بسم الله الرحمن الرحیم
💫 شرح زندگی یاران فداکار و با اخلاص حضرت سیدالشهداء علیه السلام
👈 عمر بن قرظه بن کعب انصاری
در رابطه با یکی از اصحاب امام حسین علیه السلام صحبت میکنیم به نام عمر بن قرظة بن کعب انصاری
که بسیار بسیار قصهاش قصه جذاب و قشنگ و شیرینی هستش.
قرظه بن کعب انصاری یعنی بابای عمر از صحابه رسول خدا بود که در جنگهای احد و همینطور
مثلاً دیگر جنگها شرکت داشته ، شیخ طوسی همین قرظه بن کعب انصاری بابای عمر رو
فعلاً در مورد خودش حرف نزدما بابای عمر ایشون از صحابه امیرالمومنین علی علیه السلام شمرده میشده
و همینطور از صحابه امام حسن و امام حسین برخی هم آوردن که ایشون تو جنگهای امیرالمومنین شرکت داشتند
و علی علیه السلام همین شخص رو یعنی بابای عمر رو به حکومت فارس گماشتند
خب جناب قرظه بن کعب انصاری ششم محرم خودشو میرسونه به امام حسین علیه السلام
دیگه در شمار یاران آقا قرار میگیره و حامل پیامم بوده یعنی امام حسین علیه السلام میخواسته یه چیزی به این عمر سعد ملعون بگه
همین عمر بن قرظه رو میفرستاده می گفته که برو این رو به عمر سعد بگو
بعد تو جریان کارم قرار میگیره دیگه میبینه که این عمر سعد ملعون مثلاً دغدغش چیه ؟
و لذا رجز که میخونه گویا داره به عمر سعد طعنه میزنه
عمر بن قرظه وقتی میاد میدان شروع میکنه رجز خوندن انگار داره به عمر سعد داره طعنه میزنه
حالا من رجزشو میخونم ، رجز اون هنگامی که یک دلاور یک جنگجو وارد میدان میشد
شروع میکرد خودشو اول معرفی میکرد یه دو بیت شعر سه بیت شعر ، چهار کلمه میگفت
بعد می رفت و شروع می کرد جنگ کردن . عمرو بن قرظه شروع کرد رجز خوندن ببینید من رجزشو میگم
قد علمت کتیبه الانصاری
یعنی سپاه انصار باور دارند که من از شرف و ناموس و از قلمرو پیمانم حمایت میکنم
من از آقا اباعبدالله حمایت میکنم بعد میگه
ضرب غلام غیر نکس شاری
ضربهام ضربه ای که من میزنم ضربه جوانیه که ضعیف و ناتوان نیست
بدون سستی خانه و جانم فدای حسین میکنم
من کسیام که دون حسین مهجتی و داری
من همه مالم همه زندگیم فدای حسین علیه سلام
خب این با این جمله داشت طعنه به عمر سعد میزد
آخه ابن نما میگه که امام حسین علیه السلام به عمر سعد گفتش که بیا
بیا پیش ما بیا با ما باش عمر سعد گفتش من نگران خانواده خودم هستم
آقا اباعبدالله فرمود من عوض اون رو به تو میدم
من نگران زنم من نگران مالمم من نگران فلانم
امام حسین فرمود من بهت میدم من یه مالی دارم تو حجاز یه پولی دارم تو حجاز اون پولا رو بهت میدم
که میگن عمر سعد اظهار بی میلی کرد ،حالا عمر بن قرظه که اومده داره رجزخوانی میکنه
داره میگه عمر سعد خاک بر سرت به خاطر مال به خاطر پول به خاطر چی فروختی امام حسین را ؟
منِ عمر زندگیم فدای حسین
منِ عمر همه وجودم فدای حسین علیه السلام
پس این رجزی که عمر بن قرظه روز عاشورا خوند .
بعد نسبت به امام حسین عمر بن قرظه انقدر امام حسین رو دوست داشت مثل روز عاشورا
مثل پروانه دور امام حسین میچرخید بعد یه جا میدید یه تیر داره میاد سمت امام حسین
خودشو پرت میکرد سمت تیر ، نذاشت یه خراش رو صورت امام حسین بیفته
خیلی این مرد دلاور
برای عمر بن قرظه یه صلوات بفرستید .
یه علاقه بسیار به امام حسین داشت پروانه وار دور آقا میچرخید
این تیرهایی که میومد سمت امام حسین این شمشیرهایی که میومد سمت امام حسین به جان میخرید
و تا زنده بود اینا رو نوشتنا ببینید و تا زنده بود دشمن نتونست صدمهای به امام حسین بزنه
بعد سید بن طاووس میگه که تو لهوف ، عمر بن قرظه از امام حسین اجازه خواست
که آقا جان اجازه میدی من به میدان برم بعد ایشون به مانند شیفتگان پاداش الهی می جنگید
تعداد زیادی از سپاهیان دشمن را به هلاکت رسوند
بعد دیگه تا اینکه زخمهای خیلی زیادی برداشت دیگه بدن مجروح شده بود
یه خورده هم که قبل از اینکه بره میدان مجروح شده بود
چون تیر و اینا می اومد خودش رو پرتاب می کرد سپر می کرد
بعد اومد پیش امام حسین علیه السلام قبل از اینکه شهید بشه
گفتش که اوفیت یابن رسول الله
آقا جان یا امام حسین من به عهدم وفا کردم من سرباز خوبی بودم برای تو ؟
امام حسین فرمودند بله تو پیش از من در بهشت خواهی بود
سلام من رو به رسول خدا برسون و خبر بده که به پیغمبر بگو که من هم به دنبال شما میام
منم ملحق میشم به شما ، خب بله این یه مطلب
یه مطلبم بگم همینجوری برای شما ، شما ببینید قصه چیه ؟
خدا رحمت کنه آشیخ جواد کربلایی را می گفتش گاهی اوقات میبینی دو نفر تو صف جماعت وایسادن دارن نماز میخونن
نماز یکی تو عرش نماز اون یکی تو فرشه
میبینی این همه فاصله است بین این و اون ، همین آقا که الان دارم ازش حرف میزنم
عمر بن قرظة بن کعب الانصاری یه داداش داره به نام علی
این داداش تو سپاه عمر سعد ، اینجا عمر بن قرظه شهید شد
بعد این علی که تو سپاهه حالا اسمشم جالبه علی و تو سپاه عمر سعد است
این عمر تو سپاه امام حسین.
وقتی که امر شهید شد اون برادرش علی خیلی ناراحت شد
خب برادر دیگه تو برادری خاطرات کودکی بوده دیگه
خلاصه دوست داشته برادرشو این خیلی جوش اومد و خیلی به هم ریخت و عصبانی شد و ناراحت شد
داد زد گفت یا حسین فریاد زد گفت یا حسین حالا یک کلمه زشتی به امام حسین گفت
من نمیگم به زبون نمیارم گفت تو برادر منو گمراه کردی
تو برادر منو گول زدی آخرش برادر من رو به کشتن دادی
بعد آقا اباعبدالله فرمود خدا برادرت رو گمراه نکرد بلکه هدایت کرد
تو میگی برادرت رو ، نه خدا برادرتو هدایت کرد و تو رو گمراه کرد
علی گفت که همون برادر گفت خدا من رو بکشه اگر تو رو نکشم
خدا منو بکشه به امام حسین گفتا عصبانی شده بود چون برادرش
خدا من رو بکشه که اگر تو رو نکشم بعد یهو حمله کرد سمت امام حسین علیه السلام
که ضربه بزنه به آقا اباعبدالله یه نفر اومد نذاشت
دیروز قصهشو گفتم نافع بن هلال
نافع بن هلال پرید وسط و خودشو سپر امام حسین کرد
بعد حمله این علی رو دفع کرد که دارد هلالم خیلی پهلوون بود
خیلی قدر بود این رو نقش بر زمین کرد بعد اینجا علی صدا زد
فامیلاشو گفتش که بیاید کمک کنید بیاید کمک کنید اومدن این علی رو از زمین برداشتن و بردند.
قصه اینه یکی عاقبت بخیر بشه یکی عاقبت به شر بشه
دو تا برادر اینجوریه که این طرف یکی اون طرف
در زیارت ناحیه مقدسه آقا امام زمان علیه السلام به همین آقای عمر سلام میده
السلام علی عمر بن قرظه الانصاری
یکی از کسانی که آقا امام زمان سلام داده همین شخص هستش.
خوشا به حالشون عزیزان صبح پا میشی ۱۰۰ تا صلوات برای اصحاب امام حسین بفرستید تو این ایام
حالا به هر حال من دیدم بعضی از بزرگان سفارش کردن بعدم فرمودند که خیلی گشایش میشه براتون
صد تا صلوات بر اصحاب امام حسین بفرستید
۱۰۰ تا صلواتم برای اسرای کربلا
حالا ایشون ببین چقدر دستش الانم بازه دیگه حتماً انشالله ما رو میبینه
جلسه ما رو در نظر داره و ایشالا از قبل این شهید یه چیزی گیر ما بیاد
عرضم تمام یه چند جمله هم ذکر مصیبت کنم عرض روضه کنم
صلی الله علیک یا اباعبدالله
صلی الله علیک یا اباعبدالله
صلی الله علیک یا اباعبدالله
این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست
این چه شمعی است که جانها همه پروانه اوست
الان این خانواده امام حسین تو این بیابونها تو این هوای گرم
دارن پای برهنه گاهی اوقات با سر و روی نامناسب
لا اله الا الله شما الان تو این گرما یه ساعت میای بیرون
حالت چه جوری عوض میشه هی میخوای بری خونه سریع آب بخوری صورتتو بشوری
اما این زن و بچه خب نه آنچنان غذایی بهشون می دادن
نه آبی بهشون میدادن بعد تو این شدت گرما و اینا
شبم که میشد چون منطقه منطقه خاصی بود باد سرد میزد
یعنی در واقع همه اون تاولهایی که ظهر تو روز این بدنها برمیداشت
شبها مورد این باد سرد قرار میگرفت جانها به فدای تو یا زینب
خانم زینب بالاخره داشت این کاروان رو هدایت میکرد دیگه
امورات این کاروان بسیاریش به عهده این خانم بود
صدا زد حسین جان تو کس و کار منی شمر جلو دار شده
با سرت راهنمای من و طفلان شده ای
صلی الله علیک یا مظلوم یا ابا عبدالله
این روضه رو میخونم ایشالا خود خانوم یه نگاهی بکنه
سوار بر ناقه این روضهها از نظر بیبی رد میشه
زینت دوش نبی روی زمین جای تو نیست
همه روضه خون باشیم اول صبحی
رحمت خدا به این صداها
زینت دوش نبی روی زمین جای تو نیست
خار و خاشاک زمین منزل و مأوای تو نیست
به فدایت یا اباعبدالله
خاک عالم به سرم کز اثر تیغ و سنان
جای یک بوسه من بر همه اعضای تو نیست
فرمودند به اندازه نگین یه انگشتر جای سالم رو بدن ابی عبدالله نبود
لا اله الا الله لا اله الا الله حسین جان امام صادق فرمود ۱۹۵۰ زخم روی این بدن بود
بمیرم برات به فدای زخمهای بدنت حسین جان
اسب ها رو نعل تازه زدن این بدن با خاک یکی شده بود
حسین جان حسین جان
عذر میخوام روضه طولانی شد یاد این لحظه افتادم
هی صدا می زد
بنی اسد بیایید یه بوریا بیارید
رحمت خدا به این گریههاتون
دیگه این بدن با کفن که جمع نمیشه که باید بدن رو انتقال بدن روی این بوریا
از دیده خون ببارید حسین کفن ندارد
تن سالار زینب به زیر سم مرکب
به خون غلطیده یارم ولی کفن ندارد
ای بزرگ قبیله ام حسین چه غریبانه دفن شد بدنت
شأن تو بوریا نبود حسین
من بمیرم اسیر شد کفنت