه این سر کیه؟

حسین جان😭😭😭

 

Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتس آپ
Share on facebook
فیس بوک
Share on linkedin
LinkedIn

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *