حاج میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

■حکمت شماره ۵۶

● وَ قال(علیه السّلام):

لَا تَستَحِ مِن اِعطَاءِ القَلیَل فَاِنَّ الحِرمَانَ اَقَلُّ مَنهُ.

● از بخشش اندک شرم مدار که محروم کردن، از آن کمتر است.

 

حضرت می‌فرمایند :که از بخشش کم حیا نکن.

یعنی یه وقتی می‌بینی پولت کمه ، یه کسی رو انداخته شما بهش کمک کنی،

بعد دست می‌کنی تو جیبت می‌بینی پولی که تو جیبته چیه؟ کمه خب همون کم رو بده .

حیا نکن ،خجالت نکش.

مثلاً نگو که حالا زشته، حالا اگه من اینو بدم خوب نیست .

حضرت می‌فرمایند نه اتفاقاً لا تستح

یعنی حیا نکن. حیا نکن از اعطا یعنی دادن قلیل، دادن کم حیا نکن.

فان الحرمان اقل منه

چون که ندادن، محروم کردن اون بنده خدا از این چیه ؟کمتره، بدتره .

در حدیث از پیغمبر اکرم داریم که هر کار نیکی صدقه‌ای محسوب میشه حالا چه می‌خواد به غنی باشه، چه می‌خواد به فقیر باشه.

بنابراین صدقه رو فراموش نکنید هرچند به نیمی از یک دانه خرما باشه و خودتون رو به واسطه این نیم دانه  محروم نکنید

نصف خرما چقدر میشه ؟داره آقا این مثال رو می‌زنه که ماه‌ها حواسمون جمع باشه.

الان ببینید حاج آقا از این نون خراسانی‌ها می‌خواید بگیرید، دونه‌ای چنده؟ دو هزار تومان درسته؟

از این نون خراسانی‌ها حالا می‌گیم ۲۰۰۰ تومن خب طرف مثلاً می‌خواد صدقه بده

می‌بینی هزار تومنه، خب هزار تومن میشه چی ؟نصف نونه دیگه درسته.

بگو یک چهارم نون، بگو یک سوم نون، میگه حیا نکن ،خجالت نکش همون هزار تومن رو چی؟ بده

چرا؟ چون خودتو از آتش دوزخ نجات میدی هرچند به نیمی از نصف خرما باشه

چون خدای متعال این صدقه کوچیک رو برای صاحبش پرورش میده.

این قول آقا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم .

آقا فرمودند: همونجور که شما این یه بچه اسب رو، یه بچه شتر رو پرورش میدی

خدا هم این نیم دانه صدقت رو، نیم دانه صدقه من میگم هزار تومن مثلاً به پول امروز میشه ۱۰۰۰ تومن، همین ۱۰۰۰ تومنت رو ۲۰۰۰ تومنت رو خدای متعال پرورش میده ،

بزرگش می‌کنه روز قیامت که میشه همین نیم دونه رو به تو چیکار می‌کنه؟ برمی‌گرداند.

و تا جایی که بزرگتر از چی شده؟ کوه عظیمی شده.

این رو به تو چیکار می‌کنه ؟برمی‌گردونه

پس آقا افعل الخیر .

شما کارهای نیک رو انجام بدید ولو کم باشه .همه رو انجام بدید

ولا تحقرو منه و هیچ مقدار از این رو کوچک نشمارید، اصلاً کم ندونید این رو، کم نشمریدش.

ببخش مال و مترس از کسی

که هرچه دهی

 جزای آن به یکی ده ز دادگر یابی 

حالا انشاالله ماها هم در این راستا باشیم یعنی اهل بذل و بخشش و این‌ها.

دارد حتی زمانی که، زمان آقا رسول الله یه عده‌ای بودن نداشتن، پولدار نبودند آنچنان .

مخصوصاً یه کسی که کار می‌کرد مثلاً از صبح تا شب یه چیز خیلی کم گیرش میومد .

این وقتی شنید جنگ شده خواست یه جوری به پیغمبر کمک بده .

بعد دید که هیچی نداره گفت من این سری زیاد کار می‌کنم به اندازه دو روز کار می‌کنم تا یه پولی مثلاً برسونم به پیغمبر. کل روزش می‌شده دو مَن خرما.

این کار می‌کنه و این‌ها ،زیاد کار می‌کنه یه پول گیرش میاد.

نصفشو می‌ذاره خونه نصفش رو میاره پیش پیغمبر.

وقتی داشته می‌آورده پیش پیغمبر این منافقا شروع کردن به مسخره کردن.

ببین چی آورده برای پیغمبر خجالت نمی‌کشه، منافق اینه ،

منافق تا به یه چیزی، ضعفی می‌بینه سریع نیش رو می‌زنه .

مثلاً شما تو مسجد نشستی آقا یه کسی دست کرد تو جیبش هزار تومن درآورد صدقه بده

یه پوزخندی می‌زنه ببین آقا، چیکار داری بزار صدقش رو بده، بذار کارش رو انجام بده آقا یه پوزخندی می‌زنه، یه نیشی می‌زنه.

آقا اون همینجوری ،تا دیدن این مثلاً یه من خرما آورده گفتن یه من خرما چی میشه آخه،

آخه این چیه دیگه شروع کردن به نیش زدن.

آیه نازل شد و این‌ها ،

آقا کوچیک نشمارید، کم نشمارید، کارهای مومنین رو مسخره نکنید.

خلاصه از این حرفا

پس غرض ما، این حکمت امروز امیرالمومنین یه جورایی تشویق بود برای چی ؟

برای دادن صدقه ولو کم، ولو کم باشه صدقه بدید.

پس بگید ببینم چی شد

آقا فرمود: لا تستح من اعطاء القلیل یعنی چی؟

حیا نکنید از دادن چی؟ از دادن کم

چرا ؟چون ندادن بدتر از کم دادنه.

خدا خیرتون بده

اندک اندک جمع گردد

وانگهی دریا شود

یه وقتی روز قیامت میای می‌بینی چی؟ چقدر جمع کردی با همین هزار تومن، هزار تومن ،۲۰۰۰ تومن صدقه‌هایی که می‌دادی می‌بینی چی شده؟!!

پیغمبر یه وقتی اصحاب رو جمع کرد داشتن می‌رفتن تو بیابون، بعد صدا زد فرمود برید هیزم بیارید،

گفتن آقا هیزم نیست تو این بیابون که آقا فرمود: همین ترکه‌هایی که افتاده رو زمین رو بردارید بیارید ،

بعد رفتن جمع کردن ترکه‌ها و این‌ها شد چی ؟شد نه، حالا کوه نش،د ولی خب یه چیز بزرگی شد.

آقا فرمود: قیامتم همینه.

همین گناهان کوچیکتون فکر می‌کنی چیزی نیست جمع میشن می‌بینی اوووه

همین‌ها کافیه برای سوزوندن .

خب صلی الله علیک یا اباعبدالله

روز شنبه با گریه بر آقا اباعبدالله شروع کنیم .

قربونت برم امام حسین

آقا اگه ما تو رو نداشتیم دق می‌کردیم می‌مردیم واقعاً‌ها

اگر آدم اباعبدالله نداشته باشه دیگه این دنیا به چه دردش می‌خوره

ما همه عشقمون این دنیا پر از غمه ،

پر از مصیبته، این دنیا پر از گرفتاریه

اگه این اباعبدالله رو نداشتیم ما چه می‌کردیم واقعا

میاییم اینجا می‌شینیم برا مصائبش گریه می‌کنیم

اما بعد از مصیبتش می‌بینی چقدر آرامش گیرمون میاد چه معنویتی گیرمون میاد قربونت برم اباعبدالله

انقدر زخم زدن امام صادق فرمود هزار و نهصد و خورده‌ای زخم روی بدن اباعبدالله بود

یه آقایی خواب دیده بود امام حسین رو دیده بود از همه بدنش خون جاریه

حالش بد شده بود

گفت آقا اباعبدالله

چرا بدن شما خوب نشده

امام حسین فرمود من کشته اشکم

اشک شما شیعیان زخم بدن منو خوب می‌کنه

حالا پس آقایون خانم‌ها امروز صبح به چشماتون التماس کنید گریه کنید اشک‌هاتون بباره

مثل ابر بهاری دیدید چطور می‌باره این چشم‌های شما باید ابر بهاری بشه

قشنگ اشک‌ها جاری بشه

بعد بگی فدای زخم‌های بدنت حسین قربونت برم اباعبدالله

می‌گفت آقا از خواب که بیدار شدم دستور دادیم همه جا روضه برپا شده بود و اینا گریه می‌کردند یه مدتی گذشت دوباره اباعبدالله رو دیدم

دیدم زخم‌ها خوب شده یه نگاهی کردم به بدن همه جای بدن رو دیدم اما دو تا زخم گویا هنوز خوب نشده

دیدم یه زخم رو کمر اباعبدالله

یه زخم رو قلب امام حسین

گفتم آقا اینا چرا خوب نشده

فرمود اینا تا قیامت خوب نمی‌شه

واقعا بعضی زخم‌ها تا قیامت می‌مونه گفتم آقا اینا چیه فرمود

این زخم رو که رو کمرمه داغ برادرم ابوالفضل

این زخم هم که رو قلبمه داغ پسر جوانم علی اکبره

من امروز صبح می‌خوام بگم حسین جان فدای دلت چه حالی داشتی وقتی اومدی علقمه

چه حالی داشتی وقتی اومدی بالای سر پسر جوانت علی اکبر

صلی الله علیک یا مظلوم یا اباعبدالله

اباعبدالله حسین جان فدای سر بریدت بشم همچین که یه لحظه نگاه کرد

سری به نیزه بلند است در برابر زینب

خدا کند که نباشد سر برادر زینب

ای آقایون خانم‌ها امروز گریه کنید

این یه جمله رو هم بشنوید و یه ناله بزنید

شما که ناله می‌زنید

مادرش زهرا خوشنود می‌شه

شما که گریه می‌کنید

مادرش زهرا آرام میشه بسم الله

دخترش زینب تو کوفه داشت خطبه خوانی می‌کرد

دیدن کوفه داره به هم می‌ریزه

کوفه تو مشت بی بی زینبه

ابن زیاد ملعون دستور داد

سر بریده برادر رو ببرن جلو چشم خانوم آخه این خواهر نشده از وقتی به دنیا اومده یکی دو روزی برادرش حسین رو نبینه

هر روز روزش با نگاه به برادر شروع شده حالا دلش بی‌قراره حسینش

داره خطبه خوانی می‌کنه

یهو دید یه سری جلوش ظاهر شده

سر، سر برادرش حسینه

یه نگاه کرد به اون سر بریده

گفت ای هلال یک شبه زینب چه دیر طلوع می‌کنی و چه زود غروب می‌کنی

داداش همه این‌ها رو مادرم زهرا گفته بود

اما دیگه فکر نمی‌کردم

سر تو روی نیزه باشه

سر زینب سالم در کجاوه باشه

راوی میگه ندیدم سر رو به محمل زده باشه اما یه وقت دیدم خون تازه از محفل جاری شد

حسین جان

Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتس آپ
Share on facebook
فیس بوک
Share on linkedin
LinkedIn

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *