حاج میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

….:

 

اولین بدنی که توی روز تشییع کردند میان پنج تن امام حسن بود پیامبر اکرم که اصلاً تشییع نداشت چون در همان حجره ای که از دنیا رفتن همانجا دفن کردند آقا امیرالمومنین را هم شبانه دفن کردند روز تشییع نشد خانم فاطمه زهرا سلام الله علیها هم همینطور ایشان هم شبانه تشییع شدند آقا اباعبدالله الحسین علیه السلام هم تشییع نشدند امام حسن اولین هست که در روز میخواهد تشییع بشود آری مروان آمد با همان قاطر که امام حسن بهش داده بود گفته عایشه می خوای اجازه بدی حسن کنار قبر پیغمبر دفن بشه عایشه گفت پس چیکار کنم گفت سوار همین قاتر شو و برو نذار که اونجا دفنش کنن،  عایشه سوار شد و اومد رو به روی امام حسین علیه السلام گفت به خدا قسم نمی گذارم حسن را اینجا دفن کنی آنجا محمد حنفیه بلند شد و گفت عایشه خجالت بکش یک روز سوار بر ناقه میشی میری به جنگ وصی پیغمبر با پدرم علی می جنگی امروز سوار قاطر شدی نمیزاری حسن را دفن کنیم اگر خدا به تو عمر بده سوار فیل میشی میری به جنگ کعبه از حرف محمد حنفیه عایشه به هم ریخت دلهاتون را روانه مدینه کنید اگر الان مدینه بودید بعد از نماز صبح چه کار می کردید می رفتید سر قبر آقا امام حسن علیه السلام میرفتید قبرستان بقیع چون بعد از نماز صبح درهای بقیع باز میشه الان هم درهای بقیع به روی شما باز شده است کافی شما دلتون به پرواز دربیارید کنار قبر خاکی امام حسن مجتبی صورت های تان را روی قبر بگذارید کافی با اشک چشم هاتون این قبر رو آب و جارو کنید قبری که خاکی شده با مژه های چشم تون جارو کنید امام حسن علیه السلام خیلی غریبانه بود پیغمبر فرمود هر چشمی که برای حسن گریه کند فردای قیامت کور محشور نمی‌شود گریان محشور نمی‌شود فرمود ماهیان دریا برای غریبی حسنم گریه میکنند مرغان آسمان برای غریبی حسنم گریه میکنند آن آقایی که یک عمر در مدینه غریبانه زندگی کرد مظلومان زندگی کرد وصیت کرد که از همه سزاوار تر که در کنار پیغمبر دفن بشه من هستم به حسین هم فرموده بود که مرا ببرید در کنار قبر پیغمبر دفن کنید ولی اگر دیدید اون زن اومد و مانع شد راضی نیستم یک قطره خون ریخته شود اگر اون جا نشد منو ببر کنار قبر عمو عباس همانجا دفن کن بدن را گذاشتن روی تخته چوبی دستور دادن که از بالای پشت بام ها را تیرباران کنند این بدن امام حسن را تیرباران کنید تیر ها را در چله کمان گذاشتند از همان پشت بام ها شروع کردن این بدن بی جان را تیرباران کردند آنقدر تیر زدن که این بدن به تابوت دوخته شد امان از دل امام حسین من میگم خوب شد خواهرش زینب نبود خوب شد دخترانش نبودند هر چند بعداً خبر دادند و گفتند مرحوم کافی را خدا رحمت کند میگفت عباس وقتی اومد خونه زینب دوید جلو گفت عباس داداش حسنم را کجا بردند حسن را کجا دفن کردند عباس فرمود خواهرم خوب شد نبودی و ندیدی چه بلایی سر ما آورده اند به خدا حسن همراه با تابوت دوختند امان از دل امام حسین بدن را آورد گذاشت کنار قبرستان بقیع دونه دونه این تیرها را از تو بدن درآورد چه ناله آنجا سر داد امام حسین اینجا تونست تیرها را دونه دونه از بدن امام حسن خارج کنه اما علقمه نتونست الان همه وقت نشد که این تیرهایی که به بدن عباس فرو رفته را در بیاره صلی الله علیک یا غریب و یا مظلوم یا حسن بن علی بدن را آرام‌آرام تو قبر گذاشت صدا زد حسن جان غارت زده او نیست که مالش را بردند غارت زده منم داداشی مثل تو را از دست دادم حسین جان??

 

Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتس آپ
Share on facebook
فیس بوک
Share on linkedin
LinkedIn

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *