بسم الله الرحمن الرحیم
خدمت شما بزرگواران عرض کردیم که حضرت سلام الله علیها یه خوابی میبینند
که منصوب هست که خوابی میبینند بعد پدر خودشون رو مشاهده میکنند
و از او خبری رو میشنوند که خبر رحلت خودشون رو میشنوند
بعد در بعضی از منابع هستش که ام ایمن رو میفرستن به دنبال امیرالمومنین
بعد که حضرت امیر علیه السلام به بالین خانم فاطمه زهرا میآیند
میفرمایند که پسر عمو من از مرگ نزدیک خودم خبر گرفتم
و میدونم که هر ساعت ممکنه به پدرم ملحق بشم لذا میخوام هرچی در دل دارم برات بازگو و وصیت بکنم
امیرالمومنین میفرمایند هرچی که میخوای وصیت بکن
بعد در کنار سر خانم فاطمه زهرا سلام مینشینند و امر میکنند که
تا دیگران از اتاق خارج بشن خلوت که میشه خانم فاطمه زهرا سلام الله علیها عرض میکند که پسر عمو من رو در طول زندگی دروغگو و خائن نیافتهای
و در این مدت هم هرگز با تو مخالفتی نکردم آقا امیرالمومنین میفرمایند که
بله پناه به خدا میبرم از اینکه حالا تو مثلاً اینجوری باشی
تو خداشناستر از این حرفایی نیکوکارتر از این حرفایی با تقواتر از این حرفایی
خداترستر از اینی که من بتونم تو رو به مخالفت با خودم مثلاً منصوب بکنم
یا توبیخت بکنم بعد حضرت میفرماید که فاطمه جان دوری و فقدان تو بر من خیلی سنگینه
خیلی دشواره ولی چه کنم این چیزیه که چارهای از اون نیست
به خدا قسم تو با رفتنت مصیبت رسول خدا رو برای من تازه میکنی
و بیشک وفات و فقدان تو بر من خیلی گرانه بعددحضرت این آیه استرجاع رو میخونن انا لله و انا الیه راجعون
از این مصیبت که برای من خیلی سنگین و دردآوره انا لله و انا الیه راجعون
این مصیبتیه که حضرت میفرماید ببینید چقدر سنگینه چقدر داغ داغ عجیبیه
حضرت میفرمایند این مصیبتیه که در این مصیبت تسلیتی وجود نخواهد داشت
اینجوری نیستش که یکی بیاد مثلاً منو آرومم بکنه تسلیت یعنی یک آرامش دادن
اینجوری نیست که من مثلاً بعدها بتونم اینو فراموش بکنم
میگم خوب دیگه گذشت بعضی مرگها بعد یکسال آروم میشه سرد میشه
حضرت میفرماید نه این داغ و این مصیبت چیزیه که تسلیتی توش وجود نخواهد داشت
و هیچ وقت جبران نمیشه بعد هر دو بزرگوار با هم شروع میکنند به گریه کردن
که آقا امیرالمومنین میفرماید هر وصیتی میخوای بکنی بکن
که هرچی امر بکنی من اجرا خواهم کرد و خواسته تو رو بر خواسته خودم اینجا ترجیح میدم
اینجا حالا تا الان میگفتم که نه مثلاً من از پیغمبر اینطوری شنیدم
پیغمبر اینجوری گفته من صبر کنم من صبر میکردم اما الان هرچی تو بگی من اونو بر خواسته خودم مقدم میکنم
حضرت زهرا سلام الله علیها عرضه میدارد که
خدا تورو جزای خیر بده علی جان خدا به تو خیر بده پسر عمو
به تو وصیت میکنم که بعد از من با عمامه حالا بعضیا عمامه میخونن
به هر حال خیلی مهم نیست با عمامه دختر خواهرم ازدواج بکنی
چون او با فرزندان من مثل من مهربانه بعد سخنانی در رابطه با تشییع و تابوتی که برای اون بزرگوار تهیه شده
میفرمایند که من به تو وصیت میکنم تا هیچ یک از کسانی که به من ستم کردند
و حق من رو گرفتن نداشته باشن
اونها دشمن من و دشمنان رسول خدا هستند
مبادا هیچ یک از اونها و پیروانشون در نماز شرکت بکنند
بعد فرمود من رو شبانه به خاک بسپار وقتی مردم همه به خواب میرن به خاک بسپار
ببینید بعضی از علل الشرایع آورده بعضی از منابع دیگه هم بهش اشاره کردن
مفید و ابن شهر آشوب اینو آوردن کتابهای متعدد همین قصه که الان عرض کردم رو در کتابشون نقل کرده اینها که الان گفتم همشون مآخذ هستن شیعی هستند
اصلی اومده که عمده مآخذ در رابطه با اون اتفاق نظر دارند
یک اینکه حرفی در مورد ازدواج آینده امیرالمومنین علی علیه السلام مطرح میشه که
یه مسئله شخصی و خصوصیه یه مسئله در رابطه با کیفیت تشییع بدن
بازم مطرح میشه که این دیگه خصوصی و شخصی نیست وجه اجتماعی داره
وجه اجتماعی داره و خوب یه بخش دیگهای هم مطرح میشه
اینکه مسئله پنهان شدن غسل و کفن و نماز و محل که خدمتتون عرض بکنم که
حضرت تاکید میکنند اصلاً به هیچ وجه خلفا و اینها و پیروانشون متوجه نشن
خبب پس ببینید ما تو این چند وقتی که اومدیم و این قصهها رو گفتیم
چی فهمیدیم اینو فهمیدیم که حضرت زهرا از همون لحظه اول
بدون هیچ گونه گذشت و تسامح از همه نیرو و اعتبار خودش استفاده میکنه
که نشان بده مورد ظلم قرار گرفت این همه ما قصه سرایی کردیم از اون قصه بعد از آقا رسول خدا الان به این نتیجه میرسیم
و حقوقی اینا همش فهمیده میشه که اموال حضرت زهرا به غارت رفته
و اون کسایی که به این گونه اعمال دست زدن بهرهای از اسلام و انصاف و عدالت ندارند
یعنی در واقع اقدامات حضرت زهرا سلام برای فرو ریختن خانه ستم
خانه ابوبکره برای فرو ریختن خانه عمر بن خطابه برای فرو ریختن
این پیکرهای که درست شد و درش دمیده شد بعد از آقا رسول خدا
و خوشبختانه عزیزان بزرگواران ما میبینیم که اهل تسنن به اینها اشاره کردند
و خود اونها این مطالب رو تو لابهلای کتابهاشون تو لابهلای مطالبشون آوردند
که امام مورخین مکتب خلافت میگه
که تاریخ طبریو دارم میگما تاریخ طبری ببینید دیگه حالا طبری
که مال ما نیستش که مال سنیاست دیگه میگه که دختر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم
از ابوبکر به قهر روی برگردانیت اینو طبری میاره و با او هرگز سخن نگفت تا اون هنگام که مرگ مرگ او فرا رسید
بعد میگه که وقتی که اومدن و اینها به دیدار حضرت زهرا
حضرت زهرا فرمود فرمود دیگر با تو سخن نمیگویم تا بر پدرم رسول خدا وارد بشم
و دوباره توی ادامه میاره میگه که علی علیه السلام او را شبانه دفن کرد
و او را شبانه دفن کرد و ابوبکر را از این حادثه خبردار نساخت
اینو طبری میاره و این هم ثبت تاریخی عمل به وصیت دختر پیامبر
بازم بخاری، اونم عالمان اهل تسننه که امام محدثین مکتب خلافت همین بخاری او چی میگه
میگه ابوبکر نپذیرفت که چیزی از میراث پیامبر رو به فاطمه بده
به این جهت فاطمه بر او بر ابوبکر روی برگرانید
بخاری داره میاره دیگه این قصهها رو میارند اهل سنتم تو بعضیا هست این فقط ادعای شیعه نیست
بخاری که دیگه امام حدیث اونهاست میگه به این جهت فاطمه بر ابوبکر غضب کرد و
از او به قهر روی گرداند و با او دیگر سخن نگفت تا آن هنگام که وفات یافت
آنگاه که رحلت کرد علی بر او نماز خواند و شب هنگام او را دفن کرد
و ابوبکر را به هیچ وجه از این حادثه خبردار نساخت
ببینید صحیح بخاری جلد چهارم صفحه ۷۹ تو بعضی جاهام همین قصه رو صحیح مسلمم آورده
اونم تو جلد سوم صفحه ۱۳۸۰ خب این معتبرترین اسنادی که ما در اختیار داریم
و خوب اسناد متعدد دیگهای هم هست برای این قصه که نیازی دیگه
برای آوردن اونها نیست مهمترینش رو خدمتتون بگم صحیح بخاری صحیح مسلم و تاریخ طبری
خدا انشالله لعنت کنه کسانی که ظلم کردند اللهم العن ظلم حق محمد و آل محمد
این اولیه و آخر تابع له علی ذلک دومیه یادتون باشه
زیارت عاشورا می خونید معانی رو بفهمید اون اول ظالم که خب به کجا میشینه
و آخر یعنی این دومی و آخر پشت سرش اومد
دیگه حالا به هر حال اگر اینا رو بخوان صراحت میکنن و و صریح بگن و اینا
حالا زیارت عاشورا که میخونید مفاهیم رو خیلی دقت بکنید
خدا ان شاءالله به آبروی محمد و آل محمد توفیق به ما بده که
تو مسیر اسلام قدم کج برنداریم و خدای نکرده ما چیزی تولید نشه که
در آینده باعث این بشه که گمراهی درست بکنه سیاهی درست بکنه
خیلی روایت داریم عزیزان بزرگواران تمام بدبختیهای عالم به همین جا برمیگرده تمام بدبختیهای عالم
صلی الله علیک یا اباعبدالله
بنده نیت کردم امروز دلهاتونو ببرم در خانه سه ساله امام حسین علیه السلام
این نازدانه وقتی که تو خرابه شام وارد شد نه زیراندازی داشت نه سقفی
که ایمن باشه سقفی که آقا امام سجاد علیه السلام میفرماید که
یه چیزی بود منتها اونم در حال فرو ریختن بود
ما هی بچهها رو اینها رو امر می کردیم بچهها از ترس اینکه
این دیوار رو سرشون فرود نیاد جابجا میشدند هی تغییر مکان میدادند
یه دو نفر سرباز یزید وایساده بودن دم در خرابه
بعد اینها داشتن نگاه میکردن که بچهها و خانمها از ترس اینکه
دیوار رو سرشون خراب نشه هی جابجا می شدن بعد به همدیگه میگفتن
اینها رو ببینید اینها از ترس اینکه دیوار رو سرشون نیاد هی دارن جابجا میشن
در حالی که نمیدونن فردا صبح اونها رو یا به کنیزی میفروشه
یا اینکه همه رو گردن میزنه آقا میفرماید ما اینو شنیدیم
برای اینکه بچهها نشنون همهمه کردیم سر و صدا کردیم
نمیدونم شاید اینجا دانش شنیده باشه که اینطور بیقرار شده باشه
انقدر ناله غریبانه زد عجیب و غریب که همه به گریه افتادند
صدای گریه چنان اوج گرفت که بعضیا گفتند که سر امام حسین خودش اومد برای دیدن این نازدانه
یعنی اینجا اینطور نبود که یزید بخواد نه امام حسین میخواست
که بیاد تو خرابه والا یزید یه وسیلهای بود اونجا
اینجا داره سر آوردن تو خرابه شام این نازدانه تا چشمش به سر بریده بابا افتاد
صدا زد عمه بیا گمشده پیدا شده
کنج خرابه شب یلدا شده
باب من ز سفر آمده
اما نه به پا بلکه به سر آمده
لبهاشو روی لبهای بابا گذاشت چند جمله گفت
و نازدانه ابی عبدالله خاموش شد
حسین جان حسین جان.