بسم الله الرحمن الرحیم
■حکمت شماره ۳۴۸
●قال (علیه السّلام) : مَا لابنِ آدَمَ وَ الفَخرِ اَوّلُهُ نُطفَه وَ آخِرُهُ جِیفَه وَلا یَرزُقُ نَفسَهُ وَ لا یَدفَعُ حَتفَهُ
●فرزند آدم را با فخر فروشی چه کار ؟
او که در آغاز نطفه ای گندیده ، و در پایان مرداری بد بو است ، نه می تواند روزی خویشتن را فراهم کند ، و نه مرک را از خود دور نماید.
حضرت امیر صلوات الله علیه جان عالم به فداشون میفرمایند که:
انسان رو با تکبر چه کار،
انسان را با فخر فروشی چه کار ،
این انسان چه جوری به خودش جرات میده که تفاخر کنه
بگه من از فلانی بهترم من از فلانی بالاترم من آقا میدونی من کی هستم
چه جوری جرات می کنه آدمی که این حرف رو بزنه
ما لابن آدم و الفخر یعنی همین
انسان رو با تکبر چه کار ،
خب نمیتونه تکبر کنه ؟ نه نمیتونه تکبر کنه
چون اوله نطفه
اولش نطفه بیارزشیه ، یک آب گندیدهای بیش نیستش
خب و آخره جیفه
آخرش هم سرانجامشم یک مرداری گندیده است
اینکه میمیره بهش میگم دیگه ، دیگه نمیگن آقا
میگن جنازه . دیدی میگن جنازه رو کی برداریم
حتی آیت الله هم که باشه ها خب مثلاً رئیس فلان جا هم که باشه
میگن جنازش رو زمینه نمیگن آقا رو زمینه رئیس جمهور رو زمینه
میگن جنازه رو زمینه بریم جنازه رو برداریم
میشه جنازه یه مردار بعد چه مرداری؟ مرداری که یه خورده گرما ببینه بو هم میگیره
میشه مردار گندیده ، تو قبر میذارنش گرماش زیاد میشه بدنش باد میکنه، یهو منفجرم میشه
یه بوی گندیده ای اونجا رو پر میکنه حد و حساب نداره
آخرشم پس جیفه است . آقا می فرماید : تو که اولت اینه ، آخرتم اینه چه جوری جرات میکنی بگی من .
سرتو بنداز پایین بگو بنده روسیاه
هیچ وقت من نگو.
میگن علامه طباطبایی رحمت الله علیه نشنیدن یه بار شاگردانشون
که کلمه من رو به کار ببره بگه من اینجوری من اونجوری
بنده سراپا تقصیر، بنده روسیاه.
و لا یرزق نفسه
نمیتونه خودش روزی خودشو در بیاره نمی تونه خودش رو روزی بده
چرا میتونه کشاورزی کنه ، اما اگر یهو آفت بیفته یهو خشکسالی بشه
بارون نیاد تو بذرو پاشیدی اما اون بالایی بارونو برات نپاشونه اون چی؟
چه اتفاقی میافته ؟ هیچ هیچ و پوچ
اگر مثلاً ملخ بیاد اون موقع چی ، اگه سیل بیاد اون موقع چی ،
تو نمیتونی روزی خودتو بدی . باید همه چی دست به دست هم بده تا تو یه نانی ..
ابر و باد مه و خورشید و فلک در کارند
تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری
همه الان اینجوری باید پازل تمام همه جفت و جور بشه تا تو یه تیکه نون گیرت بیاد بخوری
دندون داشته باشی آب دهن داشته باشی این لوله هایی که تو گلوت به کار برده شده
درست حسابی و میزون باشن بره پایین چه اتفاقایی بیفته اوه….
انقدر کاروبار داره همینجوری نشستی و خیال راحت میخوری و الحمدالله هم نمیگی.
و لا یرزق نفسه ، تو که نمیتونی روزی خودتو بدی چه جوری تکبر داری ؟
و لا یدفع حتفه
همینطور مرگ رو هم از خودت نمیتونی دفع بکنی
دکتر رفتی مرگ رو به تاخیر انداختی ولی آخرش چی؟
آخرش میتونی بازم فرار کنی ؟
هرجا بری مرگ هستش ، حتی تو بروج مشیده تو سوره هست، سوره جمعه
حتی توی اون کاخهای استوار و محکم هم که بری
بازم اونجا مرگ هستش طرف از اینجا بلند شده بود
از فامیلهای محترم ما بودند از اینجا بلند شده بود رفته بود دهات روستا
رفته بود اونجا ختم بود ختم نشسته بود غذا رو خورده بود
اومده بود، تهران بود تو خونش تهران بود از اینجا رفتش اونجا یه ناهار خورد و اومد دم در خونش خلاص
میتونی مگه مرگ رو از خودت دفع کنی تو اصلاً تو چه اختیاری داری ،
مخصوصاً مرگهای ناگهانی اینا که دیگه اصلاً یهو دیدی طرف صحیح و سالم داره میره
پناه بر خدا ، خیلی غافلیم از مرگ از خدا از اون چیزی که واقعیته خیلی غافلیم.
خدایا بارالها ما را هدایت کن .
خدایا بارالها مسیر عبودیت رو ولو شده یه مدتی برای ما بگشای .
امروز روز شهادت آقا امام هادی علیه السلام
از آقا امام هادی بخواهیم که آقا امام هادی یه عنایتی به ما بکنه
امام رضا علیه السلام فرمودند ، از نشانههای امامت اینه که همه زبانهای دنیا رو به همه زبان همه زبانها آگاهه خیلی ها ،
گاهی اوقات میشه این روستا با اون روستا نزدیک همنا زبوناشون با هم فرق میکنه
امام کسی که هر کسی بیاد پیشش وایسه حرف بزنه آقا مثل همون حرف میزنه
ابو هاشم جعفری میگه اومدم خدمت آقا امام هادی علیه السلام
حضرت هندی حرف زد من نتونستم جواب بدم
بعد گفتم آقا مگه شما هند رفتید
شما که هندوستان نرفتی چه جوری هندی حرف زدید
میگه یه مشکی بود از ریگ حضرت هادی علیه السلام یکی از این ریگها را برداشت به دهانش گذاشت مکید
بعد اینو داد به من گفتش که بذار تو دهنت
میگه به خدا قسم این ریگ رو من تو دهنم گذاشتم
همون لحظه دیدم ۷۳ زبان آدم بالاخره آگاه میشه از خودش دیگه
دیدم مسلط هستم بر ۷۳ زبان دنیا که اول اونها هندیه
اینه امام هادی علیه السلام حالا یا امام هادی شما عنایت بکنی
یه گوشه چشمی امروز به ما بکنی دردهامون دوا میشه
حالا امروز صبح دلهامون رو ببریم سامرا
محضر اون آقایی که خب در سن جوانی
از دنیا رفت امام هادی هم جوون بود از دنیا رفت
بعد حضرت رو بسیار بسیار اذیت کردند حضرت رو آوردن توی یک خرابهای که
مثلاً بردهها رو اونجا مینشوندن
بردهها و آوارگان رو مینشون
این شخص اومد پیش آقا امام هادی گفت آقا این شأن شما نیست
اینجا شما رو را جا دادن
حضرت فرمود عزت دست خداست
کسی با اینجور چیزها بیعزت نمیشه منتها من یه جمله هم روضه بخونم محضر شما
ایشالا امام هادی علیه السلام نگاهمون بکنه
میگه که متوکل عباسی لعنت الله علیه دستور داد
جارچیا رفتن تو شهر اعلام کردن متوکل میخواد سوار اسب بشه
مثلاً یک فرسخ رو روی اسب مثلاً بتازونه همه مردم هم باید بیان پشت سر متوکل بدوان
دنبال متوکل بودان بعد این حاجب متوکل میگه
اعلام کردیم همه مردم شهر اومدن دنبال متوکل
متوکل سوار اسب میرفت همه هم پشت سرش می اومدن
ظل گرما اوج گرمای تابستون ، میگه مردمم پشت سرش می دویدن
میگه یه مرتبه من به خودم اومدم نگاه کردم
چشمم افتاد به امام هادی علیه السلام دیدم حضرت هادی علیه السلام عرق همینطوری میریزه
نفس نفس گفتم آقا شما چرا
حضرت فرمود من میگه یه لحظه نگاه کردم دیدم حضرت کفش از پاشان در اومده
ناخن پاش خورده به سنگ داره از پاش خون جاری میشه
گفتم آقا شما چرا حضرت فرمود متوکل این داستانو راه انداخته
برای اینکه من رو خوار کنه من رو کوچیک بکنه
بعد یه جمله امام هادی فرمودند
فرمودند به خدا ناخن پای من کم ارزش ناخن پای من کمتر از ناقه صالح نیست میگه سه روز نشد متوکل به درک واصل شد
سه روز نشد متوکل به درک رفت
این جمله رو که امام هادی گفت بعدش متوکل به درک واصل شد
اما میخوام عرضه بدارم یا امام هادی اولین نفر شما نبودید که این حرف رو زدید بلکه جده شما فاطمه زهرا
اولین کسی بود که این حرف را زد
اون موقعی که اومد مسجد شمشیر رو بالا سر مولا علی دید
فرمود میرم کنار قبر پیغمبر لباس پیغمبر رو روی سرم میندازم
موهای سرم پریشون میکنم فرمود به خدا قسم ارزش من فاطمه از ناقه صالح کمتر نیست
بچههای من هم ارزششون کمتر از بچههای ناقه صالح نیست
میگه تا این صحبتو خانم فاطمه زهرا فرمودند
یهو مولا علی صدا زدن سلمان فاطمه رو دریاب نفرین نکنه
اگر نفرین کنه پرونده این امت به هم میپیچه
صلی الله علیک یا ابوالحسن یا علی بن محمد ایها الهادی یا ابن رسول الله
یا حجت الله علی خلقه یا سیدنا و مولانا وستشفعنا و توسلنا بک الی الله و مقدمناک بین یدی حاجاتنا
همه با هم
یا وجیها عند الله اشفع لنا عندالله
روز شهادتی میگم یه ناخن پای امام هادی شکست
یه شمشیر روی سر مولا علی دید
جملات اینطور به زبان جاری شد
میخوام عرضه بدارم لایومک یومک یا اباعبدالله
من به فدای اون خواهری بشم روی تل نگاه میکرد
نه یه شمشیر هزاران شمشیر بالا و پایین میشد
گرگهای شامی و کوفی دور گودال سنگ به بدن نازنین می زدن
حسین جان حسین جان