- ? حکمت شماره ۱۱۲
? قال عليه‌السلام: التَّوَدُّدُ نِصْفُ الْعَقْلِ.
☘دوستى كردن نصف عقل است.
⏱زمان: ده دقیقه
#حکمت‌های_نهج_البلاغه
https://eitaa.com/meysamzolghadr
صلوات علیه میفرمایند؛
تَوَدُداز مودت.
که مهربانی کردن نصف عقل است.
ما میخواهیم توسط عقل به جاهایی برسیم چیزهایی کشف کنیم.
مثال؛یه کاسبی ک با مشتری ها مهربون هست وقتی مشتری میاد مغازه اش احوالپرسی میکنه خیلی مهربانانه برخورد میکنه جذب می کنه
اما مغازه روبرویی مثل برج زهرمار میمونه خوب مردم رغبت نمیکنی ازش خرید کنی میری اون مغازه ک خوش اخلاق
واین مهربونی میکنه جنسش همش فروش میره .تو مشکلات بخاطر رفتاری که داره باهاش مشورت میکنن وراهکار بهش میدن .پس مهربانی کردن نصف عقل.
یه عروس چرا باید با خواهر شوهر ومادرشوهرخودش درگیری درست کنه بگو مگو کنه .
امام هادی (ع) فرمود ؛
بگو مگو کردن رفاقت های قدیمی ازبین میبره .
بدبخت اونی ک رفیق نمیتونه پیدا کنه بدبخت ترهم اونیه ک رفیق نمیتونه نگه داره .
حالا این بگو مگو کردن ها کار خراب میکنه این حرفها دلهارو میشکنه.
یکی پیش حکیمی رفت وگفت دیدی فلانی غیبت کردخبر داری چه بدگویی کرددرباره تو
حکیم گفت اون یه تیری پرتاب کرد وتو اون گرفتی زدی به قلب من .
این حرف نزد بعدش میگی مگه چی گفتم تو خانه هارو خراب کردی .میگه مگه چیکار کردم.
ابلیس لعنت الله با فرزندانش ازجایی به جایی داشتن میرفتن یه خیمه ای دید گفت بزارید من برم یه بلایی سر اینها بیارم توی خیمه یه گاوی یه خانمی یه بچه ای بود.
شیطان میخی ک گاو به اون بسته بود تکون داد گاو رم کرد .
گاو سطل شیر ریخت ولگد زد بچه رو با لگدش کشت خانم عصبانی شد چاقو درآورد گاو کشت بعد همسرش اومد دید بچه مرده گاو مرده زد خانم رو کشت
بعد فامیلهای زنِ اومدن مرد رو کشتن بعد فامیلهای مردِبا فامیلهای زنِ دعوا شروع کردن
بچه های شیطون به باباشون گفتن این چه کاری بود کردی گفت کاری نکردم فقط یه میخ جابجا کردم .
وقتی یه حرف اینهمه خرابکاری درست میکنه
.یه حرف روابط مختل میکنه به هم میریزه.
آیت الله قاضی فرمودن ۳مورد را همیشه یادتون باشه ؛
اگر کسی گفت اگر یه کلمه بگی ۱۰تا میشنوی .
تو بگواگرصدتا تا بگی یدونه هم نمیشنوی .
اگر اینکه درباره من میگی راست باشه خدا من ببخشه اگر در اونچه ک گفتی دروغ باشه خدا تورو ببخشه .
اگر کسی به شما وعده بد داد شما به اون وعده خیر بده .ادم باید نگاهش این باشه.
حاج آقاابوترابی وقتی اسیر بود تو عراق خاطرات خوبی نقل شده .
یه کاظم بعثی بود ک میگفت فدایی صدام بود . که به شدت شکنجه میداد این حاج آقارو بقدری ک بدنش سیاه وکبود شده بود .
ولی حاج آقا همش احترام میذاشت
به طوری ک این کاظم نرم شده بودوابسته حاج آقاشده بود یه بار گفت من حلال کن من دیگه تورو شکنجه نمیکنم وحاج آقا گفت تو فکر نکن من الان تو این حالت هستم احترام میزارم بهت بلکه من رئیس جمهور هم بشم به تو احترام میزارم یعنی فکر نکن تو امیری ومن اسیرم بهت احترام میزارم بلکه تو بهترین پست هم بهت احترام میزارم واین حرفش باعث شده بودکه کلا فروبریزه که حتی کاظم نماز خون شده بود .شده بود اهل ماه رمضون وروزه گرفتن بعثی ها دیدن دیگه این بدرد اونجا نمیخوره یه کسی باید بیارن ک درشت خو باشه.
پس نتیجه اخلاق خوب اینه.
یه سربازی بود به این حسن همه از دستش اذیت شده بودن ک گفتن فردا این حسن میره وهمه خوشحال شدن گفتن یه جشنی بگیریم.حاج آقا ترابی اومد گفت بچه ها این حسن آقا داره میره بریم بدرقه اش کنیم حسن دید که همه اومن حاج آقا هم پشت سر بچه ها اومده کلمات محبت آمیز ومهربانانه داره میگه حسن انقدر خوشحال شد ک اشک تو چشماش جمع شده فردا دیدن شکر فرستاده وگفته به بچه ها بگین حلالم کنید پس اخلاق خوب اینه نتیجه داره .وبا مهربانانی میشه دنیارو فتح کنیم.
خدایا ماراببخش وبیامرز به برکت صلوات .
اللهم صل علی محمد وآل محمد ?
یک دیدگاه
نهجالبلاغه