حاج میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

بسم الله الرحمن الرحیم

وقال (علیه السلام):ماکل مفتون یعاتب)

هرفریب خورده ی رانمی شود سرزنش کرد
حضرت می فرماید

 

رکه هرشخص گرفتاررانمیشودسرزنش کردچه بسااین بیچاره بی تقصیرباشد

توجه کردیدمثلا اگردیدیدطرف زمین گیرشده بگیم هاحقته معلوم نیست چیکارکردی توبایداینجوری بشی

شایدواقعابابت تنبلی نبودشایدبابت استفاده نکردن ازفرصت هانبوده

مثلا چه مشکلی پیش امده آقایهویک سانحه مثلا بی اختیار،بی قدرت داشته باشد،بی اراده داشته باشدتصادفی کرده واینجوری زمین گیرشده

ما نمیتوانیم اورامحکوم کنیم بگیم خوب خوردن توبه زمین معلوم که بخاطرگناهی بوده که توکردی

شایدامتحانش است خدامیخوادببینه صبرداری یا صبرنداری آزمایش الهی هست وخدااینجوری مشکل درست کرده،مریضش کرده

مثلا اینطوری خدافقیرش کرده است

خب پس بنابراین هیچ وقت ما نمیتوانیم کسی را اگر دیدیم مریض است ،کسی که دیدیم زمین گیره وکسی که دیدیم فقیره ملامتش کنیم وسرزنشش کنیم معلوم شدکه تویه ادمی هستی که پیش خداهیچ عزت نداری،هیچ ابرویی نداری، هیچ احترامی نداری اگرتوپیش خدااحترامی داشتی خداتورااینجوری نمیکرد

اقااین چه استدلال وقیاسی هستش عرضم به خدمت تون اگر شمامیگید مریض هست خدادوستش نداره اینجوری باشه پیامبران بیشترین مریضی راداشتند پیامبران بیشتربلاهاراداشتند،بیشترفقرهاراتحمل کردند

خب خدای متعال میخواد امتحان کنه همینجوری امتحان میکنه

شمامیخواهیدطلاخالص دربیاوریدطلاناب چیکارمیکنید این فولاد وچیزمیزهارا میندازید در کوره این ناخالصی رامیبره اتیش میخوره گرمامیخوره دردمای چنددرجه تابشه طلا خالص.

حالاخدامیخواهد یه بنده خالص دربیاره ازتوی این کوره می اندازدتوی کوره هی بلا میبینه هی بلامیبینه، هی میره بالا هی میاد پایین،چپ وراستش میکنه وپدرش رادرمی اورد بله اینجوریه

بنابراین همه گرفتارهاوبلادیدهارانمی شود سرزنش کرد

حتی توی اون جایی که خود انسان سرچشمه این اتفاق باشه گاهی اوقات قاصروگاهی مقصر،فقط مقصرباشددرخورسرزنش است وگرنه قاصرباشدمستحق سرزنش نیست مقصرباشدنبایدسرزنش کرد
یه وقتی میبینی مقصرهم هست اماخودش طرف پشیمان هست نمیتوانیم سرزنش کنیم مثلا خونه ش رفت یه خونه داشت خونه ش رفت آمد،شنید فلانی میگه بیاییدپولتون رابریزیددربورس

این هم رفت خونه ش رافروخت اخه کی رادیدی این کاررابکند

درروایت امده است خونه ات رابرای تجارت نفروشیدحالااون نادانی کرد،خونه رافروخت وبرای بورس آقا یهو بورس خراب شد وخونه ش به بادهوارفت

وبعداجاره نشین شد والان هم جیغش درامده است حالااین فردرامیتوانیم سرزنش کنیم خودش پشیمان است ما هم سرزنش کنیم میمیره وغصه میخوره

پس نکنیم سرزنش نکنیم ،طرف برای دخترش خواستگارامده این چیزکرده است بددرامده است ویه خورده دختره رااذیت کرده است بعدش رفته حالامن بگم حقته حالامن هی سرزنش کنم این بنده خدا را زشته دیگه پس(ماکل مفتون یعاتب) هرمفتون یعنی که هربلا دیده ،فتنه دیده رانمی شود سرزنش کرد.

حواستون به این باشه یه وقت سرزنش میکنی خداتوراهم به این بلامبتلامی کنه خودتم‌میندازه توی این بلا ببینیم چیکارمی کنی حالاهی سرزنش می کنی حواستون باشه باجناق راسرزنش نکنید خطرناکه خطرناک

حاج اقارامسخره نکنید.

صلی الله علیک یااباعبدالله
ماخداالحمدالله سه چیزروزیمون کرده است
یه چندجمله ذکرمصیبت
امروزچهارشنبه س
السلام علیک یاقمربنی هاشم
السلام علیگ یاابالفضل العباس
آقایون ،خانم هاامروزسروکارمون باباب الحسین قمربنی هاشم هست
هرکس میخوادبره توی آغوش امام حسین یه دربش آقااباالفضل هست
میخواهی گردامام حسین بچرخی انگاررابطه ابوالفضل نسبت به امام حسین همون رابطه امیرالمومنین نسبت به پیغمبرهست
پیغمبرچجوری می فرمود:
انامدینه العلم وعلی باب من شهرعلمم وعلی باب اون هست
هرکس دوست داردوارداین شهرعلم بشه فلیته هامن باب ها ازدرش بیاددرجاهایی داریم که می فرمایداباالفضل هم نسبت به امام حسین همین جوریه هرکس میخواهدواردشهرحسین بشه بایدازدربش که ابوالفضل واردبشه

روضه من این باشه
وقتی واردعلقمه شدامام حسین نگاهش به برادر افتادداردمثل زن بچه مرده امام حسین زارزارگریه کردظعفرجنی میگه من دیدم حسین چطورگریه کردبعدمیگه که باآستین دست اینطور نه باخوددست، آستین اشک چشمش راپاک می کردهمچین که نگاهی کرد به این بدن صداش بلند شدالان کمرحسین شکست چاره اش دیگه تمام شددیگه چاره ی نداردتنهابدنی که آقااباعبدالله نتوانست به خیمه برگرداندهمین بدن هست تنهابدنی که کمترکنارش توانست بشینه همین بدن هست تاامدبشینه یهو دیدبه خیمه هاش حمله می کنندخوب دیگه اباعبدالله چه کندمستاصل شد

دامن کشان رفتی دلم زیرورو شد
چشم حرامی باحرم روبرو شد
بیابرگردیم خیمه ای کس وکارم مراتنهانگذارای علمدارم
آب به خیمه نرسیدفدای سرت
حسین قامتش خمیدفدای سرت(۲)


یک جمله عرضه داشت داداش یه چشمم سالمه امانمیبینه علتش اینکه خون جلوچشمم راگرفته نمیزاره ببینم (فدای اون چشمت یاابالفضل)

حسین جان خواهش عباس این هست میخوادبرای اخرین بارتوراببینه این خون راکناربزنی اگرخودم دست داشتم بهت زحمت نمی دادم اخه مشکل عباس این است که دست دربدن ندارداینجانمیدانم اباعبدالله چه کرده امایه صدای هم بلندشد حسین داداش مرابه خیمه هانبراخه من به بچه هاقول آب دادم ازلطفلان توخجالت میکشم

حسین حسین حسین

Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتس آپ
Share on facebook
فیس بوک
Share on linkedin
LinkedIn

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *