حاج میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

بسم الله الرحمن الرحیم

 

? شرح زندگی یاران فداکار و با اخلاص حضرت سیدالشهداء علیه السلام

? اسلم بن عمرو ( غلام ترک امام حسین علیه السلام)

یکی از اصحابی که در کربلا حضور داشت و آقا اباعبدالله الحسین علیه السلام را یاری کرد به نام اسلم

اسلم بن عمر ، اسلم باباش ترک بوده حالا ببینید اینکه پدرش ترک بوده و نکته‌ای که مهم اینه که

ببینید شما یه ترک اینجوری سعادت پیدا می‌کنه که تو کربلا حضور پیدا بکنه

در رکاب امام حسین علیه السلام به مقام شهادت برسه و سعادتمند بشه

یعنی کربلا عجیب و غریبه شما تو کربلا سفید پوست می‌بینی

سیاه پوستم می‌بینی فارس می‌بینی ترک می‌بینی عرب می‌بینی

بزررگ می‌بینی کوچیک می‌بینی جوون پیر شیرخواره توش می‌بینی

کربلا صحنه عجیبیه وادی عشق اینجوریه حالا یکی از این مهره‌ها شخصیه به نام اسلم

که این غلامی بود و آزاد کرده امام حسین علیه السلام بود

آقا اباعبدالله الحسین علیه السلام اسلم رو بعد از اینکه امام حسن مجتبی از دنیا رفتن شهید شدن

این اسلم رو خریداری کردند بعد این اسلم رو دادن به فرزندشون زین العابدین علیه السلام

پس این غلام شد مال امام سجاد علیه السلام معروف به غلام ترک

اسلم غلام امام سجاد علیه السلام تو کربلا که کاتب امام حسین علیه السلامم بوده

سواد داشته و امام حسین علیه السلام وقتی نامه می‌خواست بنویسه این میومده می‌نوشته

و از مدینه که حرکت کردن سمت مکه این اسلم هم ملازم رکاب امام حسین علیه السلام شد

از مکه به کربلا اومدن تا روز عاشورا

روز عاشورا که این آتش جنگ مشتعل شد همین جناب اسلم مثل شیر آشفته به میدان نبرد تاخت و حرکت کرد

حالا این یه بخشی از روایت ما.

تو بحراللئالی اینطور نقل شده که این غلام اومد و از امام حسین علیه السلام اجازه بگیره

امام حسین علیه السلام فرمود که تو برو از اربابت اجازه بگیر

تو اربابت الان پسرم زین العابدین تو مال اونی مال من که نیستی که

تو مال اونی اگه می‌خوای بری میدان باید اول بری از اربابت امام سجاد علیه السلام اجازه بگیری

این غلام ترک اومد تو خیمه امام ، حالا امام سجاد علیه السلامم که حالشون وخیم نامساعد حالشون خیلی شدید وخیم نامطلوب افتاده بودن

اومد تو خیمه امام سجاد علیه السلام به حضرت زین العابدین گفت آقا جان یا امام سجاد پدر شما غریب شده

اجازه می‌دید که بنده برم میدان جانمو فدای پدرتون بکنم

آقا فرمود برو این اسلم اومد با اهل خیمه وداع کرد جالبه‌ها

مثلاً ببینید زهیر وقتی می‌خواد بره میدان با اهل خیمه کاری نداره

یا مثلاً اون یکی حبیب می‌خواد بره میدان سرشو می‌ندازه پایین و میره میدان کاری با اهل خیمه نداره کاری با بچه‌ها نداره

اما از اینجا معلوم می‌شه اسلم تو بین اهل بیت یه جایگاهی داشته

یه ویژگی داشته همونجوری که علی اکبر علیه السلام می‌خواد بره سمت میدان میاد تو خیمه بچه‌ها

تو خیمه اهل بیت با اهل بیت خداحافظی می‌کنه این اسلم این غلام ترکم

حالا دیگه ببینید محبت اینجوریه دیگه شما محبت بکن به بچه‌های امام حسین محبت بکن

هر روز صبح بلند میشی زیارت عاشورا می‌خونی با توجه

السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین

این اولاد امام حسین محبت بکن بعد ببین همین اولاد امام حسین علیه السلام وقتی می‌بینن

غلامشون غلام ترکشون داره میره سمت میدان جمع میشن دورش

حلقه می‌زنن دورش این غلام وقتی می‌خواست بره سمت میدان بچه‌ها اومدن دورشو گرفتن

اسلم کجا میری تو هم داری میری این اسلم با این بچه‌ها وداع کرد

با این خانم‌ها وداع کرد بعد روانه میدان شد

امام سجاد علیه السلام هم خیلی نگران شدن برای اسلم

ان شاءالله یه جوری بشه وضعمون که یه وقت مثلاً تب می‌کنیم امام زمانمون نگران بشه برامون

یا حالمون بد میشه نگاه اون‌ها برای ما باشه و این غلام ترک رفت یک دلاوری کرد یک کارزاری

دوباره برگشت سمت خیمه‌ها با امام سجاد وداع کنه

برگشت از میدان با امام سجاد علیه السلام وداع کرد

بعد این مرتبه که برگشت سمت میدان دیگه از شدت عطش این غلام انقدر تشنش شده بود

از کثرت جراحت‌ها افتاد رو خاک

حالا ببینید این غلامه دیگه یه غلامی افتاده رو خاک

یه برده ترک افتاده رو خاک ، میگه امام حسین علیه السلام به مانند عقاب

عقاب دیدی چه جوری شتاب می‌کنه این عبارت مقتل‌ها

دیدی عقاب مثلاً صید خودش رو پیدا می‌کنه از اون بالا از تو آسمون دیدی میاد این صیدش رو برمی‌داره

