حاج میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

 

بسم الله الرحمن الرحیم

■ حکمت شماره ۷۶

● وَ قَالَ ( عليه السلام ) : أَوْضَعُ الْعِلْمِ مَا وُقِفَ عَلَي اللِّسَانِ وَ أَرْفَعُهُ مَا ظَهَرَ فِي الْجَوَارِحِ وَ الْأَرْكَانِ

 

حضرت امیر صلوات الله علیه جان عالم فداش می‌فرماید

که اوضع العلم یعنی بی‌ ارزش‌ترین علم‌ها ارزش‌ترین علم‌ها کدوم علمه

اونی که تنها روی زبون متوقف سر زبونه فقط تو عمل ظاهر نمی‌شه

شما مثلاً می‌بینی یه شیخی همش میگه ولی در عمل کاملا برعکس اون علمی که اون داره هیچ ارزشی نداره

و ارفعهُ بالاترین و پر ارزش‌ترین علم‌ها اون چیزیه که ظاهر میشه در جوارح والارکان در اعضا و جوارح او این عمل را می‌بینیم

متوجه میشی که اون پیاده کرده این عمل رو در خودش این ارزشمنده

این خوبه اونی که فقط سر زبونه اون به درد نمی‌خوره

نقل می‌کنند که یه وقتی حاج خانومی دست دوستش رو گرفته بود و اومده بود محضر آقا رسول الله

گفتش که آقا این طفل من خرما خیلی می‌خوره هرچی من میگم بهش این ضرر می‌کنه گوش نمی‌کنه

زیر درخت خرما ریخته این میره همه خرماها رو می‌کنه تو دهنش می‌خوره شما بفرمایید خرما نخوره یا رسول الله شاید از برکت نفس شما این بچه ترک خرما کرد

پیامبر فرمود امروز نه امروز من خودم خرما خوردم نمیشه برو فردا بیا

من فردا خرما نمی‌خورم فردا بهش بگم ببینید همینه وقتی که می‌خواد چیزی رو به زبون بیاره قبلش اعضا و جوارحش انجام دادند

میگن یه غلامی اومده بود پیش یه واعظی گفته بود آقا منبر میری توصیه کن

به آزاد کردن غلام خلاصه این آقای ما می‌شنوه ما رو آزاد می‌کنه خود این آقا غلام داشت  گفت من وقتی می‌خوام بگم،

باید غلامم رو آزاد کرده باشم اتفاقاً همون روز غلامش رو هم آزاد کرد

بعد اومد فردا رو منبر شروع کرد صحبت کردن مردم برده دارید برده‌تون رو آزاد کنید

نشست اونم شنید بردشو آزاد کرد

خلاصه میگم این شخصی که می‌خواد منبر بره باید به خودش قبلش حرف‌هاشو دونه دونه عمل کرده باشه

میگه لم تقولون مالا تفعلون برای چی چیزهایی رو می‌گید که خودتون انجام نمیدید حرفی که می‌خواید بزنید رو خودتون قبلاً انجام بدید

اتامرون بالبر مردم رو به خوبی و نیکی دعوت کنید

و تنسون انفسکم خودتون رو فراموش کردید هی قرآن می‌خونید

روایت می‌خوانید در حالی که خودتون هیچ کاری نمی‌کنید این چه کاریه

تو قیامت میگن حسرت دو نفر از همه بیشتره یکی اونی که مال داره دو دستی گرفته سفت نگه داشته

خلاصه بعداً هم می‌رسه به وارث می‌خورند و یه آب هم روش چهار تا فحش هم به طرف میدن

دوم اونی که حرف زد مردم از حرف‌هاش بهشتی شدند اما خودش رفت جهنم

این دو نفر خیلی حسرت می‌خورن روز قیامت اونی که پولداره و هیچ در راه خدا خرج نکرده اینی هم که علم داره عمل نکرد جهنمی شد این بدبخت بیچاره است

پیامبر فرمود که جمعی رو دیدم در شب معراج که لب‌های اون‌ها رو با قیچی‌هایی از آتش دارن می‌برن دارند قیچی می‌کنن

از جبرئیل پرسیدم چرا لب‌های این‌ها رو با قیچی از آتش می‌برند

جبرئیل عرضه داشت یا رسول الله این‌ها واعظان بی عمل هستند منبری‌های بی‌عمل عالمان بی‌عمل

چقدر منبری‌هایی هستند واعظانی هستند که بازیچه شیطان هستند

واعظان کین جلوه در محراب و منبر می‌کنند

چون به خلوت می‌رسند آن کار دیگر می‌کنند

شما باید برای من دعا کنید خدا بهمون رحم کن

إنَّ اللّه َ لَيُؤَيِّدُ هذا الدِّينَ بالرَّجُلِ الفاجِرِ

نگه من حالا چون شدم بلندگوی اسلام دیگه دین خدا رو دارم حدیث داریم که خدا یه وقت‌هایی دینش رو تایید می‌کنه با مرد فاجر

الا اونی که دیگه باد به غبغب بندازه بگه ما اینیم دیگه اون علم باید از سر زبون بیاد تو دل

امیرالمومنین یه جایی فرمودند علم المنافق فی لسانه

علم منافق در کجاشه در زبانشه علم المومن فی عمله علم مومن در عملشه

در یه جا دیگه حضرت فرمود

علم بلا عمل کالشجر بلا ثمر

علم بی عمل مثل درخت بی ثمر علم بلا عمل کقوس بلا وتر بدون عمل مثل کمان بدون تیر میمونه

عِلْمٌ لاَ يَنْفَعُ كَدَوَاءٍ لاَ يَنْجَعُ

علم بی عمل مانند دارویی هست که هیچ سودی نداره

عِلمٌ بِلا عَمَلٍ حُجَّةٌ للّه ِِ عَلَى العَبدِ

علم بدون عمل حجت خدا هست بر علیه بنده که آقا تو دیدی شنیدی عمل نکردی

علم لا یصلحک علمی که تو رو درست نکنه ضلال گمراهی

و مال لا ینفعک وبال مالی که به دردت نخوره وبال

آدم باید تلاش بکنه زحمت بکشه انقدر کار کنه تا این اثر کنه

سراج الدین سکاکی صاحب کتاب مفتاح العلوم فلز کار بود صنعتگر بود یه چیزی درست کرد آورد

تقدیم پادشاه کرد پادشاه هم خوشش اومد گفت عجب چیزی درست کرده

یهو یه نفر اومد خبر داد که فلان ادیب فقهی داره وارد میشه تا گفتن فقیه داره وارد میشه این پادشاه دیگه سکاکی رو ول کرد

بلند شد ادیب رو احترام کردن سکاکی گفت معلومه کار ما هدر ما هم پاشیم بریم ادیب بشیم بریم فقیه بشیم عالم بشیم

خلاصه بلند شد اومد تو همین راستا سنش هم بالا بود شروع کرد یاد گرفتن استاد بهش گفت اینو حفظ کن

نظر استاد اینه که پوست سگ با دباغی پاک نمی‌شه

موقع تحویل دادن این اومد اینجوری جواب داد برعکس گفت

گفت نظر سگ اینه که پوست استاد با دباغی پاک نمی‌شه

همه خندیدند گفت از این علمی که تو داری این معلومه اصلاً ننشسته

علم توی بچگی مثل نقاشی کردن روی سنگ الان شما روی این سنگ انگشترت یه چیزی بنویس سالیان سال هست

علم توی پیری مثل نقاشی کردن روی کلوخه فوت کنی همش میره

می‌گفت آقا انقدر خندیدن بهش گفتند مرد حسابی نظر سگ اینه که

پوست استاد بادباغی پاک نمی‌شه خیلی ناراحت شد بلند شد و سر به صحرا گذاشت

رفت رسید به کوه‌ها همینجوری که نشسته بود یهو دید که آب چکه چکه می‌کنه

اومد دید این سنگ بزرگ آب قطره قطره اومده این سنگ رو سوراخ کرده

گفت این قلب لامصب من یعنی از سنگ هم سخت‌تره

گفت آب رو این سنگ اثر کرد پس رو من هم اثر می‌ذاره همون تو سن پیری شروع کرد

خوندن تکرار خوندن، عمل، تکرار، خوندن شد سکاکی معروف که کتاب داره و ادیب

خلاصه تلاش می‌خواد زحمت می‌خواد مفتی مفتی چیزی گیرت نمیاد

باید تلاش کنیم از این علمت بشینه رو اعضا و جوارحت انشاالله

 

صلی الله علیک یا اباعبدالله

این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست

این چه شمعیست که جان‌ها همه پروانه اوست

قربون آقا ابی عبدالله حسین برم امروز صبح صدا بزنیم بگیم

یا ابی عبدالله فدای زخم‌های بدنت بشم ۱۹۵۰ زخم

امام صادق فرمود در بدن جد غریبمون بود

می‌فرماید آ شیخ جعفر شوشتری وقتی نفس می‌کشید از همه این اعضا خون میومد بیرون می‌فرماید رو دو کنده زانو هی بلند می‌شد

با صورت می‌افتاد زمین یه وقت‌هایی نگاه می‌کرد با گوشه چشم به خیمه‌ها که نکنه به خیم های من حمله بشه

ناموس دارها آی کسایی که غیرتی هستید بسم الله می‌خواید گریه کنید برای این عبارت گریه کنید

یه وقتی اباعبدالله دید ۱۰ تا اسب سوار دارن سمت خیمه‌ها حمله می‌کنند

یه نیزه شکسته زد به زمین تکیه به این نیزه شکسته داد صدا زد

یا شیعه ابی سفیان آی آل ابی سفیان اگر دین ندارید آزاده باشید

تا حسین زنده هست به زن و بچه‌اش حمله نکنید بیاید کار منو یکسره کنید میگن شمر با همه اون قساوتی که داشت

گفت بله او راست میگه تا او زنده به خیمه‌هاش حمله نکنید همه برگشتند

اما من یک جمله می‌خوام فدای اون آقایی که تو مدینه در حالی که دست‌هاش بسته بود حمله کردند به خانم زهرای مرضیه

صلی الله علیک یا سیدتنا و مولا تنا در وسط کوچه تو را می‌زدند

در وسط کوچه تو را می‌زدند

کاش به جای تو مرا می‌زدند

وای منو وای منو وای من

میخ در و سینه زهرای من

فاطمه جان گوشه چشم تو چرا شد کبود

فاطمه جان مگر علی…. زهرا جان

Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتس آپ
Share on facebook
فیس بوک
Share on linkedin
LinkedIn

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *