بسم الله الرحمن الرحیم
■حکمت شماره ۳۶۱
●وقال (علیه السلام): شَر الاَخَوان مِن تَکلف لَه
حضرت امیر صلوات الله علیه جانهای عالم به فدای او می فرمایند که :
شر ، معنیش معلومه بدترین
اخوان ، هم معنیش معلوم برادران
بدترین برادران دوستان ، کسانی هستند که
تکلف له ، یعنی زحمت میشه براش
بدترین دوستان اون دوستانی هستند که آدمی رو به زحمت میندازن،
به گرفتاری میندازند دوست اینه که بار از روی دوش برداره نه اینکه بار رو دوش تو بشه،
گرفتاری بشه برای تو ، زحمت بشه برای تو، دردسر بشه برای تو،
این دوست اونیه که سردردت بشینه . تو خم و راست بشی و بعد مثلاً هی بدویی براش این رو تهیه کن اون رو تهیه کن ،
اولا اینکه هزینه نداره زحمت نداره بعدم خودشم کار میکنه ،
مثلاً ما داریم در نقل ،که نبی مکرم با اصحابشون میرفتند حالا کجا بماند .
بعد فرود اومدن مرکبها فرو اومدند ، بعد بارها رو به زمین گذاشتند بنا شد که یه گوسفندی رو ذبح بکنن و این رو خلاصه توی بیابون کبابش کنند .
حالا یکی مثل پیغمبر باید بره اونجا بشینه بقیه دولا و راست بشن،
بدو کباب کنن و یکی بلند شد گفتش که سر بریدن گوسفند با من،
اون یکی بلند شد گفت کندن پوستشم با من، اون یکی بلند شد گفت پختن این گوشت گوسفند هم با من،
چهارمی گفت فلان، پنجمی….
تا رسید آقا رسول الله فرمود: جمع کردن هیزم از صحرا هم با من این خوبه تکلف ندارن، سختی نداره همه باید با هم کار کنیم.
خدا خیر بده این خانماهای مسجد رو مثلا باهم جمع میشن مثلاً خادمی مسجد خدا رو میکنند،
اسم شدن خدمتگزاران مسجد ، این خوبه که تکلف نداره بعضی از مساجد میری اصلا میبینی نگاه میکنی ،
زنا اصلاً اون قسمت خانم می بینی بهم ریخته همینجوری کیفش رو انداخته اونجا .
پیغمبر فرمود که ، جمع کردن هیزم همه بلند شدن گفتن که آقا شما زحمت نکشید ،
راحت بنشینید ما خودمون با کمال افتخار همه این کارا رو میکنیم .
روح پیغمبر ازاین روح های کوچیک نیست که ، آخه روح های کوچیک دنبال این هستن که راحت بشینن و دیگران زحمت بکشن .
روح پیغمبر روح بلندیه ، روح بالایی.
پیغمبر فرمودند که ، می دونم شما این کارا رو میکنید ولی خدا دوست نداره که بنده خودش رو در میان یاران خودش با یه وضعی متمایز ببینه.
مثلاً ببینه که یکی نشسته بقیه دارن کار می کنن خدا دوست ندارن اینجوری که ،
اون شخص مال خودش مثلا نسبت به دیگران یه امتیازی قائل بشه .
بعد خود آقا رسول الله بلند شدن رفتن صحرا هیزم جمع کردن .
اون شخصیت برتر خلقت که رو دستش هیچکی نمیاد این شکلی .
ما نگاه می کنیم ببینیم از فرزندان پاک او امام سجاد علیه الصلاة و السلام ،
ما همین روحیه رو تو امام سجاد علیه السلام میبینیم .
یه قافله ای میخواست حج بره اومد مدینه بعد یه نفسی چاق کرد و دوباره حرکت کرد سمت مکه ،
که بعد تو این مدینه یه نفر همراه شد. این یه نفر هی میرفت اونجا وسایل اونها رو مرتب می کرد زیر پای اونها رو جارو میزد،
غذا می آورد ،لباسهای اونها رو می شست . حرکت کردیم یه چند منزل رفتن جلو یه نفر دیگه هم اومد داخل کاروان ،
اون یه نفر که اومد داخل کاروان یه جوونی همینجوری بدو بدو میکنه همینجوری برای اینا کار میکنه.
اومد یه نگاه کرد تو صورت این آقا ببینه کیه این جوونه ؟
الله اکبر، علی بن حسین بن علی بن ابیطالب زین العابدین امام سجاد علیه السلام .
بعد اومد به اونایی که تو کاروان بودن،
می دونید این آقا کیه داره اینجوری جلوتون دولا راست میشه ، براتون به قول ما چای می ریزه مثلا نه یه جوونیه خدا خیرش بده ،
خیلی مهربونه کمک میکنه همین کمک میکنه تکلف نداره خیلی خوبه .
بعد اینها گفتن این نوه پیغمبر خداست ، این جگر گوشه امام حسین علیه السلام .
بعد اینا دویدن گفتن آقا شما ما رو بدبخت کردید آخه این چه کاری بود آقا فرمود :
من عمداً شما رو اینجوری خودم رو نشناخوندم من شما رو برای همسفری انتخاب کردم ،
چون کسانی که میرفتن من رو میشناختن توفیق خدمتگزاری را از من میگرفتند .
من شمارو انتخاب کردم که شما من رو نمیشناسید ، تا من هم موفق بشم به این سعادت،
موفق بشم به این خدمتگذاری به برادران به رفقا خدمت به رفقا بکنم.
بار بر روی دوش رفقا نباشم این چقدر عالیه حالا برگردیم تو خود حکمت ، حضرت فرمود:
شر الاخوان ، بدترین دوستان کیه؟
من تکلف له ، کسیه که تکلف داشته باشه، سختی داشته باشه.
اینم بگم و دعا کنم . امیرالمومنین علی علیه الصلاة و السلام دارد در نقل ،
که رسیدن به شهر انبان ، که مردم انبان ایرانی بودند بعد اینا عادتشون این بود که وقتی یه بزرگی می اومد،
میامدن جلو این بزرگ شروع می کردن به دویدن مثلا می خواستن احترام بزارن به اون شخص .
به اون شخص برتر، بعد حضرت امیر علیه اصلاة والسلام دید که اینها می دوند واینجوری می کنن
آقا فرمود : این دیگه چه کاریه؟چرا می دوید؟ چه کاریه که میکنید، سختی داره دیگه این کار برای اونها سختی داره دویدن .
و نمیدونم اینا گفتن این یه جور احترامیه که ما نسبت به امرای خودمون میکنیم به بزرگانی که یه نوع احترامی،
حضرت فرمود: این کار را نکنید این کار شما رو در دنیا به رنج میندازه و در آخرت به شقاوت میکشه .
همیشه از اینجور کارهایی که شما رو پست و خوار میکنه خود داری کنید .
بعلاوه این کاری که شما می کنید چه فایده ای به حال من داره ، چی گیر من میاد؟
دقت کردید حالا بعضیا هستن اینطوری بار از رو دوش مردم شون برمیدارند ،
دوستان شون بعضیام چی بارمیزارن، بارمیزارن روی دوش.
یکی رو اون ور می بینی مثلا بار از روی دوش،
توی خاطرات امام هست که وقتی با هم اردویی میرفتن بادوستا نشون، زیارتی میرفتن زودتر زیارت رو قطع میکرد،
زیارت رو زود تموم میکرد میومد چایی درست میکرد، غذا درست میکرد اینجوری بود.
حالا دیگه خیلی قصه تو قصه شد اینم بگیم ،
امام صادق با اصحابش میرفت یهو بند کفش آقا پاره شد .
حضرت دید بند پاره شده سریع کفشها رو از پاش درآورد و زد زیر بغلش و پابرهنه ،
اصحاب تا دیدن آقا سریع این کفشش رو درآورد اون کفشش رو درآورد آقا بیا قربونت برم کفش من رو بپوش ،
حضرت فرمود : هر کسی به گرفتاری که داره خودش اولی تر از دیگرانه،
خودت گرفتاری خودت رو تحمل کن به دوش بگیر ،به گردن رفقا ننداز.
حالا ماها چی ، ماها برعکس ماها تا یه گرفتاری برامون پیش میاد سعی میکنیم رفقا بیان این گرفتاری رو از رو دوشمون بردارن.
پناه بر خدا .
یه جمله هم ذکر مصیبت،عرض روضه
چقدر زیباست این نام ابی عبدالله
خدا توفیق بهمون بده انشالله با اسمش همین که اسمش برده میشه قلبمون بلرزه و اشکمون جاری بشه
فرمود نشانه مومن همینه مومن یه نشونه داره نشونشم اینه
که وقتی تا اسم امام حسین برده میشه اشک چشمش چی میشه جاری میشه
وقتی یکی میگه صلی الله علیک یا اباعبدالله اوبیاختیار به گریه میافته
امروز صبح هم دلهامون رو ببریم در خانه ابی عبدالله الحسین علیه السلام
در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم
خدا کنه تو اون لحظه آقامون بیاد ارباب با وفا شنیدید اربابی که با وفا باشه سر همه نوکرش رو به دامن بگیره
این رو امام حسین ثابت کردهها
تو کربلا یه ساعتی اومد علی اکبر رو سرش رو به دامن گرفت
یه ساعتی هم آقا اومد سر غلام سیاهش رو به دامن گرفت
پس برای آقا فرقی نداره علی اکبر باشه یا غلام سیاه باشه اون از روی کرم خودش این کار رو میکنه
سر عباس به دامن گرفته بود سر حر رو به دامن گرفته بود پس براش فرقی نداره
حسین جان تو اون لحظه آخر آخه از تو لحظه جان دادن آقا
آقایی کن سر ما رو هم به دامن بگیر
صلی الله علیک یا مظلوم یااباعبدالله
امان از اون ساعتی که نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت
نه سید الشهدا بر جدال طاقت داشت
بگم بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد
اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد
وقتی ابی عبدالله افتاد رسمش این بود امام سجاد علیه السلام از خیمهها بیاد سر بابا رو به دامن بگیره
اما هرچه نگاه میکرد خبری نبود
جز اینکه ببیند الشمر جالسوا علی صدرک قابض رحلتک
همه صدا بزنید
حسین جان حسین جان حسین جان