حاج میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

 

بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله و صلی الله علی سیدنا ونبینا وطبیب نفوسنا وحبیب قلوبنا الذی ثمی فی السما باحمد و فی الارضین بابوالقاسم مصطفی محمد(اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم )وآله وسلم و لعن الدائم علی اعدائهم اجمعین به پیشگاه مولامون حجت بن الحسن روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفدا اجماعا صلوات(اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم ) مجلس ما مزین هست به نام ثامن الحجج علی بن موسی الرضا علیه آلاف التحیة والثناگ خداوند زیارت آن بزرگوار را روزیمون کنه به برکت صلوات بر محمد و آل محمد(اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم ) بحث کردیم در رابطه با وجه تسمیه آن حضرت به غریب الغربا که چرا آن حضرت را غریب الغربا میگویند؟ امام کاظم علیه السلام دوران امامت شون مواجه شده با پادشاهی هارون ،هارون مقتدرترین خلیفه عباسی هست رودست نداشته این ممالکی که تحت تصرف او بوده بیشترین حد خودش را داشته خیلی عجیب و غریب بوده حکومت این هارون‌الرشید بسیار عجیب بوده هارون الرشید امام کاظم را برای چی انداخت زندان آخه ما نداشتیم توی امام ها؛  امامی را انقدر توی زندان بندازند..این بخاطر چیه به خاطر این هست که پادشاه مقتدرترین پادشاه خیلی زورش زیاده چرا امام کاظم را انداخت زندان جهات متعدد داره یکی از جهات آن این هست که مردم روی اورده بودند و خمس و وجوهات میدادن امام کاظم هم هر طوری که صلاح می دونست این خمس ها را خرج می‌کرد.. هارون از این خوشش نمی آمد. کسی در کنار او حاتم بخشی کند و لذا آمدن هی توطئه چینی کردند گفتم ببین که این همه داره میبخشه معلومه که طرفدار زیاد داره مثلا به یک شاعر به یک روضه خون این مبلغ هنگفت را داد این معلومه که یه چیزی داره از یه جایی داره براش میرسه طرفدارهای زیادی داره به خاطر همین مسائل و توطئه چینی هایی که بود امام کاظم رو  انداخت زندان

زندان امام کاظمنزدیک به ۱۴ سال حضرت موسی بن جعفر ۱۴ سال از طریق وکلای خودش کارهایش را انجام میداد

خیانت وکلای امام کاظم

وکیل داشت برای گرفتن وجوهات این وکلا به مرور زمان پول زیادی به دستشون اومد بعدوقتی که امام از دنیا رفتند اینها حاضر نشدند که این پول‌ها را بیان تسلیم امام رضا علیه السلام بکنند شل شدن پاهای اینها لغزید بعد وکیل امام کاظم چیکار کردند گفتند کی گفته امام کاظم از دنیا رفته تو دیدی گفتم من ندیدم تو چی فلانی تو دیدی گفت من هم ندیدم مردم مدینه که ندیدند هیچ کس ندید شیعیان که ندیدن اصلا تشییع جنازه امام کاظم سنی ها انجام دادند به خاطر همین گفتند این را خلفای عباسی درست کردند گفتن هارون الرشید درست کرده که تزلزل در ما ایجاد کنه با امام کاظم از دنیا نرفته برای اینکه وکالت اینها باطل نشه وکالت باقی بماند تو وکالتی که دارند باقی بمانند تو اگه بگم امام کاظم از دنیا رفته وکالت اینها باطل میشه اینجا رو اوردن همین وکلا کسانی که وکیل اند رفتن قم سراغ یونس ابن عبدالرحمن از علمای بزرگ قم بود گفتن آقا ما چقدر بهت بدیم که بگی امام کاظم هنوز زنده است فقط بگو زنده است غایب شده مخفی شده بگی امام رضا امام نیست علی بن موسی الرضا امام نیست یونس بن عبدالرحمن گفت به من هر چی هم که بدید من این حرف را نمی زنم استدلال آورد و بحث کرد اومدن خود یونس بن عبدالرحمن را تخریب کردند رفتند کوفه سراغ عالم بزرگ کوفه صفوان ابن یحیی رفتند سراغ او گفتند آقا چقدر بدیم اونم قبول نکرد رفتند سراغ بقیه با همین پول آنها را به طمع داشتند. آنها پاهاشون لغزید مخصوصاً فرزندان موسی بن جعفر اینها می اومدن می گفتند امام رضا امام نیست دلیل می‌آوردند استدلال می کردند و بحث می کردند و می گفتند امام نیست جوی درست کردن دو بحث بالا گرفت گفتند علی بن موسی الرضا امام نیست امام کاظم غایب شده تو زندان هنوز زنده هست این بحث‌ها را که راه انداختند بیشترین لطمه ها بیشترین شکنجه ها توسط خودی ها بود که به امام رضا علیه السلام وارد شد فکر نکنید که امام رضا رفت ایران شد غریب نه امام رضا همون موقع که در مدینه هم بود غریب بود من تاریخ را نگاه می کردم دیدم که تو صورت امام رضا نگاه می کرد و به امام رضا توهین می‌کردند توهین های عجیب برادر امام رضا توهین‌هایی می کردند که امام رضا رو کشونده دادگاه که آقا این حق ما را خورده من امام رضا همین‌طور ساکت نشسته از اونور اسحاق بن جعفر عموی امام رضا بلند شده یقه برادرزاده را گرفته گفته تو چی داری میگی به گفته این وصیتنامه پدر زیر پاش گنج باید مهر و موم شو باز کنیم من ببینم که برادرم رضا داره حق ما رو میخوره امام رضا سرش را انداخت پایین و سکوت کرده آخرش قاضی رای داد به نفع امام رضا بعد عصبانی شد اومد این مهر و موم قاضی را شکوند بلند بلند شروع کرد به خواندن این امام کاظم فرموده بود من وصیت می کنم که همه اختیارات بعد از من به پسرم علی باشه این جا آن ضایع شد نمیخوام بگم همه برادران ولی خیلی از برادران امام رضا اینطوری بودند بعضی از این برادران لرزش داشتند بعضی هاشون پاشون لغزید بعضی هاشون خطا کردند و مخصوصاً مخصوصاً در قضیه امام جواد علیه السلام بسیار به امام رضا علیه السلام سخت گذشت یه کاری که یزید هم نمیتونه بکنه یه کاری که حتی خلفای اول هم نمی تونستن این کار را بکنم اما برادرهای امام رضا علیه السلام این کار رو کردند خیلی این قصه تلخه قضیه امام جواد خیلی به امام رضا سخت گذشت امام رضا علیه السلام از طرف خودی‌ها بیشترین لطمه ها را دید بیشترین صدمه را دید  بعداً ماموم وقتی امام رضا را آورد سمت خراسان سمت طوس این خودرو ها دوباره شروع کردن به ضربه زدن به لطمه زدن به صدمه زدن رفت سلطنتی شد مامون چند تا از نیت هاش را گفتیم چون مأمون بدنام بود خیلی‌ها از مامون متنفر بودند چون معمون مادرش یک کنیز ایرانی هست این تعصب عرب هست می‌گفتند مامون را قبول نداریم چون مادرش ایرانیه اصیل نیست اصل نیست بعداً مامون می خواست از امام رضا علیه السلام این استفاده را بکنه این آقایی که منو نداره آخه این آقایی که من آوردم اینجا ازنظرعلمی حرف نداره از جهت معنویت حرف نداره اگر بخواهید اذیت کنید من همه چیز را میسپارم به این آقا خودم کنار میرم یعنی اینجا قائله حکومت عباسی برچیده میشه میخواست تهدید بکنه می خواست از زور امام رضا استفاده های بکنه این مامون همسنگ ناپلئون بوده

مامون حیّال بزرگ اینقدراین سیاست داشته الان وقتی در تاریخ بحث می کنند می گویند خیلی باهوش بوده یعنی با یک تیر چند تا هدف را می زده حالا یه چیزی هم می‌گویند در باب مامون اینکه در بچگی هاش  که استادش می خواست امتحانش کنه مامون و امین باهم یکسان بودن با هم می رفتن پیش استاد درس می خوندن یه سنگ گذاشته بود زیر امین یه پرکاه گذاشته بود زیر مامون بعد گفت شما تفاوتی نسبت به دیروز احساس نمی کنید امین گفت من هیچ احساس نمی کنم در صورتی که سنگ زیرش بود مامون گفت من احساس می‌کنم یا یک سانت ما رفتیم سمت آسمون یا یک سانت زمین رفت پایین فهمیده بود که زیرش یک چیزی هست منتها خیلی بیشتر از این هست امام رضا را وقتی آورد خراسان اوردن طوس امام رضا یک مقدار دستش باز شده بود حضرت برای بنی هاشم پول می‌فرستاد شبانه هم می فرستاد میگفت روز نفرستید پولی که به این پیک می‌داد می‌گفت که ببر بده به برادران من یا به بنی هاشم شبانه برید چون اگر بفهمند از طرف من امام رضاست قبول نمیکنند و مرا لعن می کنند و به من توهین میکنند امیرالمومنینن شنیدید که نصف شب میرفت زیر سر فقیر فقرا غذا میزاشت می گفتن یاعلی چرا روزن میری غذا ببری میگفت اینا وقتی روز باشه ممکنه منو ببینن و بشناسند از من غذا و نان را نمی‌گیرند و مرا لعن می کند شبانه می رفت نون رو که می داد دست اینا اینا میگفتم خدا خیرت بده ولی همون جا جلوی چشم امیرالمومنین یه لعنی به امیرالمومنین می‌دادند

امام رضا تو این قصه از امیرالمومنین غریب تر هست چرا چون اونجا امیرالمومنین به خوارج می داد به دشمنان می داد این جا امام رضا به خودی‌ها می داد به برادر ها می داد به برادرزاده ها می داد بازم شبانه میداد مبادا شناخته بشه مبادا آنان نگیرند اما اینجا به آن پیک می گفت که نگی از طرف کیه امام رضا تو این قصه خیلی غریب شدند به معنای واقعی کلمه غریب بودند این بحث مفصل یکی چقدر این برادر ها امام رضا را اذیت کردند بحث بسیار طولانی هست ولی بدانید امام رضا از طرف خودی‌ها خیلی شکنجه شد

کرامات امام رضا

می خوام این شبها یه خورده از کرم امام رضا هم بگم از کرامت های امام رضا هم بگم دل هامون رو امام‌رضایی بکنیم دل هامون رو ببریم مشهد امام رضا دوتا واقعه براتون میگم یکی از این علمای اهل تسنن تو کتابش نوشته علی بن موسی دروغگو است و پا شده بود اومده بود خراسان اونجا مبتلا شده بود به یک بلایی یک درد عجیبی پیدا کرده بود چندتا دکتر رفت این دکتراون دکتر رفت افاقه نکرد دکترا گفتن ما نمیتونیم ما بلد نیستیم درمان تور نمیدونی چیه آدمی که خیلی مریض میشه دکترم پیدا نمیشه داروهام که فایده نمیکنه هرکی هرچی بگه میره سراغ اون مثلا میگن فلان چیز را به دست به مالی خوب میشه به اون ستون خوب میشه میماله هر کاری میکنه تا نجات پیدا کنه کسی که داره غرق میشه چوب کوچولو ببینه برمیداره میگه شاید این منو نجات داد این بلند شد اومد تو همون شهر گفت ببخشید شما وقتی مریض میشین گرفتار میشی مشکل داری چیکار می کنی گفتن ما میریم سر قبر علی بن موسی الرضا شفا میگیریم گفتم تو کتابم نوشتم این آقا دروغگو است ولی چون داشت اذیت می شد و می مرد گفت بزار ببینم چی میشه شاید یه چیزی شد بلند شد اومد سر قبر امام رضا دعا کرد چند لحظه اونجا وایساد اومد بیرون دیددردی نیست خبری از درد و بلا نیست بعد از این یک کتابی نوشته روی کتابش نوشته که این قبر علی بن موسی بن جعفر بن محمد است این قبر کسی که از قبرش مکرر حاجت ها گرفتند معجزه ها از این آقا دیدم این کرم آقاست که دشمنش هم که میاد خوشنود از در خونش میره دعبل خزائی را قبلاً هم اشاره کردیم او شاعر اهل بیت بود امام رضا برای نوکراش و برای اینکه بهش خدمت می کنم حسابی پذیرایی میکنه حالا چه پذیرایی هایی بماند

این دعبل وقتی شعر خون جلوی امام رضا امام رضا لباس داشت لباسش رو داد به دعبل آقا فرمود من هزارنماز هرشب هزاررکعت نماز بااین خوندم این را میدهم به تو؛ لباسه رو گرفت خوشحال بود آدم پولکی نبود این جور چیزها را بیشتر دوست داشت لباسه رو گرفت گفت چی گیرم اومده لباس امام رضا لباسی که امام رضا باهاش نماز شب خوند بلند شد اومد شهر قم علمای قم فهمیدن که لباس امام رضا پیش دعبل هست جمع شدن دور این گفتن آقا ما حاضریم به تو هزار درهم بدیم این لباس رو به ما بده گفت بگو صد هزار درهم نمیدم به خدا قسم گفتن ما هرچی طلا توی این شهر هست رو جمع میکنیم میدیم به تو فقط این لباس را به ما بده گفت دنیا رو به من بدید این لباس را به شما نمیدم یک لحظه دید که اینها دارند کوله بار رو نگاه می کنند احساس خطر کرد گفت بریم از این شهر بیرون این لباس رو بالاخره یه جوری از چنگ ما در میارن تا اومد بیرون این جوونای قم حمله کردن به این لباس رو از دستش در آوردن فرار کردن رفتن دعبل خیلی به هم ریخته بود اومد قم پیش این علما گفت آقا جوونا حمله کردند به من لباس را از چنگ من در آوردند علما گفتند ما چه کار کنیم ما گفتیم بفروش به ما نفروختی به ما حالا ما چه کار کنیم کاری از دست ما بر نمیاد که گفت حالا اگه میشه شما با این جوونا صحبت کنید لباس رو به من پس بدن علما گفتند که ما حاضریم پول این لباس رو بهت بدیم گفت باشه من همون لباس را میفروشم به شما منتها به این شرط که آستین اون رو به من بدید گفتن خیلی خوب.. این جوانان را صدا زدند گفتند لباس مال شما ما این لباس را از دعبل می خریم منتها یک آستین اون رو بدهید به دعبل این لباس را برداشتند تیکه تیکه کردند می‌گفتند یه نخش میزاریم تو کفنمون تبرک می‌بریم آستین لباس و عبا را برداشت با خودش آورد تا رسید خونه دید یکی از این کنیز هاش که خیلی دوسش داشت مریض شده چشماش آسیب دیده داره میمیره اطباء رو آورد ببینن چرا چشماش اینجوریه چند دکتر بررسی کردند گفتند آقا این یکی از چشماش قطعاً کور میشه باید خالی کنیم چشمش رو اون یکی چشمش هم ۵۰۵۰ است گفت من حاضرم همه پول هایی رو که دارم بدم به شما ۱۰۰ هزار درهم بدم تا این کنیز چشماش برگرده گفتن دست ما نیست قطعاً یک چشمش تخریب شده است یک نگاه به این دکترها کرد و گفت پاشین برین بیرون گفت من یک چیزی همراه دارم درست میشه برین بیرون دکتر ها رو فرستاد بیرون یک نخ از آستین لباس در آورد نخ رو گذاشت روی چشم این خانوم صبح بلند شد هر دو چشم ها صحیح و سالم هستند دکتر ها رو صدا زد گفت بیایید بیایید نگاه کنید این ها اومدن تعجب کردند گفتند چیکار کردی گفت یک نخ از اون لباسی که امام رضا بهم داد گذاشتم رو چشماش گفت بقیه اش رو هم میزارم برای کفنم با خودم ببرم حالا مجلس مجلس امام رضاست تو همین ایام ایا میشه در حرم بسته بود چقدر بی تاب بودیم چقدر دلمون می خواست بریم حرم امام رضا چند وقت نشده بود این چند وقت در هرم بسته بشه ها این بلیه نمیدونم چه بلیه بود اینطوری بسته شده

امام رضا

تمام درهای حرم بسته بود جز یک در یه در باز بود اونم در خدامه. خدام از این در میرفتن تو میگه یه مرتبه دیدم چند تا از این خانم ها چادر به سر جیغ میزدم فریاد می‌زدند دارند می‌دوند سمت حرم خادما دویدن جلوی این خانم ها گفتن چه کار می کنید مگر نمی دانید در حرم بسته است۰ گفتند به خدا قسم باید بریم داخل هرم داد می زدند گریه می کردند گفتند یه خورده صداتون رو پایین بیارید گفتند اصرار شدید که ما باید حتما بریم داخل حرم جلوی آنها را گرفته بودند بعد یک مرتبه که صداشون پایین‌تر آمد یک خانم یک بچه شیرخوار رو از زیر چادر آورد بیرون این خادماتا دیدند که این بچه سرش برگشته به عقب چشمای چشماش و صورت متغیر شده زن گفت همین الان بچمو بغل کردم از وقتی به دنیا آمده هنوز بغل نکردم اولین بار دارم بغلش می کنم تا الانم تو دستگاه بوده شیرم رو می دوشید میبردم میدادم به این دکترها و پرستار ها می دادند این بچه بخوره امروز این بچه رو از زیر دستگاه در آوردند گفتند خانوم کار بچه تمومه ما هیچ کاری نمی تونیم برای این بچه ات بکنیم این بچه را دادند بغل من گفتم خدایا چیکار کنم گفتم پس برم حرم امام رضا آوردمش اینجا گفتم اینجا درمان بشه اینجا شفا بگیره خادما گفتن نمیشه اصلا امکان نداره یه مرتبه یکی از این خادمای کفشداری اومد تو وسط این بحث‌ها گفت چی شده خانوما توضیح دادند خادم گفت بچه رو بدین من ببرم داخل حرم گفتم مادر رو نمیزارین ایرادی نداره ولی من می برمش قبول کردن این خادمه بچه را گرفت تو دستش تا رفته حرم امام رضا مادر بی تاب شد نشست رو زمین های بلند میشه هی میره این ور اون ور میگه بچم چی شد بچمو کی میارن گفتم خانوم بچه دو دقیقه رفته بزار چند لحظه صبر کن آرام باش گفت دلم شور میزنه می خوام بچمو زود ببینم یه خانومی هم بود تو خیمه ها هی میرفت این طرف اون طرف کی می نشست که داره گهواره می گفت ببینم بچم کی میاد بیتا بود آرامش ازش گرفته شده بود یه وقتی دیدم این خادمه این بچه رو از تو بغلش آورد داد دست مادر و مادر وقتی بچه را گرفت انگار آرام شد آدما میگن یکمرتبه دیدیم سر این بچه برگشت سمت سینه مادر مادر نشست روی زمین چادرشو کشید روی این بچه شروع کرد به پهنای صورت اشک ریختن خادما پرسیدم خانم چی شد گفت بچم داره شیر میخوره بچم شفا گرفتن از امام رضا حالا ما هم دلمون بیتابه حرم امام رضاست چند وقت حرم امام‌رضا نرفتیم یا امام رضا انقدر رئوف انقدر مهربانی حاضر نشده یک دسته از نمازگزاران مسجد رضایی از پیش شما دست خالی برگردند من میگم شما کجای حرم امام رضا دوست داری بری الان اگه حرم امام رضا بودی کجا می نشستی صحن انقلاب میرفتی صحن اسمال طلا و حرم دوست داری همین الان دلت را روانه کن یک چند لحظه با امام رضا خودمونی حرف بزن هرچی دوست داری بگو صلی الله علیک یا ابالحسن یا علی بن موسی ایهاالرضا یابن رسول الله یاحجه الله علی خلقه یا سیدنا ومولانا انا تو جهنا والستشفعناوتوسلنا بک الی الله وقدمناک بین یدی حاجاتنا….یاوجیها عندالله اشفع لنا عندالله

Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتس آپ
Share on facebook
فیس بوک
Share on linkedin
LinkedIn

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *