بسم الله الرحمن الرحیم
💫الحمدالله و صل الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد
و آله و سلم و لعن الدائم علی اعدائهم اجمعین علی قیام یوم الدین
تعزیت و تسلیت عرض می کنم رحلت وفات درگذشت برادر بزرگ آقای امیری مرحوم مغفور حسن امیری رو خدمت خانواده ها و بازماندگانشون
هدیه کنید به روح مرحوم مغفور صلواتی بفرستید.
خب این مجلسی هم که منعقد شده به همین جهت یادبود یک برادر هستش
آقای امیری هم به گردن همه ما حق دارند خب تو این مسجد فعالیت هایی صورت می گیرد از طرف ایشون
که گاها هم شاید شما ها نبینید پشت پرده هستش و اینها
خب یک حرکتی هست بسیار ارزشمند و قابل مشاهده هم نیستش
ما تشکر هم می کنیم از زحمات آقای امیری و همین طور تسلیت و تعزیت عرض می کنیم به ایشون درگذشت برادر عزیز شون رو
خداوند متعال روح ایشون رو غریق رحمت بکنند
هدیه کنید باز هم به روح اون مرحوم مغفور صلوات قرایی بفرستید.
عالم قیامت از اون اموری هست از اون مواردی هست که بسیار بسیار نزدیک ماست
آقا امیرالمومنین روحی ارواح العالمین ازشون سوال کردند
یکی از سؤالهایی که می کردند همین بود از آقا پرسیدند که آقا چی واجبه جی واجب تر؟
حضرت فرمودند واجب اطاعت خداست
اینکه آدم روزه بگیره نماز بخونه خمس بده زکات بده اینها واجب
گفتند آقا چی واجب تره؟ مولا علی علیه السلام فرمود
واجب تر این است که گناه نکنی نماز واجب ولی از اون واجب تر گناه نکردن
زن نامحرم نگاه نکنی غیبت کسی رو نکنی دروغ نگی
گفتند یا علی چی عجیب چی عجیب تر؟
آقا امیرالمومنین فرمودند عجیب این دنیاست
زرق و برق این دنیا زیبا یی های این دنیا مثل یک پیرزنی می مونه که خودش رو بزک کرده باشه
تو نمی بینی باطن این رو و ظاهرش رو می بینی یه آب بریزن رو صورتش می فهمی چه خبره
یک جوونی آمده بود می گفت ما فکر می کردیم ازدواج خوبی کردیم صبح بلند شدم دیدم خانمم از سرویس بهداشتی اومد بیرون گفتم یا حضرت عباس
این دیگه کیه دیدم خب تا قبلش همش من با آرایش دیده بودم رفتیم خونه زندگی اون آب زده بود صورتش و من واقعیتش رو من دیدم
این دنیا عجیب خیلی هم عجیب و آدمی همش هم می بینه این زندگی اصلا به هیچ چیزی بنده
نمیگم به مو بنده بلکه به هیچی بنده واقعا به هیچی بنده
یه لحظه می بینی همه چیز خراب میشه بعد آقا فرمودند عجیب تر می دونی چیه
عجیب تر اینه که تو به این دنیا که به هیچی بنده دل ببندی
به این دنیایی که هیچی پوچ به این دنیا دل خوش کنی این خیلی عجیبتر
به آقا امیرالمومنین گفتند چی نزدیک چی نزدیک تر؟
آقا امیرالمومنین فرمودند نزدیک قیامت یرونه بعیدا و نراه قریبا
اینها دور می بینند ولی ما نزدیک می بینیم اقترب الناس حساب
حساب کتاب قیامت نزدیک دور نیست تو دور می بینی واقعش نزدیک
خداوند متعال وقتی می خواد از قیامت سخن بگه میگه اذا وقت الواقعه
واقع شد قیامت واقع شد نه اینکه واقع می شود
شد میگه حاج آقا اگه همین الان اگر این نگاهش محقانه باشه قیامت رو می بینه
همین الان قیامت برپاست
اذا وقعت الواقعه لیس لوقعتها کاذبه
دروغ نیست راست راست هیچ شکی در این نیستش
آقا فرمود قیامت نزدیک گفتند یا علی چی نزدیک تره؟
فرمودند مرگ ، نزدیک تر از قیامت مرگ
مرگ از این رگ گردنتون هم به شما نزدیک تره این مرگ جلو چشم ماست
جناب عزرائیل روزی چند مرتبه میاد فریاد می زنه میگه آماده باشید منتظرم ها
پس نزدیک قیامت یه وقت دید جناب جبرئیل اومده بود محضر نبی مکرم حضرت ختمی مرتبت نشسته بود
خب جناب جبرئیل وقتی میخواد بیاد پیش پیغمبر به شکل آدمیزاد در میاد
به اون هیئت واقعی خودش نمیاد به اون شکل واقعی خودش فقط دو مرتبه اومد
در غیر این دو مرتبه هر بار خواست بیاد پیش پیغمبر وحی رو بگه به پیغمبر به شکل آدميزاد در می اومد
به شکل یک جوان خوش سیمایی به نام دحیه کلبی در می اومد و خبر رو به پیغمبر می رسوند
و پیغمبر ممنوع کرد گفت هر وقت دحیه تو اتاق بود کسی وارد نشه یعنی دحیه نباشه جبرئیل باشه
جبرئیل پیش پیغمبر نشسته بود یک مرتبه اسرافیل اومد
اسرافیل همونی که قرار در صور بدمه قیامت واقع بشه
تا چشمش به اسرافیل افتاد این جبرئیل خودش رو هی چسبوند به پیغمبر هی نزدیک به پیغمبر شد
هی خودش رو جمع و جور کرد تا اینکه به محضر پیغمبر رسید جبرئیل چسبوند خودش رو کاملا به پیغمبر
یعنی به یه معنا پناه برد به پیغمبر اسرافیل حرف خودش رو زد کار خودش رو گفت و برگشت وقتی برگشت جبرئیل هم به حالت اول خودش برگشت
پیغمبر پرسیدند برادر جبرئیل چه شد تو را ؟ تو چرا اینجوری شدی
تو از دیدن اسرافیل گوشه گیر شدی ترسیدی چرا به من پناهنده شدی
گفت یا رسول الله خدا اسرافیل رو خلق کرده فقط برای همین که در صورت بدمه که اگر او در صور بدمه قیامت واقع میشه
من از اون موقعی که اون خلق شده ندیدم او بیاد مثلا در کره زمین او رو ندیدم
وقتی چشمم افتاد به اسرافیل دیدم داره میاد گمان کردم که قراره قیامت واقع بشه از ترس قیامت من به شما پناهنده شدم
ببین این جبرئیل میگه من از ترس قیامت به پیغمبر پناهنده میشم
قیامت مگه شوخی میگه سر از قبرها برمی دارند عریان هستند در حالی که برهنه هستند
اینها به این طرف و اون طرف فرار می کنند خانم آقاش رو می بینه فریاد میزنه فرار می کنه
پسرش رو می بینه فریاد میزنه فرار میکنه این قیامت
جبرئیل داره از ترس اون روز به پیغمبر پناه می بره .
نبی مکرم حضرت رسالت مآب وقتی میخواست درباره قیامت صحبت بکنه این رگی که بر پیشانی
رگی در پیشانی هست که انسان موقعی که عصبانی می شود شده تو خونه هاتون که مثلا از دست خانومت خیلی عصبانی بشی این رگه میزنه بیرون
این رگ پیشانی ورم میکنه وقتی پیغمبر اکرم می خواستن از قیامت صحبت کنند از اون وحشت و عظمت که قیامت داشت می نویسند یک مرتبه دیدند این رگی که در پیشانی نبی مکرم بود
این می زد بیرون نبی مکرم خیس عرق میشد صحبت از قیامت که میشد همه می دیدند
امام مجتبی بدنش می لرزید رنگ صورتش متغیر میشد حضرت زهرا سلام الله علیها وقتی صحبت از قیامت می شد
فریاد می زد می افتاد زمین غش می کرد
حالا قیامت ماها یه چیزی میگیم و یه چیزی می شنویم
اون چیزی که واقع بشه بسیار دهشت ناک است بسیار وحشتناک است
منتها ما امید داریم در سایه خداوند متعال باشیم امید به رحمت خدا داریم
پس فرمود نزدیک قیامت نزدیک تر از قیامت مرگ
و لذا خیلی مرگ به ما نزدیک خیلی ما آماده مستعد رفتن باشیم نه مستعد موندن
اگر کسی مستعد موندن باشه باخته این قلب حظی که شما از این دنیا میبری یه اثری در قلب شما می گذاره
ببینید یک سیب می خورید ببینید من ساده اش رو میگم اون پایین ترین درجه اش رو من می خواهم بگم
یک سیب می خوری یک چلو کباب تو این دنیا می خوری یه حظی از این چلو کباب میبری یه حظی از این سیب خوردن میبری
این حظی که از این دنیا بردی اثری در قلب تو می گذاره خورده خورده یواش یواش تمام این قلب میشه از تعلقات دنیا
پر میشه از محبت دنیا سختی جون دادن همین
کندن از این سختی هاست کندن از این تعلقات
سختی جون دادن اکراه موت سختیش همین که آدمی می خواد از این تعلقات دنیا ببره
کار براش سخت میشه در روایات هست آدم های خوب انسان های خوب اولیا سه روز حساب کتاب شون طول می کشه
فکر نکنید امشب شب اول قبر تموم شد رفت
خوب ها سه روز طول می کشه حالا گنهکاران اونهایی که حساب کتاب نداشتن
اونها ببین چقدر تحمل کنند چه سختی ها و چه دشواری ها رو باید به تن بخرند
گفت یا علی سخت چیه سخت تر چیه؟
مولا علی فرمود سخت شب اول قبر
خیلی سخت شب اول قبر آسون نیست پیغمبر اکرم خب چوپان بود قبل از بعثتش چوپانی می کرد
شغل انبیاست چوپانی و ببینید این چوپانی انقدر انسان رو رشد میده صعه صدر میده
مبعوث میشن با مردم که روبرو میشن پیغمبر رو به باد فحش میده شروع می کنه به توهین کردن
پیغمبر سرش رو می ندازه پایین هیچی نمیگه او رو نوازشش می کنه
به آغوش می گیره این در اثر اون صعه صدری که پیدا کرده
حالا اون موقع که گوسفندان دارن میچرن پیغمبر می دید یه مرتبه این گوسفندها دارن هی میدون این ور اون ور فریاد می زنند سوال کرد برادر جبرئیل چه خبره؟
گفت یا رسول الله این حیوانات می شنوند اون عذابی که صاحب قبر رو می کنند
اون گرز آتشینی که می زنند بر سر این فریاد اون مرده رو این گوسفند ها می شنون
از ترس این از هول و هراس این گوسفند ها به هم می ریزند
یا رسول الله یدونه از اون گرزهای آتشین رو بزنند به این کوه های تهامه ریز ریز میشه به هم می ریزه
حالا یه چیزی من میگم یه چیزی شما می شنوید واقع امر خیلی بالاتره خیلی بزرگ تر از این حرف هاست
فرمود سخت شب اول قبر این مصیبت های دنیا هیچ در مقابل شب اول قبر
شما داغ دیدی شما خونه تو بردن ماشینت تصادف کرده بچه ات مریض شده
همه اینها رو بزار کنار سختی شب اول قبر یه چیز دیگه است
گفتند یا علی سخت تر چیه ؟ آقا امیرالمومنین فرمودند سخت تر اینه که شما شب اول قبر دستت خالی باشه
شرمنده میشه آدم آدمی می میره آرزو می کنه که ای کاش هیچ وقت به دنیا نیامده بود
من تو این دنیا عمر داشتم می تونستم طاعت خدا رو بکنم ولی اطاعت شیطان را کردم
حسرتی می خوره اون حسرت سختیش بیشتر از عذابی که تو قبر می کنه
ان شاءالله خداوند متعال همه گذشتگان رو بیامرزه مخصوصا این مرحوم مغفور حسن امیری فرزند غلامحسین رو غریق رحمت خودش بکنه.
یه چند جمله عرض مصیبت کنم شب جمعه است دیگه
دلهاتونو ببرم کربلا معلی حرم با صفای امام حسین
قیامت کربلا خوب خودشو نشون میده ها الان شما اینجا نشستی
یه وقتی شاید الان بین شماها ان شاءالله همه کربلا رفته باشند
منتها شاید بین شماها یه نفر کربلا نرفته باشه حرم امام حسین نرفته نباشه
خیلی دیدنی ها خیلی دیدنی منتها همین الان اینجا همین جوری سرش رو بندازه پایین
دلش رو روانه کربلا بکنه ها براش کربلا مینویسن زیارت امام حسین می نویسن
شما هم همین الان دلتو روانه کن ببین کربلا چه خبره
غلغله است ازدحام نه ازدحام مردم ها همه انبیا میان ۱۲۴ هزار پیغمبر میان
همه صلحا میان همه شهدا میان همه اوصیا میان همه امام ها میان
امام زمان میاد امام رضا میاد کنار همه اینها یه زائر مخصوص میاد مادرش فاطمه زهرا میاد
کربلا عجیب و غریب غوغا میشه
این دعبل مقبل کاشی میگه من می خواستم برم کربلا اومدیم تو گلپایگان این راهزن ها اومدن هر چی بود دزدیدن بردن
یه عده اونجا قرض کردن رفتن کربلا من اونجا آشنا نداشتم همون جا موندم
یه حسينيه ای بود تو گلپایگان همونجا موندم میگه خب شاعرم بود
اونجا شعر می خوند و سینه می زدن و اینها میگه شب عاشورا ما روضه خوندیم سینه زنی کردیم
همونجا تو گلپایگان من خوابم برد تو عالم خواب دیدم کربلا هستم
گفتم به به جلوتر از اون کاروان من رفتم کربلا اومدم وارد حرم بشم دیدم دو تا از این خادم ها دم در گفتند نرو مقبل
تو نمی تونی وارد بشی گفتم چرا گفتند آخه الان حرم غرق
گفتم یعنی چی گفتند الان انبیا اومدن مادرش فاطمه زهرا اومده
حرم غرق کسی نمیتونه وارد بشه گفتم پس اجازه بدید من یه جوری بشینم ضریح امام حسین رو ببینم
یه جایی برام باز کردن گفتند بیا اینجا بشین میگه من تا اومدم نشستم
دیدم به به یه مجلس با شکوه همه پیغمبران نشستن حضرت ابراهیم حضرت نوح حضرت نوح
میگه دیدم یه کرسی گذاشتن بالای اون کرسی پیغمبر نشسته
یه دستمالی هم همين جوری تو دستش داره اشک می ریزه و اینها
یه پرده ای هم زدن اونور اونور پرده ها مخدرات نشستن زنان مجلله بهشتی نشستن
میگه دیدم پیغمبر فرمود محتشم کجاست به محتشم بگید بیاد یه خورده روضه بخونه من برا حسینم گریه کنم
میگه دیدم محتشم بلند شد اومد پله اول نشست پیغمبر فرمود نه برو بالاتر رفت پله دوم گفت برو بالاتر
پله سوم میگه رفت تا یه پله مونده بود به آخر اونجا نشست شروع کرد شعر خوندن روضه خوندن
از آب هم مضایقه کردند کوفیان
خوش داشتند حرمت مهمان کربلا
دیدم ناله ها داره همین جوری میره به آسمان
بودند دیو و دد همه سیراب و می مکید
خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا
ناله پیغمبر انقدر بلند شد یه وقت دیدم پیغمبر غش کرد گفتند بسه دیگه نخون
اومد پایین پیغمبر بهش صله داد گفت این صله تومیگه منم شاعر بودم خب روضه خوان امام حسین بودم دیدم منو صدا نزدن
دلم شکست گفتم برم از حرم سرم رو بندازم پایین از حرم برم بیرون
یه مرتبه دیدم یه کنیزی از پشت پرده اومد گفت یا رسول الله دختر تون فاطمه میگه مقبل یه شعری برا حسین من گفته
مقبل هم شعرهاشو بخونه پیغمبر فرمود به مقبل هم بگید
بیاد بشینه مقبل میگه اومدم نشستم پله اول بغل منبرش
به من نگفت برو بالاتر همونجا شروع کردم شعر خوندن همین جوری اشعارم رو خوندم
تا اینجا رسید که گفتم
هوا چو جور مخالف نیلگون گردید
عزیز مصطفی از اسب سرنگون گردید
این چهار پنج بیت رو که خوندم یه مرتبه ناله خانم فاطمه زهرا رفت به آسمان
بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد
اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد
یه کنیزی اومد صدا زد گفت یا رسول الله فاطمه زهرا غش کرد بسه دیگه به مقبل هم بگید نخونه
مقبل میگه اومدم پایین دیدم پیغمبر به من صله نداد گفتم باشه میرم بیرون
تا اومدم روبرو ضریح امام حسین وایسادم دیدم ارباب دو عالم ارباب بی کفن ارباب بی سر
از ضریح اومد بیرون گفت مقبل صله تو با من بیا قیامت من خودم درست می کنم
صل الله علیک یا مظلوم یا اباعبدالله
دلت رو ببر کربلا یه چند جمله روضه بخونم از همه التماس دعا
صدا زد علیکن من السلام یا زینب یا کلثوم یا سکینه
باباتون حسین هم دیگه رفت تا ناله ابی عبدالله بلند شد هشتاد و چهار زن و بچه از حرم بیرون دویدن
آه با همه وداع کرد این هشتاد و چهار زن و بچه خودشون رو زدن
هر کی از یه طرف رو زمین افتاد هشتاد و چهار زن و بچه رو رد کرد
ارواح مومنین و مومنات رو رد کرد اجنه رو رد کرد ملائکه رو رد کرد
اما حسین نمی دونه با زینب باید چیکار کنه تا یه چند قدم رفت
یه وقت دید صدایی شنید مهلا مهلا یابن زهرا
پسر فاطمه صبر کن من هنوز وصیت مادرم رو به جا نیاوردم
من هنوز زیر گلوت رو نبوسیدم داداش
من هنوز پیراهن کهنه تنت نکردم دستت رو بالا بیار شب جمعه ان شاءالله کربلا ناله بزنی ها
عرضم تمام اینجا زیر گلو رو بوسه زد حسین جان
بی بی جان زینب این بوسه بر شما سخت تر گذشت یا اون ساعتی که وارد گودال شد
شمشیر شکسته ها رو کنار زد نیزه ها رو کنار زد لبها رو گذاشت روی رگ های بریده
صدا زد بوسیدم آنجایی را که پیغمبر نبوسید
حسین جان حسین جان