در تعلیمات دینی خیلی به ما سفارش کردند یک چیز نباید عادی بشه مثلا یه زشتی در جامعه تکرار بشه فراگیر میشه عام البلوی میشه اگر یک جایی اشکالی هست و زشتی هست حتما بگید و تذکر بدید و لذا یک دستور کلی به ما دادند تحت عنوان امر به معروف و نهی از منکر که خیلی مهم است
?روباه دم بریده
روباه در حادثهای دمش را از دست داد.
روباههای گله از او پرسیدند دمات چه شد؟ روباه دمبریده با حیلهگری گفت که خودم قطعاش کردم! همه با تعجب پرسیدند چرا؟ دم نداشتن بسیار بد است و اکنون زیباییت را از دست دادی. روباه گفت: خیر! حالا آزادم و سبک.
احساس راحتی میکنم! وقتی راه میروم فکر میکنم که دارم پرواز میکنم. یک روباه دیگر که بسیار ساده بود، رفت و دم خود را قطع کرد. چون درد شدیدی داشت و نمیتوانست تحمل کند، نزد روباه دمبریده رفت و گفت: تو که گفته بودی سبک شدهام و احساس راحتی میکنم. منکه بسیار درد دارم!
دمبریده گفت: صدایش را درنیاور!
اگر نه تمام روز روباههای دیگر به ما میخندند! هرلحظه ابراز خشنودی کن و افتخار کن تا تعداد ما زیاد شود؛ والا تمام عمر مورد تمسخر دیگران قرار خواهیم گرفت… همان بود که تعداد دمبریدهها آنقدر زیاد شد که بعداً به روباههای دمدار میخندیدند و این حکایتی بسیار آشناست… حکایت روزگار ماست
وقتی در یک جامعه افراد مفسد، دزدها اختلاسگر ها و خلافکارها زیاد میشوند
آنگاه به افراد باشرف و باعزت میخندند.
گاهی هم آنها را دیوانه میدانند.?
چرا چون ما دزدی بلد نیستیم پناه به خدا می بریم که یه وقتی در جامعه ای دزدها و بدکاران زیبا روی ها بشوند و انسانهای مُدرن بشوند