میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

❤️روضه متنی در روزهای#جمعه
حاج آقای ذوالقدر. ❤️
((عبد الله وهب))
یه مسیحی در روز عاشورا ایشون یک ماه از ازدواجش می گذشت
و۱۷روز ازمسلمانی اش میگذشت در زمانیکه
امام حسین علیه السلام به کوفه میرفتند
این هم با کس کارش داشت به کوفه میرفت یک مرتبه امام حسین آمدند سر چاهی که این داشت آب بر می داشت
تا امام حسین را دید دلش پیش امام رفت ((یک نگاه امام حسین برای همه ما بسه)) اومد سمت خیمه به مادرش گفت کسی رادیدم درسیمای صالحین ،در سیمای انبیا، گفت چی میگفتند، گفت: اینجوری وآنجوری میگفت. مادر گفت زمانرا غنیمت بشمار بریم پیش او، واین ها رفتند .امام حسین یک نگاه به این ها کرد تا امام حسینُ، دیدندهمشون کربلایی شدند
گفتند: میشود ماهم همراتون بیاییم
آقافرمود:بله بیایید، تو روز عاشورا مادر اون جوان دیدعرصه بر امام حسین تنگ شده همه دوره کردن اباعبدالله رو صدا زد
گفت :پسرم بیا ،گفت:شیرمو حلالت
نمی کنم اگر امروز کوتاهی کنی در حمایت از پسر فاطمه :گفت مادر: جانم ،روحم،بدنم، همه فدای حسین
،من میرم. به اصرار همسر عبد الله سه تایی آمدند خیمه ی امام حسین. امام یک نگاهی به آنها ها کرد گفت: چیه .خانوم گفت من دیشب خواب دیدم، آسمان باز شد عبد الله پرواز کرد رفت بالا .من میدونم عبد الله بره دیگه برنمی گرده من شوهرم رواز دست میدم
آقا فرمودند: چی میخواهی بگی، گفت آقا،
عبد الله همین جا،بمن قول بدهد بدون من به بهشت نمی روند آقا گفتند من خودم ضامن میشوم……

گفت آقا من یک خواسته دیگرهم دارم
گفت این عبد الله همه کس منه اون که برود من بی کس میشوم
آقا فرمودند خواستت چیه
گفت: میخواهم زیر ساییه زینب شما باشم.
فرمودند: این راهم قبول میکنم.
عبد الله رفت سمت میدان،
عجب رجزی میخواند،((امیری حسینًُ و فنعم الامیر)) آقای من حسین
در یک مقتل آمده دو دستش را قطع کردند.
سرش را از تنش جدا کردند.
و پرتاب کردند سمت خیمه ی مادرش،
آخه مادرش رفته بود روی تپه میگفت:
پسرم آبروی منو جلوی فاطمه زهرا بخر
من را جلوی فاطمه رو سفید کن .
سر پسرش رو برداشت نه بوسید نه گلاب زد نه شانه زد گفت میره دیگه، سر و پرتاب کرد گفت
ما سری که در راه خدا دادیم دیگه پس نمی گیریم.
خانومش صحنه را دید بی تاب شد عمودخیمه رو کشید دوید سمت دشمن
یک مرتبه غلام شمر با نیزه زن راهم شهید کرد.

((صلی الله علیک یا مظلوم یا ابا عبدالله))

?ای که به عشقت اسیر، خیل بنی آدمند
سوختگان غمت، با غم دل خرم اند
?هر که غمت را خرید، عشرت عالم فروخت
باخبران غمت، بی خبر از عالم اند
?یوسف مصر بقا، در همه عالم تویی
در طلبت مرد و زن، آمده با درهم اند

آقا دلم برای حرمت تنگ شده خیلی
دلم ضریح شش گوشه میخواهد
اربیعن بیام دوباره ضریح قشنگتو بغل کنم
منو بین الحرمین راه بده اونجا یک نگاهی کنی میبینی گنبد حضرت عباس بر آسمان بر افراشته شده،
یک طرف را نگاه میکنی گنبد ابی عبد الله هست دیگه چی میخوای،
حسین جان من راهم شب جمعه به کربلا
راه بده.
آقا جان عرفه نزدیکه ماراهم راه بده .
این گریه ها باید یه روضه هم پاش بیاد تا خوب از ما قبول کنن
شیخ جعفر شوشتری میگه:
تو کربلا یک نیزه به پهلوش زدند،
((بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد))
???
((اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد))
نفس می کشید از همه ی بدنش خون راه می افتاد
خدا کنه این لحظات را بیبی زینب نبیند
یک وقت روی دو کُنده ی زانو اش بلند شد.
دوباره با صورت روی زمین افتاد،
دست ها تون رو به آسمان بلند کنید
صداتُ رهاکن، یاحسین، یا حسین، یاحسین، یاحسین .
حسین آرام جانم، حسین روح و روانم.
حسین درمان دردم، حسین دورت بگردم.

 

Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتس آپ
Share on facebook
فیس بوک
Share on linkedin
LinkedIn

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *