بسم الله الرحمن الرحیم
💫 شرح زندگی یاران فداکار و با اخلاص حضرت سیدالشهداء علیه السلام
👈 نصر بن ابی نیزر شاهزاده شهید
یکی از یاران امام حسین علیه السلام در کربلا جالبه بدونید یک شاهزاده بوده
کربلا عرض کردیم صحنه عجیبی بوده کربلا وادی عجیبی بوده
ببینید چه مدل آدمایی پیدا میشه غلام پیدا میشه شاهزاده پیدا میشه
توش ببینید بچه پیدا میشه جوون پیدا میشه پیر پیدا میشه
این چه وادیه ، یکی حالا از اون کسانی که تو کربلا حضور داشته و جالبه که شاهزاده بوده
شخصی است به نام نصر بن ابی نیزر که حالا این کی بوده ؟
ابی نیذر از فرزندان نجاشی بوده ، نجاشی پادشاه حبشه
نجاشی پادشاه حبشه یه فرزندی داشته به نام ابی نیزر یا ابو نیزر
که این ابو نیزر تو بچگی تمایل پیدا میکنه به اسلام بعد میارنش خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم
و اسلام رو میپذیره و این رو هم هدیهاش میکنند به رسول خدا
بعد که آقا رسول خدا از دنیا میره بعد رسول خدا که از دنیا میرند با امیرالمومنین سر میکنه
این ابونیزر با امیرالمومنین هست و جالب اینجاست که ملازم امیرالمومنینه مثل قنبر
که چه جوری ملازم امیرالمومنین بود یکی از کسانی که همیشه همراه بوده همین شخص ابونیزر
و تو نخلستانها با امیرالمومنین مشغول بوده کار میکرده
یه نقلی هستش که میگه که امیرالمومنین علی علیه السلام وقتی داشت یه چشمه آبی رو وقف میکرد درست میکرد
این ابو نیزرم اونجا بوده یه قصهای رو تعریف میکنه
میگه من تو مزرعه مشغول کار بودم که علی علیه السلام نزد من اومد به من فرمود که ابو نیزر چیزی برای خوردن داری ؟
میگه گفتم آقا جان یه غذایی دارم که امیرالمومنین این رو نمیپسنده
آقا فرمود چیه ؟ گفتم کدوی مزرعه از این کدوهای مزرعه
یه غذایی من درست کردم با یه روغن معمولی پختمش
حضرت فرمود همونو برام بیار همونو بیار همونو میخورم
بعد حضرت بلند شد رفت یه جوی آبی بود اونجا دستان مبارکش رو شست اول قبل از غذا
بعد اومد نشست سر سفره غذا رو تناول کرد آخر سر غذا که تموم شد
دوباره رفت سمت همون جوی آب و دستان مبارکش رو این سری با ماسه شست
قشنگ دستها رو تمیز کرد بعد دستش رو بر شکم خودش روی لباس مالید دستش رو خشک کرد
فرمود کسی که به واسطه سیر کردن شکمش وارد دوزخ بشه خدا او رو رحمتش نکند
خدا اون کسی رو که به خاطر شکمش جهنمی میشه رحمتش نکنه
نفرین کردن حضرت اون کسی رو که به خاطر شکمش دینشم میفروشه
پناه بر خدا ، آدم باید خیلی استغاثه کنه خیلی باید استغفار کنه
خیلی باید التماس خدا بکنه خدایا بارالها منو نگه دار نکنه به خاطر چندر غاز حاضر بشم پسر پیغمبرو بکشم
چندر غاز دنیا حاضر بشم از این کارا بکنم میگه که مولا علی علیه السلام فرمود کسی که به واسطه سیر کردن شکمش وارد جهنم بشه
خدا او رو از رحمت خودش دور کنه بعد کلنگ رو برداشت اینا رو همه رو ابو نیزر روایت میکنه
میگه که مولا علی علیه السلام کلنگ رو به دست گرفت وارد قنات شد مشغول حفر قنات شد
میگه آب خیلی کم میومد بعد حضرت عرق میریخت از پیشونیش همینجوری عرق میریخت
با انگشتان مبارکش این عرق ها رو پاک میکرد نفس نفس میزد ولی کار را انجام میداد
میگه حضرت از این قنات اومد بیرون عرق پیشونیشو پاک کرد بعد دوباره وارد قنات شد
میگه این سری حضرت مثلاً یه کلنگی زد یه بیلی زد آب به سان گردن شتر جاری شد
میگه حضرت فوراً تا دید اینجوری آب داره میاد فوراً فرمود خدا رو گواه میگیرم که این قنات صدقه به شمار میاد
بعد کاغذ آورد نوشت هذا ما تصدق به عبدالله علی امیرالمومنین تصدق بالضیعتین علی فقرا المدینه
یعنی اینها صدقه بنده خدا علی امیرالمومنینه
که هر دو مزرعه رو وقف مستمندان فقیر مدینه کرد
الا عن یحتاج الیهما حسنان مگر اینکه فرزندان من حسن و حسین به این دو تا باغ احتیاج داشته باشند
من اینو وقت فقرا کردم منتها تا زمانی که حسن و حسینم فقیر نباشند
اگر حسن و حسینم احتیاج پیدا کردند این دو تا باغ ملک خالص حسن و حسین است
و دیگران در اون هیچ حقی ندارن اینو نوشتند.
عجیبهها ، این مدل نگاه امیرالمومنین علی علیه السلام خب این رو ابونصر روایت کرده
این ابونصر که ملازم مولا علی علیه السلام بوده یه فرزندی داشته به نام نصر
که این نصر بعد از شهادت آقا امیرالمومنین اومد ملازم امام حسن مجتبی علیه سلام شد
بعد که امام حسن از دنیا رفت شهید شدند به امام حسین علیه السلام پیوست و همواره در کنار امام حسین بود
تا اون موقعی که امام حسین از مدینه به مکه رفتند
و از اونجا راهی کربلا شدن و در سرزمین کربلا یکی از کسانی که به مقام رفیع شهادت رسید
و فرشته شهادت رو در آغوش کشید نصر بن ابی نیذر بود که رفت و جنگ نمایانی کرد
همین آغاز که اول اسبشو پی کردن بعد حمله کردن ریختن و او رو به شهادت رسوندند.
خب امروز بنا بر نقلی شهادت امام سجاد علیه السلام هم هست
آقا زین العابدین علیه السلام من یکی دو جمله ذکر مصیبت بکنم از امام سجاد علیه السلام
خدا ایشالا روزی ما بکنه زیارت مدینه قبرستان بقیع
حالا از همین جا بزرگواران دلمونو ببریم قبرستان بقیع سر قبر خاکی امام سجاد علیه السلام
اول صبح ما یاد مدینه کردیم یاد امام سجاد علیه السلام کردیم
ایشالا خود امام سجاد یه عنایت ویژهای بکنه یه نگاهی به ما بکنه
دست ما رو بگیره ما گرفتاریم هرکی با یه امیدی اومده در خانه ما
میگه امام سجاد علیه السلام نزدیک به ۴۰ سال آب میدید گریه میکرد
بچه شیرخواره میدید گریه میکرد جوان میدید گریه میکرد
پیرمرد میدید گریه میکرد آقا روزه میگرفت سر سفره آب میذاشتن چشمش به آب میافتاد گریه میکرد
انقدر گریه میکرد این اشکهای چشم ممزوج میشد با این آبی که تو ظرف بود بعد دیگه انقدر گریه می کرد آب دیگه باید تعوض میشد
کنیزا دوباره آب میذاشتن جلوش تا بازم چشمش به آب میافتاد شروع میکرد به گریه کردن
آخر سر یک کنیز اعتراض کرد گفت بابا آقا انصاف بده
دیگه شما انقدر گریه میکنی چه خبره فرمود کنیز انصاف داشته باش
یعقوب یه یوسفش گم شد نکشتن که تازه عکس یوسف هم بهش نشون دادن گفتن این یوسف صحیح و سالم
یه چند سال بعد تحویلت میدیم چند سال بعد میاد تو آغوشت
انقدر گریه کرد چشماش سفید شد فرمود اما جلو چشم من ۱۸ تا یوسف سر بریدند
یوسفها رو سر بریدن
بعد یوسف عالم کجا و یوسف مصر کجا حسین یوسف عالم بود
یوسف فاطمه زهرا بود اینا رو جلو چشم من سر بریدن
میخوای من گریه نکنم میخوای من همینجوری
حالا من یه جملهام بگم داخل پرانتز
امام زمان علیه السلام الان هزار و چقدر داره گریه میکنه برا جد غریبش حسین
فرمود یا جدا صبح و شام برات گریه میکنم
اگر اشک چشمم خشک بشه برات خون گریه میکنم
فراموش نمیکنم اون ساعتی که اسب بی راکبت اومد سمت خیمهها
هی صدا میزد الظلیمه الظلیمه
قربون دلت برم یا امام سجاد آقا جان
شما این صحنهها رو همه رو با چشمتون به خدا قسم امام سجاد یه مصیبتهایی داره سنگو آب میکنه خدا میدونه
مصیبتهای امام سجاد علیه السلام عجیبه
انقدر به آقا سخت گرفتن وقتی وارد یه منطقهای شدن از شام
حضرت فرمودند ای کاش مادر منو نزایده بود
صلی الله علیک یا مظلوم یااباعبدالله
عرضه داشتن آقا به شما کجا سخت گذشت
کربلا رو دیده کوفه رو دیده اما به جای اینکه اینها رو نام ببره
ببین از کجا اسم میاره سه مرتبه فرمود الشام الشام الشام
آقا جان چرا شامو اسم میبری شاید اینطور بیان بشه که ما رو در شهر شام از محله یهودیا عبور دادن
لا اله الا الله یا اباعبدالله حسین جان
این محله یهودیا همونایی بودن که در فتح خیبر امیرالمومنین در قلعه خیبر رو گشوده بود
اینا از مولا علی کینه به دل گرفته بودند وقتی اهل بیتو وارد شام کردن
یه نفر اومد مابین یهودیا صدا زد خاندان علی رو دارن میارن
هر کسی هرچی تو دستش بود پرت میکرد به سر و صورت این زن و بچه
از روی پشت بام آتش و خاکستر بود میریختن
رو سر و صورت زین العابدین آتیش میریختن
حسین جان حسین جان