میگه امام حسین علیه السلام به مانند عقاب باز شکاری وقتی دید اسلم بدنش رو زمین

اینطوری به بالا سر این غلام حاضر شد بعد از اسب فرود اومد

حالا یه غلام رو زمین افتاده می‌تونه بره با اسب بالا سر این غلام

از اون بالای اسب یه نگاه به این غلام بکنه بگه اسلم خدا خیرت بده و بعدم برگرده

ولی این غلام ترک نمی‌دونم چیکار کرده اصلا آقایی برازنده امام حسین علیه السلام

تا چشمش به این اسلم افتاد از اسب پایین اومد

میگه امام حسین گریه‌ای می‌کرد بالا سر اسلم

جونم به فدات بشه یا امام حسین

میگه چهره بر چهره اسلم گذاشت گونه‌هاشو گذاشت رو گونه های اسلم

غلام ترک یه نفسی داشت یه جونی داشت خب هنوز این جون کامل از بدن خارج نشده بود

این غلام یهو دید بوی حسین میاد این چشمشو باز کرد سیدالشهدا رو بالا سر خودش دید

که دید امام حسین روی بر روی او گذاشته نوشتن این اسلم این غلام ترک یه تبسم کرد و جان داد

تو اون لحظه آخر حسین جون ما هم داریم جون میدیم این نفس ما هم آخر سر تموم میشه دیگه

یا اباعبدالله آقایی کن ما را هم دریاب ما رو هم ببین

تو اون لحظات آخر ما هم دلمون می‌خواد اصلاً حالا پاتو بذاری رو چشممون

پاتو بزاری رو صورتمون همین برای ما از همه دنیا ارزشمندتره

خب روز سوم به به مجلس حضرت رقیه مجلس باب الحوائج

این صورت امام حسین انقدر تو کربلا به صورت‌های متفاوت قرار گرفته شده

مثلاً یه بار این صورت رو صورت علی اکبر قرار گرفت

یه بار این صورت رو صورت جون قرار گرفت

یه بار این صورت رو صورت حر قرار گرفت این صورت امام حسین صورتشو رو صورت همه می‌ذاشت

به هرکی که می‌رسید وقتی می‌دید افتاده رو زمین از پا افتاده

خم می‌شه صورتشو می‌ذاشت

می‌خوام بگم قربونت برم حسین جون یه سه ساله هم اومد مثل بابا شد

اونم سه ساله خود امام حسین مثل بابا شد

این سه ساله هم دید یه صورتی رو زمین افتاده

دستاشو دراز کرد این سر رو بغل کرد تو دامنش گذاشت

بابا یادته خم شدی صورتتو گذاشتی رو صورت علی اکبر

بابا یادته خم شدی صورتتو گذاشتی رو صورت اسلم ترکی

حالا من رقیه می‌خوام تو خرابه خم بشم لبامو بذارم رو لب‌های زخمی و خون آلود تو بابا

عبارت می‌فرماید خم شد لبها رو روی لب‌های بابا گذاشت

صدا زد بس که دویدم عقب قافله

پای من از ره شده پر آبله

پدر فدای سر نورانیت

سنگ جفا که زد به پیشانیت

بابا آن شب که من از ناقه افتادم و غش کردم

بابا تو کجا بودی از ما تو جدا بودی

رحمت خدا به این گریه هاتون بشه

روز سوم روز باب الحوائج میدونم خیلیاتون با نیت اومدید گره به کارتون هست

ان شاءالله این گره ها به دست خانوم باز میشه ها

آن شب که تو از ناقه افتادی و غش کردی

دخترم من بر سر نی بودم کی از تو جدا بودم

دخترم هواتو داشتم

شیخ جعفر شوشتری میگه این سر از معجزاتش این بود

روی نیزه چشماش باز بود این سیاهی چشم ابی عبدالله تو حدقه می‌چرخید

همه رو نگاه می‌کرد میگن به زینب می‌رسید

چشمهاش رو روی هم می گذاشت

صدا زد بابا از عمم دیگه خجالت می‌کشم هرجا منو خواستن بزنن عمه خودشو سپر کرد

دخترم کجا از تو جدا بودم

من همش نگران تو بودم دخترم ببین صدا گریه‌ات اومد

اومدم اما نه به پا با سر اومدم

دخترم چقدر دلم تنگ شده برای خنده‌هات

رقیه جان صورت تو آروم بزار رو صورت بابات

عزیزم صورتتو آرام بزار رو صورت من می‌خوام برات قصه بگم

قصه غربت بگم قصه گودال بگم

بابا آن شب که یزید از ما اظهار کنیزی کرد

لا اله الا الله ببخشیدها اگر این روز نبود نمی‌گفتیم اینجوری

یه عده‌ای نامرد تو مجلس یزید نگاه بد می‌کردن

یکیشون بلند شد گفت یزید این دخترو به کنیزی به من بده

والله اگه نگاه امام حسین نبود معجزه امام حسین نبود خیلی بد می‌شد

آن شب که یزید اظهار کنیزی کرد

بابا تو کجا بودی از ما تو جدا بودی

صدا زد دخترم کی از تو جدا بودم من بر تشت طلا بودم

مگه ندیدی با چوب می‌زد چوب هاش بر لب و دندان من می خورد

اینجا بود خم شد لباشو رو لبای بابا گذاشت

حسین جان حسین جان

Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتس آپ
Share on facebook
فیس بوک
Share on linkedin
LinkedIn

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *