حاج میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

■حکمت شماره ۳۸

●حضرت می فرماید: الظفر بالحزم و الحزم باجاله الرای و الرای بتحصین الاسرار

 

خب اینا یعنی چی از ظفر یعنی پیروزی ، پیروزی با کیه پیروزی بالحزم درگروی تدبیر ،

تدبیر ، دور اندیشی این کسی که دوراندیشی می کنه ، تدبیر می‌کنه قطعا پیروزی هم انشالله داره

ببینید در رابطه با دوراندیشی ما حدیث زیاد داریم در رابطه با دوراندیشی

حضرت می فرماید: الحزم کیاسه

دوراندیشی زیرکیه کسی که می شینه هی عقب و جلو می کنه ،

بالا و پایین می کنه جلو رو می بینه هی بررسی می‌کنه جوانب قضیه را نگاه می کنه

این از روی چیه؟ از زیرکیه دوراندیشی یه جور زیرکیه مثلا

در جایی دیگر

حضرت می فرماید عقل الناس انظرهم فی العواقب

خردمندترین مردم کیا هستن اون هایی هستن که عاقبت کار را چیکار می کنند عاقبت اندیش ترین مردم هستن

مثلا آقا این می خوره ، نمی خوره الان مثلا بریم با اونا وصلت بکنیم جور در میاد نمیشه

یه جا دیگه حضرت صادق علیه السلام می فرماید :النظر فی العواقب

عاقبت اندیشی نگاه کردن به عواقب یعنی به عقب به بعدها چیه طلقه القلوب بارور کردن دل هاست بارور کردن دل‌هاست

یه جا دیگه امیرالمومنین می فرمایید التدبیر قبل از عمل قبل از اینکه کاری شروع کنی چیکارکنی تدبیرکنی ،

دوراندیشی کنی این باعث چی میشه یمنعک من الندم باعث میشه که شما از پشیمان شدن ایمن بشید

خب دیگه پشیمون نمی شید وقتی دوراندیشی می کنی حداقل اینکه احتمالش چی میشه احتمال پشیمونیتون کم میشه بازم

یه جا دیگه حضرت می فرمایید که دوراندیشی چیه

الحزم حفظ التجربه

دوراندیشی نگهداری همین تجربه هاس آقا تجربه مگه نکردی مردحسابی خب حالا دیگه وقتی این کار رومیخواهی انجام بدهی از این تجربه ت چیکارکن استفاده کن

می فرماید مومن از یک سوراخ دوبار نیش نمی خوره دوباره خب دستت را نکن خب فکرکن اینجا دوباره بری مار می زندتت ها

خب حضرت می فرماید:

الحزم النظر فی العواقب نگاه کردن به عاقبت

و المشاوره ذوی العقول دوراندیشی چیه مشاوره کردن باصاحبان عقل هاست بابا با چهار نفر مشورت کن همینجوری جلو نرو همینطوری اقدام نکن

میخواهی اینجا مغازه بزنی طرف می خواد اینجا مغازه بزنه میاد چی درست می کنه مغازه طلا فروشی

بابا اینها آهی تو بساط ندارن می خوان بیان اینجا طلا فروشی طلا بخرن اینها میاد خب میدونی میاد مغازه میزنه و بار می‌ریزه بعد آخرش هم…

درحالیکه آمده بود اینجا مشورت کرده بود با چهار نفرکه عقل دارند خب اینها میگفتند

که این محله به درد طلا فروشی نمی خوره مردم آهی تو بساط ندارن که بخوان بیان اینجا طلا بخرن

من دیدم ها یکی دیگه اینجا اومد موبایل فروشی باز کرد بابا مردم اینجا موبایل نمیخرند آقا پس چه باز کنم چه مغازه ی باز کنم

سیب زمینی و پیاز فروشی باز کن مردم صف میکشن میوه فروشی درست کن مردم صف میکشن یه چیزهایی‌ مثلا می دانی

عاقبت اندیشی میخوام بگم پشیمونی چی نمیاره دیگه تو اگر اینجا موبایل فروشی درست نمی کردی ورشکست نمی شدی ضرر نمی کردی

هر چند الان هر چی بخری چیه غنیمته خب پشیمونی نداره اینجا مثلا جنس بخری خری یک ماه دیگه نه حاج آقا یه ماه دیگه چیه بگو

ثانیه ای توی این مملکت همچی ثانیه ی میره بالا خب خیلی نمیخوام دور بشم از بحث ببینید یه جا دیگه

امیرالمومنین می فرماید که لا خیر فی العزم الضمحال توی این تصمیمی که دوراندیشی همراهش نباشه هیچ خیری چی حاج آقا نیست

پس یادتون باشه آقایون امروز صبح ما چی یاد گرفتیم؟

هر کاری که میخواهی انجام بدی چی داشته باشیم دوراندیشی داشته باشیم این به دردآخرتت می خوره نمی خوره همینجوری بی گداربه آب نزن

متن کتاب را نگاه کنید الظفر پیروزی با کیه بالحزم حزم به چیه خودت حزم دوراندیشی به چیه

باجاله الرای به کارانداختن چی فکر فکرت رو چیکارکنی به کاربندازی یعنی هی نگی من دوراندیشی کردم

دوراندیشی چه جوری فکرکنی یک ساعت قبلش چیکارکنه فکرکنه یه روز فکرکن خواستگارآمده بودبرای من تعریف می کرد

خواستگارآمده بود دختره گفت پس بزارید من فکرکنم

باباهه هل بود بابا فحش داد غلط کرده فکرکنم آقا فردا بیاییدچی بعله برون فردا پاشید بیایید بله بیرون بابا بزار دختره فکرکنه

همنجوری سریع جواب نده باباهه هل بود گفتش که میترسیم دیگه خواستگار نیاد غلط کرده فکرچی فردا بیاییدبله برون بزار فکر کنه یه خورده حوصله کن

ببین حزم به چیه به دوراندیشیه به چیه باجاله الرای خب خود فکربه چیه

و الرای بتحصین الاسرار خود فکر هم به نگهداشتن چیه اسراره یعنی باید این فکرت چی باشه

حاج آقا اینجاباشه نه اونجا من الان چیکارکردم کله رو نشون دادم زبون سرزبونت نباشه اگر میخواهی فکرکنی

باید اینجا فکر کنی رو زبونت بگی هی به این برسی بگی آقا ما میخوایم یه کاری یه پروژه ی هست

میخوایم اینورو راه بندازیم بنده خدا اصلا نمیشه یهو دیدی چشم می خوری یهو اصلا افقی دارن می برنت بهشت زهرا میگن آقا ال فاتحه ببین

پس اگر می خواهی فکرم بکنی باید بتحصین باشه یعنی بتحصین الاسرار،

اسرار را باید حفظ کنی نگی اگربگی خراب میشه درست شد خیلی حرفها هست اینجا میشه گفت ها

مثلا خودت شما هم تجربه کردید حاج آقا من هر وقت گفتم چی شد ، نشد ، خراب شد بعد اگر هم میخوای باید نگهداری

تو خودت نگهداری میایی هی میگی خراب میشه ، بهم می ریزه پس به خورده

سه مطلب شد عرضم تمام

یک پیروزی با کیه با دوراندیشی ،تدبیر

دوراندیشی به چیه یادتون باشه به تفکرکردن ، فکرکردن ،

فکر کردن به چیه نگهداشتن اسرار، رازها و اینجور چیزها چه بسا شما راز رو میگی خب خراب مثلا توطئه می کنند ،

توطئه می کنند ، زیرآبت را به قول این آقا می زنند یا چشم می خوری یه اتفاق هایی می افته به مقصد نمی رسی مثلا آقا توی جنگ‌ شما بیین طرف گفت لو رفت اون عملیات خراب شد

پناه برخدا پس حاج آقا حدیث امروزمون خیلی قشنگ‌ بود
انشالله خدای متعال بحق محمد وآ ل محمد دلهای ما را آباد کنه
یه جمله عرض مصیبت ، عرض روضه

من میخوام هی یه روضه دیگه ی بخونم اما دلم نمیاد میگم بزار از امام حسین بگم آدم هر چی تا قیامت دور امام حسین بچرخه

که دور ای عبدالله دیدی حاج آقا یه حس قشنگی به امام حسین داره هی میخواد فدای امام حسین بشیم قربون امام حسین بشه امروزم

چشم سرمون را ببیندیم دلمون را به پرواز دربیاریم دور ضریح قشنگ امام حسین یه چندلحظه میخوایم

چه میشه طواف کنیم چه میشه میخوایم یه چند لحظه بچرخیم

این دل تنگم‌ عقده ها دارد

گویی ها میل کربلا دارد

ای خدا ما را کربلایی کن

بعد از آن هرچه خواهی کن‌

کیا دلشون حرمه

برمشامم می رسد هرلحظه بوی کربلا

بردلم ترسم بماند آروزی کربلا

تشنه آب فراتم ای اجل مهلت بده

تابگیرم دربغل قبر شهید کربلا

کربلا یا کربلا کربلا یا کربلا

یه جمله هم روضه و از همه التماس دعا
امروز صبح بگیم حسین جان فدای زخمای بدنت هزار و نهصد و پنجاه زخم روی بدن ابی عبدالله بود

شیخ جعفرشوشتری نوشته همچین که نفس می کشید از همه بدن خون جاری میشد

ابی عبدالله حسین جان یه مرتبه دید یه نوجوانی داره سمت گودال میاد این نوجوان کیه برادرزاده ش عبدالله هستش

از همین گودال صدا زد خواهرم عبدالله را نگهدار بی بی زینب دست انداخت از پشت سر پیراهن عبدالله را گرفت عبدالله اینقدردست و پا زد

بالاخره خودش را رهانید دوید سمت گودال این لحظه من میگم همه تصور کنن یه ناله

از همه التماس دعا هی صدا می زد به خداعموی من غریب نیست والله لا افاالغمی

به خدا امروز از عموم جدا نمیشم دوید تو گودال اول دید یه نفر میخواد عمو رو بزنه شمشیر رو برده بالا سرش عمو میخواد عمو رو بزنه

سریع دستش رو حمایل کرد شمشیر به دست خورد دست از پوست آویزان شد
حسین جان حسین جان حسین جان

Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتس آپ
Share on facebook
فیس بوک
Share on linkedin
LinkedIn

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *