حاج میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

 

بسم الله الرحمن الرحیم

■حکمت شماره ۲۷۲

●قال ( علیه السّلام):  وَ بَنَی رَجُل مِن عُمَاله بِنَاء فَخما فَقَالَ علیه السلام،  اَطلَعَت الوَرِق رُئوسها اِنَ اَلبِناء یَصِف لَکَ اَلغِنَی

● و درودخدا بر او، فرمود:(وقتی یکی از کارگزاران امام خانه با شکوهی ساخت به او فرمود) سکه های طلا و نقره سربر اورده

خود را آشکار ساختند، همانا ساختمان مجلل بی نیازی و ثروتمندی تو را می رساند.

 

داردکه شخصی از فرمانداران در حکومت امیرالمومنین عامل بود،خونه ای ساخت.

خونه ای خوشکل و شکیل وبا شکوه درست کرد، حضرت امیرصلوات الله علیه که جان عالم به فداشون باد ،

وقتی که دیدند این فرماندار رفته خونه ی بزرگ درست کرده، فرمودند:

این درهم ها و دینارهای سکه و نقره های تو از این بنا سر برآورد،

تا زمانی که این ساختمون رو نساخته بودی، سکه و دینارت معلوم نبود. مخفی بود وضعت

معلوم نبود، حالا که این ساختمون رو ساختی و خونه رو رنگ کردی معلومه

جیرینگ جیرینگ سکه داری،دینار داری .

حضرت فرمود: چنین بنایی وصف میکنه برای تو ثروته، وضعت خوبه، حضرت داره یه جور هشدار میده؛

خانه ی تو، باطن تو رو آشکار کرد. این چیزی رو که پنهان کردی بر ملا کرد.

مردم به ثروتمند بودن تو باخبر شدن؛

حالا چه اتفاقی میفته خروجیش چیه؟

سیل اعتراضات سرازیر میشه، اره اینا مملکت رو چابیدن، خوردن دیدی چاه نفت از جیب اینا سر در میاره ،

این اینجوریه اون اونجوریه بعد یه دونه رو میبینن و هزار تا نسبت ناروا میدن، امیرالمومنین به فرمانداران خود حساس بود ،

هروقت می دیداز این موارد فورا تذکر می داد مثلا تو خطبه ی ۹۰۲ هم هست ؛

شخصی بنام علاء ابن زیاد حمدانی یکی از یاران امام تو بصره بیمار شد ، امیرالمومنین رفتن به عیادتش،

اونجا امیر دید که آقا علا یه خونه ی وسیعی داره ۲۰۰متری ..

آقا فرمود: این خونه وسیع تو این دنیا میخوای باهاش چیکار کنی؟

درحالیکه در سرای آخرت به چنین خونه ی وسیعی نیازمندتری.

بعد حضرت بهش راهکار داد ،گفت: اگه میخوای این خونه وسیع تو سرای آخرت مایه ی ناراحتی تو نشه،

این رو وسیله قرار بده ، وسیله سعادت قرار بده، مثلا تو این خونه سفره بنداز فقیر، فقرا رو دعوت کن تواین خونه .

صله رحم بجا بیار،حقوقی رو بجا بیار ، از این خونه استفاده کن برای آخرت،

اگه این شد فکرت، مرامت این خوبه؛ یادم نمیره استادم می گفت:

آدم باید نیت هاش رو بررسی کنه، فکرش رو رفتارش رو ، یه موقع خونه می سازی ، میخوای پنجره بزاری ،

بچت میاد می پرسه بابا این پنجره رو واسه چی میزاری ؟

بابا میگه میخوام ببینم آفتاب کی طلوع می کنه کی غروب میکن نماز باهاش بخونم،

می گفت تا پنجره، پنجره هست خدا برات حسنه می نویسه ثواب می نویسه؛

تا موقع که خراب نشه خدابرات ثواب می نویسه یه وقتی هم یه پنجره می سازی، میگی نور باشه تو خونه؛

میخوام یه چیزی باشه هوا از این ور بیاد از اون ور بره، این براش ثواب نوشته نمیشه.

مثلا برای طلوع و غروب ، تو خونه واسه چی می سازی؟

اگه میخوای باهاش فقیران رو مهمانی بدی،اگه میخوای توش جلسه ی قرآن بگیری .خدا پدرت رو بیامرزه،

اگه میخوای باهاش پوز بدی، نشستی تو این خونه لنگت روی لنگت بزاری که چی بشه آخه،

این خونه ی وسیع به چه دردت میخوره .

یه قاضی مشهوری هم بود زمان امیرالمومنین بنام شریح ابن قاضی ،

بگو لعنت الله علیه ، خدا لعنتش کنه . حضرت بهش نامه ای دادن قباله یه سند براش درست کرد اون قاضی کوچیک مغز بود او یه خونه درست کرده بود.

امیرالمومنین یه سند بهش داد ، حضرت بهش فرمود: ای شریح به زودی یه کسی به سراغت میادکه بدون نگاه کردن به قبالت ،

یک جوری تو رو از خونت خارج میکنه ، نمیگه قباله داری اینجا نشستی یا نه ،

چنان بیرونت میکنه به قبر تحویلت میده؛ همینه دیگه درسته آقا،

ما الان تو خونه هامون نشستیم میگیم سند داریم،قباله داریم که مال ماست،

یه نفر میادمیگه بفرما بیرون اینجا نه اونجا یه جای تنگ و تاریک؛ به قبرت تحویلت میده.

شریح نگاه کن نکنه خونه رو از مال غیرخودت خریدی؛

یه آجرش رو از حرام خریده باشی، بدبختی بیچاره ای!

یا بهای آن را از مال حرام پرداخته باشی، هم دنیا رو از دست دادی هم اخرت رو،

حضرت امیرصلوات الله علیه بهش اینجوری فرمود تکون بخوره که نانجیب تکون نخورد.

آخرش ابن زیاد بشکه ی سکه ودینار رو جلوش خالی کرد، شریح رنگش پرید گفت کجا رو امیر امضا کنم،

گفت: بنویس که کشتن پسر پیغمبر واجبه، بر علیه خلیفه وقت یزید قیام کرده کشتن پسر پیغمبرحسین واجبه.

گفت کجا رو بنویسم، گفت: بزار ببینم ابن زیاد سر کیسه رو شل کرد، جلوش پول ریخت،بعد این پولا رو که دید گفت کجا رو امضا کنم خدا لعنت کنه.

همچین آدمی میشه این، بعضیا اینجورین دنیاشون همینه .

بالاخره یه کاری بکنن یه جوری درست کنن برن بالا .خب جان عالم به فدای امیرالمومنین علی علیه السلام،  خدابهمون توفیق بده در مرام و مکتب امیرالمومنین باشیم.

یک شب به بیابان نجف خوابیدم

درعالم خواب این ندا بشنیدم

ای زائر خفته در بیابان نجف

یک عمر گناهان تو را بخشیدم

تو مرام امیرالمومنین باشیم، تو راهش باشیم.

بخواییم دنیا درست کنیم تو مرام امیرالمومنین نباشه به درد نمیخوره.

چشم دریا را نظر بر ساحل است

هرکه گم کرده علی را جاهل است

صدهزاران روزه و حج و نماز

هر سه اش بی حب حیدرباطل است

بدون محبت علی همه اینا حدر؛ تو این مسیر که هستیم مرام باشه محبت باشه تو مسلک امیر باشیم.

روز یکشنبه س متعلق به آقامون امیرالمومنین و خانم فاطمه زهراس،

یه جمله عرض مصیبت کنم عرض روضه

ان شاءالله پرونده مون روز قیامت دست امیرالمومنین بیفته

اباالایتام پدر ایتام ما هم یتیمیم یتیم امیرالمومنین هستیم.

یه روضه ای که امیرالمومنینم گریه کنه

چه روضه ای بخونم برای شما، که آقا به ما نگاهی بکنه

هیچ روضه ای برای امیرالمومنین مثل روضه ی خانمش فاطمه زهرا نیست

امان از اون ساعتی که بدن خانوم رو تو قبر گذاشت

پیغمبر فرمود: علی تو دو تا رکن داری یه رکنت منم یه رکنت فاطمه

به مدت کوتاه دو رکن رو از دست داد

هستی ام بودی رفتی از دستم

تو چرا رفتی من چرا هستم

از کفم رفتی ای امید دل

زندگی بی تو شد به من مشکل

جان های عالم به فدات یا امیرالمومنین

من نشانت از میخ در جویم

می روم با چاه درد دل گویم

همین یه جمله برای من بس باشه هرکی میخواد گریه کنه برای امیرالمومنین

امان از اون ساعتی که صدا زد:

وای من و وای من و وای من

میخ در وسینه ی زهرای من

فاطمه جان

در وسط کوچه تو را می زدند

کاش بجای تو مرا می زدند

چهل تا مرد جنگی و یه خانوم قد خمیده

جلو چشم همسر مظلومش اینقد با قلاف شمشیر به بازوهاش زدند

ای داد صدا بزن

زهراجان  زهراجان

Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتس آپ
Share on facebook
فیس بوک
Share on linkedin
LinkedIn

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *