بسم الله الرحمن الرحیم
? شرح زندگی یاران فداکار و با اخلاص حضرت سیدالشهداء علیه السلام
? فرزندان حضرت زینب سلام الله علیها
بحث امروز ما در رابطه با فرزندان عبدالله بن جعفر هستش که عبدالله بن جعفر شوهر حضرت زینب سلام الله علیهاست.
حالا که حضرت زینب از او چند تا فرزند داره بعضیها نقل کردند که پنج تا فرزند دارد
حضرت زینب از عبدالله بن جعفر که حالا اینها نامهاش به ترتیب اومده مثلا عون محمد و چهار تا پسر یه دختر
نام هایی که اومده از ایشون من عرض بکنم نام های علی عون عباس محمد
و یه دختر هم به نام ام کلثوم اینا فرزندان حضرت زینب هستند از عبدالله بن جعفر طیار.
که به نقل حالا مثلا شیخ مفید عون محمد تو واقع کربلا به شهادت رسیدند.
منتها حالا ما میخوایم یه خورده فراتر بحث بکنیم قصه رو ببینیم که حالا این نقل شیخ مفید بود.
علمای دیگه نظرشون چیه ؛ آشیخ ذبیح الله محلاتی که ایشون یکی از فرزندان عبدالله بن جعفر رو عبیدالله میدونند
بعد میگن فرزند عبدالله بن جعفر مادرش خوساء بوده ربطی به حضرت زینب سلام الله علیها نداشته و تو کربلا هم شهید شده
مرحوم مامقانی هم تو رجالش همین رو آورده و بقیه هم همینطور تو نفس المهموم هم همینجور از ایشون عبور بکنیم.
بریم به سراغ محمد بن عبدالله ، محمد بن عبدالله که بعضیها اعتقادشون اینکه حالا معروف اینکه این فرزند حضرت زینب هست.
شیخ طوسی تو رجالش ایشون رو از اصحاب امام حسین شمرده
بعد آشیخ ذبیح الله محلاتی میفرماید که ابوالفرج در مقاتل الطالبین میگه که مادر این بچه هم مادر این آقا هم
حالا بچه میگیم ما غیرصحیحه اینا بزرگ بودند آدمهای دلاور و انسان های پهلوانی بودند
بچه نبودند این حالا تعبیر بچه تعبیر صحیحی نیست. و حالا من باز خودم یه حساسیتی پیدا کردم نسبت به این مطلب
که اینا واقعا طفل بودند بچه بودند مثلا هشت، نه ده ساله بودند یه زمانی خودمم روضه طفل میخوندیم
روضه بچه می خونیدیم بعدرفتم تو این آرشیو صوتی حاج آقا مرتضی تهرانی این رو من زیر و روکردم
بالا و پایین کردم ببینم اصلا حاج آقا مرتضی تهرانی اصلا روضه ای میخونه با این عنوان طفلان حضرت زینب یا نه
دیدم یه مرتبه نخونده مثلا با این چیزی که معروفه مرسوم هست طفلان حضرت زینب میخونند
نه اصلا شب چهارم محرم حاج آقامرتضی تهرانی اصلا روضه طفلان زینب سلام الله علیها رو نمیخونه
یا مثلاجناب حر میخونه یا غلام سیاه امام حسین می خونه
این یه مسئله مهمیه ها یه مطلب مهمیه حالا اینکه ما میگیم بچه تعبیر صحیحی نیست
بعد جالب اینجاست که آشیخ ذبیح الله محلاتی اصلا نمیاره ایشون به عنوان همین محمد فرزند حضرت زینب سلام الله علیها باشه
میگه این آقا هم مادرش خوساء هستش.
حالا به هر حال تنها کسی رو که میگه مادرش حضرت زینب هست عون بن عبدالله بن جعفر.
حالا ما این شخصیت رو بررسی کنیم ببینیم تو ناحیه مقدسه به این آقا سلام داده میشه
السلام علی عون عبدالله بن جعفر طیار والجنان یه سری خصوصیات عون رو میگه
بعد ابوالفرج میگه که مادر زینب بنت علی بن ابی طالب و مادر زینب فاطمه بنت رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم
بعد قصه رو از طبری و ابن عصیر نقل میکنه میگه آقا امام حسین علیه السلام وقتی از مکه خارج شد
این عبدالله بن جعفر همین فرزندش رو دو تا فرزندش رو عون و محمد رو
عون مال حضرت زینبه محمد مال یه خانم دیگه است اینا رو فرستاد گفت برید پیش دایی تون
اینا رو روانه کرد گفت برید پیش دایی تون برید پیش امام حسین علیه السلام
بعد خودش یه مکتوبی رو نوشت یه نامه ای نوشت به امام حسین علیه السلام که تو را به خداوند سوگند میدهم
عبدالله بن جعفر شوهر حضرت زینب نامه نوشت به امام حسین که تو را به خداوند سوگند میدهم موقعی که این نامه من رو دیدی
حسین جان برگرد داری میری سفر عراق این نامه من رو دیدی یااباعبدالله برگرد که من برای تو میترسم
دلم شور میزند که در این راهی که تو داری تباه بشی و اهل بیت تو سرگشته و پریشان حال بشن
و چون تو نباشی آدم بامعرفتی هست عبدالله بن جعفر را ببینید از کلمات عبدالله بن جعفر
و اگر تو نباشی حسین جان نور خدا در زمین نیست ، تو نباشی نورخدا در زمین ناپدید میشه
چون که تو پرچم مسلمانان هستی تو امید مومنان هستی حالا که داری میری عجله نکن که من ببینم میتونم یه کاری بکنم
عبدالله بن جعفر به سرعت میاد پیش عمر بن سعید که عمر بن سعید حاکم و فرماندار گویا مکه باشه
میاد پیش عمر بن سعید بعد میگه که یه امانی بده من ببرم بدم به امام حسین علیه السلام بلکه امام حسین عراق نره برگرده
برگرده مکه بعد هم میره و این کارم میکنه آدم پول داری بوده عبدالله بن جعفر آدم بسیار بسیار متمولی بوده
تاجر بوده بعد تو مدینه بسیار اعتبار داشته فرزند جعفر طیار هست این خود اینا همه ش سبب میشه که یه جایگاه خاصی توی جامعه داشته باشه
به قول ماها حالا آدم با نفوذی بوده میاد پیش عمر بن سعید یه مکتوبی
یه خط امانی میگیره و بعد حرکت میکنه با یحیی برادر همین عمر بن سعید به سمت امام حسین علیه السلام
میرسه به امام حسین امان نامه رو نشون میده میگه آقا این امان
آخه چون امام حسین علیه السلام دید مکه ناامنه زیر لباس احرامشون چیزی قایم کردند شمشیر قایم کردند
اینجا این کار رو میکنه عبدالله یه امان میاره امان نامه میاره پیش امام حسین علیه السلام میگه آقا این امان
بعد التماس امام حسین میکنه میگه یا اباعبدالله بیا برگرد من خواهش میکنم برگرد.
اینجا دارد آقا اباعبدالله میفرماید من رسول خدا رو در خواب دیدم پیغمبر رو در خواب دیدم که من رو به کاری فرمان داد من نمیتونم فرمان رسول خدا رو زیر پا بگذارم و برگردم
گفت چه فرمانی پیغمبر به شما داده فرمود به هیچکس نمیگم تا زنده هستم
آقا اباعبدالله فرمود من نمیگم خوابم رو نمیگم فرمانی که پیغمبر تو خواب به من داد من نمیگم این رو
تا اون موقعی که خدای متعال رو ملاقات کنم عبدالله شنید و دید که بعد امام حسین به هیچ وجه حاضر نیست برگرده
پسرهای خودش رو که محمد و عون باشه اینارو وصیت کرد گفت حالا که اینجوریه من نمیتونم خودم بیام تو این سفر
تحلیلی که میشه در رابطه با نیومدن عبدالله یکیش اینکه ایشون به خاطر کار و کاسبی که داشته
تجارتی که داشته به آقا اباعبدالله حسین اینجوری عنوان کرد که من چون این بساط رو دارم نمی تونم
بعد امام حسین علیه السلامم کسانی رو میخواد که ذمهشون مشغول نباشه روز عاشورا که میخوان بیان اونجا جان بازی کنند
جانفشانی کنند ذمهشون در عین حال که عبدالله بسیار ویژه است اما گرفتاره
و لذا عبدالله بن جعفر نتونست با امام حسین باشه اما سفارش کرد به این دو تا پسرش گفت ملازم امام حسین میشید
در رکاب امام حسین علیه السلام جانبازی کنید کوتاهی نکنید.
نقل میکنند که عون ابن عبدالله در روز عاشورا عون گفتیم مال حضرت زینب طبق نقل ابوالفرج اون فرزند حضرت زینب سلام الله علیهاست.
این عون روز عاشورا بعد از اون برادرش محمد وارد میدان میشه
ببینید حالا ماها میخونیم روضه رو میشنویم روضهها رو که این دو تا برادر با هم رفتند
در حالی که اصلا اینطوری هم نیست بنابر چیزی که معروف هست اینا جوانانی بودند دلاور جنگجو بعد اون برادرش رفت چقدر آدم کشت.
بعد ایشون اومد مثل حضرت علی اکبر خود خانم زینب کبری موقعی که از دنیا رفتند پنجاه و شش سالش بود حضرت زینب سلام الله علیها
بعد ازدواجش هم مثلا زود بوده اصلاً نمیخوره که حالا مثلا طفل داشته باشه به هرحال اینا مثل حضر ت علی اکبر علیه السلام بودند
بعد این آقا وقتی آقای عون بن عبدالله بعد از برادرش محمد حالا ما میگیم این دو تا با هم رفتند نه
ایشون اومد وارد عرصه کارزار شد شعر می خوند ان ترکونی ان بن جعفر
اگر شما جعفر رو نمیشناسید من خودم رو معرفی کنم من پسر جعفر طیار هستم
پسر همون شهید راستگویی که در بهشت خدا بهش دو تا بال میده و پرواز میکنه
و از این حرفا اومد خودش رو معرفی کرد و جنگید و این از پا در اومد
نزدیک به سه نفر سوار رو و هشت نفر پیاده رو ایشون به درک واصل کرد بعد توسط یه شخصی به شهادت رسید.
اینجا دارد که حالا خبر شهادت فرزندان عبدالله بن جعفر وقتی تو مدینه منتشر شد
یه نفر اومد گفت عبدالله بن جعفر بچههات توی کربلا کشته شدند
من سه تاش رو پیدا کردم تو همین کتاب فورسان الهجا که از عبدالله بن جعفر تو کربلا سه تا پسرش تو کربلا کشته شدند
یکیش از حضرت زینب دو تاش هم مال اون خانومی که به نام خوساء بود.
دیگه ندیدم حالا فرزند دیگه اون پسرش علی هم اینجا کشته شده این رو پیدا نکردم.
حالا خبرشهادت فرزندان عبدالله وقتی منتشر شد تو مدینه عبدالله در خانه نشست
آقا عبدالله در خانه نشست مردم میومدند سر سلامتی که آقا بالاخره داغ فرزند سه تا بچهش اینجوری تو کربلا شهید شده
مردم میومدند سر سلامتی عبدالله یه غلامی داشت تو خونهها آدم پولداری هست ده تا غلام
یه غلامش اسمش ابوثلاثل بوده این بلند شد و گفت همه بدبختیهای ما که الان اینجوری عزادار شدیم
و ارباب ما سه تا پسر از دست داده و اینها همه اینا به خاطر حسین هست
از رو نفهمیش گفت ، گفت این الان این بدبختی که الان ما بهش دچاریم این به خاطر حسین هست علیه السلام هم نگفت
همین من الحسین حسین این همه ش از امام حسین اینجا دارد عبدالله معرفت ایشون
آشفته شد بعد سریع کفشش رو ازپاش درآورد همون جلو جمع جلو همه مردمی که اومده بودند تسلیت بگن و اینها
مثلا فرض کن مجلس ختمه دیگه مجلس ختم بعد یه آقا هم مثلا رفته رو منبر جلسه رسمی
این غلامم برگشت این حرف رو زد عبدالله کفشش رو از پشت درآورد کوبید تو دهن و سر و مغز این غلام
گفت مثلا این چه حرفیه میزنی پسر کنیزان گندیده آیا با حسین چنین جسارت کردی
این حرف رو زدی به خدا قسم من عبدالله اگر حاضر بودم تو زمین کربلا از لحظهی از حسین فاطمه جدا نمیشدم
تا جان خودم رو فدای حسین بکنم به خدا قسم کشته شدن فرزندان من در رکاب حسین بذل جان اونها این مصیبت را بر من آسون کرده
من خیالم راحته که بچههای من در رکاب حسین جون دادند این چه حرف مزخرفی بود تو گفتی
من اگر خودم نبودم خیالم راحت فرزندانم بودند بچههای من بودند در راه حسین جونشون رو فدا بکنند الحمدالله
شروع کرد همونجا تو مجلس خدا را شکر کرد گفت حمد خدایی که بچههای من در رکاب حسین شهید شدند
اگر نبودم او رو یاری کنم با جان خودم بامواسات بکنم حداقل فرزندانم رو من فرستادم
این معرفت عبدالله بن جعفر رو میرسونه. عرضم تمام حضرت زینب سلام الله علیها خیلی دلش می خواست دستش پر باشه بالاخره رباب فرزند داشتش
ام لیلا فرزند هرکسی هر زنی تو کربلا نجمه خاتون یه فرزند
ولی دست حضرت زینب سلام الله علیها خالی باشه خیلی بده دیگه
و لذا حضرت زینب سلام الله علیها هم خوشحال بود از برای اینکه تو کربلا عنوان ام شهید هم داره مادر شهید
عرضم تمام بگم یا حضرت زینب خانم جان فدای شما بشم من
دلت برای غربت برادر میسوخت که برادرت غریب شده بچهت رو هم فدای امام حسین کردی
اما باز هم نشد این غربت عوض بشه این غربت نباشه برادرت حسین باز هم تکیه به نیزه غریبی داد
یه نگاه کرد سمت راستش نه عباس دید نه اکبر دید نه قاسم دید
یه نگاه سمت چپ کرد نه زهیر دید نه بریر دید
پشت سرش رو نگاه کرد دید هشتاد و چهار زن و بچه آواره
اینها لحظه ای بعد در لباس اسارت در می امدند صداش بلند شد امام حسین
هل من ناصر ینصرنی
هل من معین یعیننی
کسی هست من رو یاری کنه
کسی هست من رو کمک بکنه
صلی الله علیک یا مظلوم یا اباعبدالله
از آب هم مضایقه کردند کوفیان
خوش داشتند حرمت مهمان کربلا
بودند دیو و دد همه سیراب و میمکید
خاتم ز قطع آب سلیمان کربلا
زان تشنگان هنوز به عیوق میرسد
فریاد العطش ز بیابان کربلا
حسین جان حسین جان حسین جان
بابی انت و امی یا اباعبدالله
به حق زینب سلام الله علیها و عجبنا یاالله