حاج میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

حاج آقا ذوالقدر در خصوص معرفت نفس فرمودند

خودشناسیمن عرف نفسه فقد عرف ربه هر کس خود را شناخت خدا راهم شناخت اینکه همه چیز از خود آدمی شروع می شود تا خودشناسی مسئله اش درست نشود بقیه امور هم درست نمی شود اشکال کار اینجاست  که ما خودمان را نمی شناسیم فلذا به خودمان می پیپچیم و به دیگران هم می پیچیم و کاسه کوسه را سر دیگران می شکنیم در روایاتی داریم که مومن اگر به عیوب خودش مشغول باشد از دیگران غافل می شود انقدر خود این انسان پیچیدگی دارد اگر به خودش توجه کند بقیه رو رها می کند

خودشناسی

روزی بهلول دم خونه  به دنبال چیزی میگشت‌و هی خاک رو زیرو رو می کرد

گفتند : بهلول ،بدنبال چه میگردی ؟

گفت : به دنبال کلیدخانه اگه شما هم کمک کنید پیدا کنم ممنون میشم یه دوساعتی گشتند پیدا نشد

بهلول و کلید خانه

گفتند : کلید را دقیقا کجا گم کرده ای ؟

گفت : در خانه ..!

گفتند : پس چرا در بیرون میگردی ؟

گفت : آخر درون خانه بسیار تاریک است و چیزی نمی بینم !!!!

گفتند : نادان یعنی نمیدانی آن کلید را هرگز در خیابان نخواهی یافت؟

گفت : پس چرا همه شما کلید تمام مشکلاتتان را در خارج از خود جستجو میکنید و خود را نادان نمیدانید ؟

فلذا همه ما فکر می کنیم عیب کار در جای دیگه هست و به خودمان نگاه نمی کنیم در حالیکه عیب کار درون خود آدمیست

خدا به ما توفیق معرفت شناسی رو عطا کند

روضه حضرت رقیه

امروز صبح دلهاتون رو ببرم دمشق در خانه دختر سه ساله امام حسین علیه السلام که واقعا این دختر پادشاهی می کند دختر پادشاه عالم هست. و خودش هم پادشاهی می کند باب الحوائج است
این دختر که تمام مسیر را سختی کشیده پای پیاده از کوفه تا شام رو اومده یه جاهایی رو هم بله سوار ناقه شده اما چه ناقه ای؟! ناقه ای که برهنه است و یه وقتی هم از ناقه بلندی بیافتد زمین نمیدونم دیدید یا نه یک ناقه بلندی ؟ خب اگر دختر بچه سه ساله بیافته چه میشه مخصوصا اون دختر بچه که پدر هم نداشته باشه آخه بچه وقتی زمین میافته چشمش می گرده دنبال پدر که پدر رو ببینه برود آغوش پدر این دختر چه مامن و چه جایی دارد که بهش پناه ببرد
آنشب که من از ناقه افتادم و غش کردم
بابا تو کجا بودی از ما تو جدا بودی

آن شب که تو از ناقه افتادی و غش کردی من بر سر نی بودم کی از تو جدا بود

حسین جان حسین جان

لذا رسیدن به یه منزل در نیمه های شب رو کرد به سمت سرر بریده گفت بابا خیلی دلم برات تنگ شده می خوام بغلت کنم دستم بهت نمی رسه میگن سر ابی عبدالله به شاخه های درخت آویخته شده انقدر این شاخه پایین اومد تا دختر سر بابا رو بغل کنه

روضه حضرت رقیه

آن دم که مرا ظالم اظهار کنیزی کرد
بابا تو کجا بودی از ما تو جدا بودی

آندم که مرا سیلی شمر لعین می زد
بابا تو کجا بودی از ما تو جدا بودی

آندم که تو را سیلی شمر لعین می زد
با تو همه جا بودم کی از تو جدا بودم

صوت??

Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتس آپ
Share on facebook
فیس بوک
Share on linkedin
LinkedIn

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *