حاج میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

 

بسم الله الرحمن الرحیم

■حکمت شماره ۸۳

●و قال علیه السلام:« لا یستقیم قضا الحوائج الا بثلاث باستصغارها لتعظم و باستکتامها لتظهر و بتعجیلها لتهنو»

 

حضرت امیر علیه السلام که جان عالم به فداش می‌فرماید:

« برآوردن نیازهای مردم پایدار نیست مگر به سه چیز کوچک شمردن آن تا خود بزرگ نماید پنهان داشتن آن تا خود آشکار شود و شتاب در برآوردن آن تا گوارا باشد.»

مثلاً خیلی از مردم هستند که می‌خوان کاری برای کسی انجام بدن خیلی بزرگ می‌شمرند،

مثلاً میگن ما چیکار کردیم براش و گره‌ای می‌خوان باز کنند از مردم

انقدر اونو بزرگ می‌کنن که میگن وای ما چیکار کردیم نه آقا اینجوری نیست .

مثلاً می‌خوای یه سنگی رو برداری اونو کوچیک بشمر  می‌خوای قرضی بدی اونو کوچیک بشمار یه مجلسی هست،

مثلاً بلند میشی چایی میدی سفره می‌ندازی اینو خیلی بزرگ ندون مثلاً بعضیا تو مجلس بلند میشن

مجلس گردونی می‌کنن کمک می‌کنن با خودشون میگن اوه ما چقدر کمک کردیم چه کارایی کردیم.

یک اینه که کوچیک بدونی کارتو.

کوچیک بشمری تا خودش بزرگ بشه

پس اینه که سه تا کار باید انجام بدی تا اون کاری که باید انجام بدی انجام بشه و درست انجام بشه:

یکی اینکه کوچیک بدونی کارتو تا اینکه خودش بزرگ بشه.

دومی اینه که حضرت می‌فرماید قایمش کنید تا اون کارت خودش آشکار بشه حالا ما کارمون برعکسه مثلاً ما آشکارش می‌کنیم

یه صدقه‌ای دادیم یه پولی دادیم اینو هی آشکار می‌کنه همه جا میگه مثلاً یه جهازی درست کرده به همه میگه اینو .

نباید بگی باید پنهان کنی نباید آشکار کنی تو نگو تو مخفی کن مردم این کارا رو خودشون دوست دارن آشکار می‌کنن.

دومی رو من یک قصه از امام سجاد بهتون میگم که دارد که کاروانی اومد مدینه و بعد از مدینه رفت به سمت مکه توی راه یه کسی به این کاروان اضافه شد

اون شخص تازه وارد نگاه کرد به یه شخصی توی کاروان تا چهره‌شو دید شناخت یه فرد صالح و بزرگوار که داره کارهای مردم رو انجام میده به صورت ناشناس،

کاروان وقتی راه می‌افته به سمت مکه اون کاروان‌های قدیم چقدر زحمت داره پخت و پز داره  هیزم جمع کنی،

آتیش درست کنی نون بپزی مثل الان نیستش که یه تلفن کنی غذا برات بیارن خیلی سخته بار بزنی روی شتر ، بارا رو پیاده کنی.

این شخصی که اومد تو کاروان دید این آقا همه کارای مردم رو انجام میده ودید این آقا زین العابدین داره همه کارشون رو انجام میده.

امام سجاد داره این همه کارو انجام میده رفت پیش مردم گفت شما این آقا رو می‌شناسید؟

گفتن که نه ولی خیلی آدم خوبیه همه کارا رو انجام میده گفت پس نمی‌شناسید که اینجوری نشستید

و این آقا داره کارای شما را انجام میده گفتن مگه کیه این آقا.

گفتش که این آقا پسر رسول خدا آقا زین العابدین امام سجاد .ع.

تا مردم اینو شنیدند و فهمیدند دو دستی زدن تو سرشون و رفتن پیش آقا گفتن آقا شما چیکار کردی با ما.

ما باید برای شما کار انجام بدیم ، آقا فرمود نه چون من بعضی وقتا با قافله‌ها که همراه می‌شم تا می‌شنون که من پسر رسول خدا هستم

اجازه نمیدن  هیچ کاری کنم و توفیق کمک کردن از من گرفته میشه،

من خودم از قصد مخفیانه و ناشناس میام که بتونم این توفیقو داشته باشم.

مخفی می‌کنه که بتونه این توفیقو داشته باشه

سومی اینه که کار مردمو سریع انجام بده و به تاخیر ننداز.زود انجام بده که شیرینی زیر زبون اون طرف بمونه.

بعضی صندوق‌هام که مثلاً می‌خوان وام بدن پدر طرف رو در میارن دیگه واقعاً لذتش رو ازش می‌گیرند که این گوشه‌اش امضاش مشکل داره،

خب اگر می‌خوای یه کاری انجام بدی زود انجام بده به تاخیر ننداز.

مثلاً اس‌ام‌اس میده طرف شخصی میگه پول داری به من کمک کنی اس‌ام‌اس و جوابشو اونقدر دیر میده که اون دیگه به کارش نمیاد.

برآورده شدن حاجات مردم حاصل نمی‌شه مگر سه چیز:  یک، کوچک شمردنش تا بزرگ بشه

دو ، پنهان داشتنش تا خودش آشکار بشه

سومم اینه که، سریع انجام بده تا شیرینیش زیر زبونش بمونه.

یک جمله هم عرض روضه کنیم

قربون این آقا، آقا زین العابدین وقتی مکه می‌رفتند کسی توی سفر حج میومد .

شتری داشت یک ذره تازیانه به این شتر نمی‌زد ماها اینطوری نیستیم مرکبی که داریم اینطوری باهاش برخورد نمی‌کنیم

آقا زین العابدین تازیانه به صورت این شتر نمی‌زد

وقتی هم که آقا زین العابدین از دنیا رفت این حیوان میگن انقدر اومد سرشو به زمین کوبید همون جا هم از دنیا رفت

می‌خوام بگم یا امام سجاد آقا جان

به جان پدرت حسین همون پدری که تو براش انقدر گریه کردی که امام صادق فرمود بکائون العالم شما هم جز اون گریه کنای عالم بودی

پدری که بین دو نهر آب با لب تشنه هی فریاد می‌زد جگرم از تشنگی می‌سوزه

یک جرعه آب به من بدید به حق اون پدری که تو گودال لحظات آخر هی صدا می‌زد

رضا به رضائک تسلیمم امرمولا

اون لحظاتی که عمه جان زینب کبری سوال کرد که پسر برادرم چرا زمین کربلا می‌لرزه چرا طوفان می‌وزه

صدا کرد عمه جان خیمه رو کنار بزن همین که خیمه رو کنار زد دید

سری به نیزه بلند است در برابر زینب

خدا کند که نباشد سر برادر زینب

السلام علیک یا ابوالحسن یا علی بن الحسین یا زین العابدین یا حجت الله علی خلقه یا سیدنا و مولانا انا توجهنا وستشفعنا و توسلنا بک الی الله و قدمناک بین یدی حاجاتنا یا وجیه عند الله اشفع لنا عند الله.

Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتس آپ
Share on facebook
فیس بوک
Share on linkedin
LinkedIn

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *