حاج میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

حکمت ۳۵
و قال (علیه السلام): لو ضربت خیشوم المومن بسیفی هذا علی ان یبغضنی ما ابغضنی

حضرت می فرماید : لو ضربت یعنی اگر بزنم اگر بزنم نوک بینی مومن رو نوک بینی مومن رو من با این شمشیرم بزنم روی چه جهتی بزنم‌ برای چی بزنم، بزنم که از من بدش بیاد

 

امیرالمومنین می فرمایید من نوک بینی یه مومن را بزنم که از من بدش بیاد به من بغض پیدا بکنه (ما ابغضنی) از من با اینکه من دارم‌ بهش لطمه میزنم بااینکه من دارم بهش صدمه میزنم ولی او از من بدش نمیاد بزنمش از من بیزار بشه که بیزار نمی‌شه

و (لو صببت )، صببت یعنی اگر بریزم اگر دنیا رو من بریزم (صببت دنیا بجماتها ) همه دنیا رو تمام دنیا رو بریزم علی المنافق تو دهان کی منافق اگر همه دنیا رو خالی کنم پای منافق (علی ان یحبنی )که مرا چی دوست بداره که مرا دوست بداره (ما احبنی )مرا دوست نمی داره

اونجا منافق رو میزنم که از من بدش بیاد از من بیزار نمیشه اینجا همه دنیارو میدم‌ به این منافق اما به من یه ذره محبت به من پیدا نمی کنه عجیبه ها خب این رو چه حسابیه؟!!

( و ذلک ان هو قضی فا نقضی) این بخاطر اون چیزی که مقدر شده و (فانقضی علی لسان النبی الامی) و اون چیزی که بر زبان پیغمبر جاری شده یا امیرالمومنین آقا مگر چی بر زبان پیغمبر جاری شده حضرت می فرماید پیغمبر فرمود قال یا علی ، علی جان (لا یغبضک مومن ) ،مومن هیچ وقت به تو بغض پیدا نمی کنه ، از تو بیزار نمیشه( ولا یحبک منافق ) و هیچ وقت هم منافق تو را دوست نداره

اگر دیدی دلت میره پیش امیرالمومنین بدان حاج آقا زنده ی بدان مومنی بدان حلال زاده ی ، حلال زاده ی.

ابن عباس میگه ماها یه وقتایی می رفتیم مسافرت و برمی گشتیم می امدیم توی خونه یه بچه س حاج خانم این بچه ی کیه بچه ی خودمونه دیگه

یا رسول الله شک می کنیم نکنه بچه من نباشه چه کنم آقا می فرمود برو تو مسجد بچه ت را بزار زمین تو صف بزار زمین بعد نگاه کن ببین بغل کی میره اگر دیدی بغل علی رفت بدان حلال زاده س بچه ت را بردار اگر دیدی بغل مولا علی میره بدان حلال زاده است

حاج آقا مومن میره توی بغل کی امیرالمومنین میره توی بغل امیرالمومنین الان شما دوست داری امیرالمومنین رو این نشانه ی حلال زادگیته این نشانه ی مومن بودنته همین که اسم آقا میاد دلت می لرزه اون نشانه ی خوبیه

حالا قصه ی هم  هست آقای حسن زاده فرمودن که هست در منابع که یه شخصی غلام سیاهی بود دزدی کرده بود اومد محضر امیرالمومنین عرض کرد یاامیرالمومنین من دزدی کردم من رو پاک کن ، من رو پاک کن یعنی چی ؟ یعنی حد دزدی را اجراکن که من چی بشم مثلا  پاک بشم

آقا فرمودن شاید دزدی تو در غیرحرز بوده یعنی چی ؟ یعنی اینکه مثلا شاید دزدی توی محلی بود که درش مثلا قفل نبوده چون اگر درش قفل باشه بزنی بشکونی خب این یه چیزی داره اینجا حد داره ولی وقتی که قفل نبوده درب مغازه مثلا باز بوده قفل نداشته

آقا فرمودن شاید در غیر حرز بوده گفتش که مثلا آقا من دزدی کردم من رو پاک کن و اینها آقا روش را برگرداند این اعتراف کرد گفت نه آقا من دزدی کردم دزدیمم تو حرز بوده من رو پاک کن یاامیرالمومنین

آقا فرمودن که شایددزدی تو به مقدار حدنصاب نبوده یعنی از یه مقداری به بالا اون حد داره مثلا عرضم به خدمتتون چهار نخود ونیم طلا ، طلا مسکوک اگر مثلا به این اندازه باشه حد داره کمتر باشه چی حد نداره نمی توانند بگن بخوابونند بگن به طرف بشین زمین دستت رو قطع کنیم نه یه اندازه ی داره پیش از اون کمتر از اون باشه نه

 

حضرت روی برگرداند و این دوباره آمد چیکار کرد اعتراف کرد گفت اقرار کرد نه برای من بیش از این بوده آقا من رو پاک کن بعد عرضم خدمتتون که حضرت فرمودن شاید شرایط دزدی گفت نه نه نه بلاخره حضرت چیکار کرد چهارتا انگشت او را قطع کرد

این غلام سیاه همین که از خدمت آقا امیرالومنین مرحض شد آمد حالا یه کوچه ی بود، میدانی بود،کجا بود، بازار بود،اونجا وایساد با احساسات کامل فریاد می زد می گفت( قطع یمینی ) امیرالمومنین امام المتقین قاعده القرب معجلین یعسوب الدین سیدالوصیین دست مرا می دانید کی قطع کرده اون آقایی که اینجوری اونجوریه اونجوریه اینطوریه

تو بعضی جاها هستش حالا یه منافقی که این چشمش به اون افتاده بود گفت اوه اوه ببین علی (علیه السلام ) دستشم قطع کرده دست او را قطع کرده ببین داره اون چیکار میکنه پاشد آمد به امیرالمومنین هم گفت آقا فرمود این بخاطر اینکه،

پیغمبر فرمود (لا یحبک منافق ولا یغبضک مومن ) مومن هیچ وقت از علی بیزار نمیشه من اگر نوک بینیش را هم بزنم که او از من بیزار بشه ، بیزار نمیشه اما اگر تمام دنیا را بریزم توی حلق تو که مرا دوست داشته باشی آخرشم یه گازم چیکار میکنی می گیری لگد میزنه امیرالمومنین مگه به اینها چقدر محبت کرد اون ابن ملجم معلون حضرت چقدربه محبت کرد چقدر

وقتی صبح روز نوزدهم بود داشت می رفت با توک پا او را زد پاشو اینجوری نخواب ببین داره بهش محبت می کنه ولی اون حالیش نیست اون نمی فهمه خب اینها پیامبر فرمودبعد حالا این قصه را هم تکمیل بکنم

آقا فرستادن دنبال این غلام سیاه رو اوردنش حضرت فرمودن ای غلام برای چی تو دربازار سروصدا راه انداختی داری مدح ما را میگی تعریف ما را می کنی چی شده گفتش که یا امیرالمومنین آقاجانم شما من را با این اجرا حد الهی مرا پاک کردید من پاک شدم از این گناه بیرون آمدم حب و دوستی تو در گوشت و خون منه، محبت تو درگوشت و خون منه آمیخته شده

یاامیرالمومنین به خدا قسم اگر مرا قطع قطع کنی، تیکه تیکه کنی این از قلب من ذره ی از محبت تو کم نمیشه تیکه تیکه هم بکنند اما از محبت تو ذره ی کم نمیشه آقا فرمود انگشت هات  را دربیار انگشتات را بده به من این انگشتاش را از جیبش درآورد گذاشت سرجاش آقا با دست یدالهیش وقتی کشید تمام این انگشت ها آمد سرجاش وصل شد فرمود حالا پاشو برو حیفه که تو دست نداشته باشی ، توباید دست داشته باشی .

خب بحق مرتضی علی
بحق امیرالمومنین ماهم دلمون به محبتش حکاکی بشه ، ثبت بشه این محبت انشالله
چند جمله هم عرض توسل وعرض روضه
صبح پنجشنبه س رحمت الهی هم نازله برف می آمد من داشتم می آمد برف می آمد عرضم به خدمتتون که موقع رحمت خدا دعا هم مستجابه
انشالله این ساعتم داریم به ساعت بهشتی بین طلوعین از ساعتهای بهشتیه دعا هم می کنیم انشالله پدر و مادرامون قریق رحمت الهی باشن
ازهمین راه دور دلهامون رو روانه کرببلا کنیم
اگر الان خدا شاهده شما کربلا بودید چیکار می کردید حرم امام حسین بودیدچیکار می کردید.

چقدر نام تو زیباست اباعبدالله

حرمت کعبه دلهاست اباعبدالله

دلم برای حرمت اقا یک ذره شده تنگ شده حسین جان ضریح شش گوشه ت را بغل بگیرم.

برمشامم می رسدهرلحظه بوی کربلا

بردلم ترسد بماند آرزوی کربلا

تشنه آب فراتم ای اجل مهلت بده

تا بگیرم در بغل قبر شهید کربلا

اگر الان کربلا بودیم حرم امام حسین چه می کردی سرروی ضریح می زاشتی حرف دل می زدی الان هم چشم سرت را ببند این دلت رو روانه کن صورت روی شبکه های ضریح بزار اگر به من بگی من میرم پایین پا میگم حسین آقا
جون علی اکبرت همچین که چشمش به علی اکبر افتاد (فسقطه عن الفرس) از روی اسب سرنگون شد افتاد روی زمین (فجلس علی تراب ) نشست روی خاکها (فساء ت مراته ولدی ) علی هی صدا می زد پسرم علی (الا دنیا بعدکل عفا ففزا خده علی خده) صورتش راگذاشت روی صورت علی اکبر یک مرتبه دیدن ( فخرج زینب بنت علی فناداخیرا و ابن اخیا ) هی صدا می زد ای وای برادرم ای وای پسربرادرم
حسین جان حسین جان حسین جان

Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتس آپ
Share on facebook
فیس بوک
Share on linkedin
LinkedIn

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *