حاج میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

 

بسم الله الرحمن الرحیم

نثار محمدو ال محمد صلوات

 

انا انزلناه فی لیله القدر

و ما ادراک ما لیله القدر

لیله القدر خیر من الف شهر

شبی که خداوند به ما توفیق داد درک کنیم محتمل است، که شب قدر باشه.

که اگر شب قدر باشد ؛ قران درش نازل شده، خداوند متعال میفرماید:

یا رسول الله تو چه می دانی که شب قدر چیست؟

لیله القدر ، یه شب قدر بهتر است از هزار ماه، یعنی هشتاد سال یعنی از یک عمر انسان، بهتر میشه بالاتر میشه،

خدا توفیق بده که ان شاءالله بتونیم چند لحظه که کنار هم هستیم رو به نحو احسن سپری کنیم.درک بکنیم .

مطلبی عرض کنیم که مفید فایده واقع بشه؛ بازم به برکت صلوات بر محمد و ال محمد.

درروایت است ثلاثه المعصومون ، سه گروه هستند که معصومند، که شما جزء هر سه گروه هستین.

اونایی که ذکر خدا رو میگن، شما اومدید اینجا جوشن کبیر خوندید،

اسماء و صفات رو روی زبون آوردید. شیطان دنبال اینه که شما ذکر خدا رو نگید،اگه بتونید این ذکر رودائمی کنید تو زندگیتون،هر لحظه ذکر خدا بگید.

ذاکر باشید ان شاءالله معصومید.

معصوم یعنی شیطان کمتر بهتون نزدیک میشه؛ از وسوسه های نفس کمتر آسیب میبینید.

اذاکرون لله ، یه گروه ذاکرا هستن، اونایی خدا رو زیاد یاد میکنن.

گروه دوم. اونایی که از خوف خدا گریه میکنن، که ان شاءالله شما جزء گروه دومم هستین.

سوم. المستغفرین بالاسحار ، اونایی که سحرها بلند میشن استغفار میکنن،

خب امشب شب احیاست میخوایید تا صبح بیدار بمونید، گاهی رو به درگاه خدا میکنید میگیدخدایا منو ببخش!

این همون استغفرالله هست، خداشتر دیدی ندیدی…

فرمود: خدا سه تا صوت رو دوست داره.

سه تاصدا رو دوست داره، ۱_ صدای قاریان قرآن کسانی که قران تلاوت میکنند.

۲_ صدای استغفارکنندگان .

۳_ صدای خروس رو دوست داره.

چون وقتی خروس میخونه یه عده از خواب بیدار میشن نماز میخونن.

هر صدایی این خصلت ها رو داره خدادوست داره.

امشب شب احیاست شب بیداریه؛ شب بیرون اومدن از غفلت ها، پس از خدا بخواییم بیداری برامون حاصل بشه.

این اجنه ها مخلوقاتی هستن که خدا خلق کرده، پیامبر ماهم پیامبر هست بر انسانها و هم اجنه .

اجنه ها اومدن جمع شدن دور رسول خدا که اقا رسول الله برای اینا قرآن بخونه .

سوره ش هم معروفه تو قرآن اسمش سوره جن هست،

این اجنه ها اومدن دور رسول خدا، اینها مسجدی هم ساختن بنام مسجدالجن در مدینه، اینا گفتن آقا قرآن خوندن،چند تا ایه خوندن،

اینا کلام اجنه هاست اول سوره ی جن هم اومده، انا سمعنا قرآنا

عجبا ، ماقرآنی شنیدیم که ما رو خیلی به شگفت آورد.

این قرآن خیلی شگفت اور،  یهدی الی الرشد

این قرآن آدمی رو به رشد میکشونه.

اگه کسی میخواد رشد کنه، بالا بره بایدبا قرآن همدم بشه، بایدبا قرآن مانوس بشه.

ما باید قرآن ها رو بیاریم تو زندگیمون پیاده کنیم تو متن زندگیمون.

مقام معظم رهبری می فرمودند:

این فاجعه ست که یه عده اصلا بلد نیستن قرآن بخونن، یه عده هم فقط بلدن بخونن، مفهوم و معنی اون رو نمیدونن و ارتباط ندارن.

آشنا نیستن، ما چرا تو جامعه مون میگن جامعه ی طلاقی میشه؟

چون قرآنی نیستیم.

چرا خونه ی سالمندان زیاد میشه؟

چون قرآنی نیستیم .

قرآن میگه: وبالوالدین احسانا

یه وقتایی بازارامون کاسبیامون ربایی میشه چون قرآنی نیستیم،

قرآن ربا رو محکوم میکنه، اگر کسی میخواد تو خونه ، محل اداره میخواد رشد کنه، امسال رو از این شب قدر که میاد، بنا روبزاره بر اینکه با این کلام خدا آشنا بشه،

امام خمینی ماه رمضان که میشد، روزی ده جزء قرآن میخوند، هر سه روز ختم قرآن میکرد.

آیت الله صافی گلپایگانی ایشون هم می فرمود: من هم چندین جزء میخونم ولی در معنی آن تدبر میکنم،

مثلا مرحوم امام ماه رمضان که میشد دیدار های مثلا سیاسی و کشوری و اینها رو تعطیل میکرد ، میگفت کار دارم با این کتاب با این کلام الهی من کار دارم .

زندگی هامون رو اقایون نورانی کنیم آشنا بشید با قران ،

خدا حفظ کنه آیت الله قرائتی رو، خیلی آسون کرده مباحث قرانی رو.

شما از این کلاس ها از این جلسه ها نهایت استفاده رو بکنید، قرآن ادم رو رشد میده ،

قرآن یک دزد رو واعظ شهر میکنه، شنیدید دیگه رفته بود بالا دیوار می خواست بپره دزدی کنه، یهو دید صدا اومد آقا وقتش نشده که دیگه برا خدا قلبت رو خاشع بکنی،

تا کی میخوای تو همش مسیر غلط رو تو زندگیت دنبال بکنی، رو کن به سمت خدا دیگه ، رو دیوار میخواد بره پایین دزدی کنه.

قرآن با ما حرف میزنه قرآن کلام زنده است ، خدایا وقتشه به جای اینکه بپره تو، برگشت رفت سربه بیابونا گذاشت.

رفت دید یه کاروانی دارن میرن همینجوری یه جا متوقف شد استراحت کنن ،

گفت چرا شما اینجا ، از ترس اون دزد حرفه ای می ترسیم بریم ما رو بگیرن .

زد تو سرش گفت: خاک بر سرت من کی هستم چی هستم که مردم ازم می ترسن،شد واعظ شهر توبه کرد.

مثلا هارون الرشیدها میومدن پا منبرش گریه میکردن.

طرف اومد پیش پیغمبر خدا گفت: میخوام قرآن یاد بگیرم، گفت: فلانی تو هم بیا بشین قرآن یاد بگیریم،

حالا از سوره های کوچیک شروع کنیم، گفت شروع کنیم.

بسم الله الرحمن الرحیم

اذا زلزله الارض زلزالها

و اخرجت الارض اثقالها

تا آخرش رسید گفت : هرکس یه ذره وقتی آفتاب میخوره به شیشه دیدید ، نور تشکیل میشه.

ذره های ریز کار خوب انجام بدید،

این جهان کوه هست و فعل ما ندا

سوی ما آید نداها را صدا

هرکی ذره ای فعل انجام بده می بینه، یه ذره شر انجام بدی اونم میبینه.

بلند شد محضر رسول خدا گفت: این دعا رو خدا گفته؟ گفت: بله خدا گفته.

پاشد گفت: پس همین یه آیه من رو بسه، گفتن اقا چه شد؟

گفت: جاهلی آمد ولی فقیه خارج شد. قرآن اینجوریه.

این سالی که گذشت چقدر با قرآن حرف زدیم؟ با قرآن ارتباط گرفتیم، قرآن آدم رشد میده میاره بالا، دیگه چی رشدمون میده؟

اذا سئلک عبادی انی فانی غریب

وقتی بندگان من ازمن سوال میکنن بگو من چی ام، نگو من اون دور دورام، بگو من نزدیکتونم، من بنده ام من از رگ گردن به شما نزدیکترم.

اون بابا هی می گفت: یا الله یا الله خدا شیطان میاد وسوسه میکنه ،

آن یکی الله میگفتی شبی

تا که شیرین میشداز ذکرش لبی

گفت شیطان آخری بسیار گوی

شیطان اومد گفت چیه؟ اینهمه الله را لبیک کو؟ کجا خدا جوابت رو داد.

گفت ولش کن برو دنبال کاسبی بقالی، برو کارت رو انجام بده،

ول کرد تو خواب بهش گفتن: چی شد دیگه یاالله یاالله نمیگی؟

گفتش آقاجان لبیک لبیکم نمی آید جواب

میگم یاالله ولی خدا جوابم رو نمیده ،

میترسم که باشم رد بادبهش گفتم گوشت رو باز کن،

آن الله تو لبیک ماست. تو همین که میگی یا الله لبیک ماست،نه اینکه تو بگی یاالله منتظرباشی بهت لبیک بگن،همون اللهی که گفتی لبیک ماست.

و آن نیاز و درد و سوزت پیک ماست، خودمون یه بلایی می فرستیم که تو به درد بیای ، که یا الله بگی این پیک ماست.

میگه: اجیب و دعوه الداع

وقتی بنده ی من صدا میزنه ، من جوابش رو میدم.

آقا بگید خدا رو صدا بزنید شاید این رشد شما باشه، شاید بیاییدبالا قیمت پیدا کنید.

ارزش شما به همین صدا زدن خداست،انبیا اومدن که ما رو وارد جهان توحیدی بکنن، اولیاء این زحمت ها رو کشیدن، خون ها ریخته شد که من و شما از این زندگی حیوانی بیاییم بیرون، رشد کنیم،

چقد سرها بریده شده ، چقد پاها قطع شده ، چقد دست ها قطع شده، چقد میثم تمارها بالای نخل رفتن.

خدا رحمت کنه حاج آقا خسروشاهی رو گریه میکرد این رو می گفت:

می گفت میثم تمار وقتی بردن بالای دار ، اینجوری نبود مثل دار الان نبود که طناب رو بزارن گردنش بکشن،

میزاشتن میموندن چند روز آروم آروم ضعیف میشد و از دنیا می رفت.

او رو که بردن بالای دار دستش رو هم قطع کردن، پاهاش رو هم قطع کردن،

بالای دار می گفت: ای مردم! اگه شما مسجد دارید از برکت امیرالمومنین،

اگه شما یا الله میگید از برکت امیرالمومنین،

اگه علی علیه السلام نبود شما هیچکدوم ایمانی نداشتید،نمازی نداشتید ،

هرچی هست از برکت این اقاست.

اینقدر گفت و گفت.به ابن زیاد گفتن کوفه بهم ریخته، گفت برید زبونش از حلقش بکشید بیرون ،

چقدر زبون ها از پشت سرکشیده شده بیرون،  چون این پرچم توحید برافراشته بشه، که نطق های ما گویا بشه،

زبان ها باز بشه به گفتگو با حق تعالی، خدا رو صدا بزنید خدا رو بخونید.

امشب وقتشه، امشب از اعماق جانتون خدا رو صدا بزنید، قربون صدقه خدا برید.

دعای افتتاح، همش گفتگو با خداست، خدا حفظ کنه اقا سعید رو میگه: یه فقره بریم در خونه اهل بیت ،

میگم آقا در خونه اهل بیت نیست در خونه خداست، چون داریم با خدا حرف میزنیم میگیم اللهم صل همش در خونه خداست.

دعای عهد رو بخونید درسته از امام زمان ولی اولش تا آخرش از خداست.

زندگی ها زندگی توحیدی، انبیاء خودش رو به کشتن دادن دیگه به یه مرحله ای رسید که پیغمبری رو میان درخت اره ش کردن، پیغمبری رو با اره سرش رو بریدن

پیغمبری رو چه کردن چه کردن؛….

همه انبیا اومدن ما رو از خواب غفلت بکشن بیرون. از زندگی حیوانی بیارن بیرون.

اینم دو تا ، حالا سومی که خیلی باید برای ما جایگاه داشته باشه

علیکم بالفکر ، برشماباد فکر کردن، به چی فکر بکنیم؟ فانه رشد

فکر کردن شما رو رشد میده، هدایت شما رو بالا میاره؛ اگه حر ، حر میشه، اگر حر بهشتی میشه این حاصل تفکر،

خیلی از جنایتکارا معتادها خلافکارا وقتی ازشون سوال میکنید چرا این کارا رو کردید؟ میگن بی فکری ، فکر نکردیم.

اومد به آقا گفت: اذنی ، اجازه میدی؟

گفت گوش میکنی من حرف بزنم از این گوش بگیری از یه گوش بیرون کنی،

خدا رحمت کنه حاج آقا مرتضي می فرمود: بعضیا گوششون اینجوریه ، مثلا میخوره اینجا وقتی حرف میاد میخوره اینجا میفته پایین اصلا  گوش نمیره؛

بعضیام حرف تو گوششون میره ، ولی از اون گوش میاد بیرون.

می گفت: این حرف میاد تو گوشت که بره تو قلبت،

پیغمبر گفت: ببینم اگه من الان به توبگم عمل میکنی سه مرتبه، آقا ازش اقرار گرفت، گفت بخدا عمل میکنم.

پیغمبر فرمود: اگه خواستی کاری بکنی بزرگوار آخرش رو ببین، اگه دیدی آخرش توش رشد ایمان، آخرته، خداست ، پیغمبرانجام بده،

اما اگه دیدی آخرش خرابکاریه فتنه س، شیطانه جهنم،بزار کنار .

فکر فکر فکر؛ یکساعت فکر کردن از هفتادسال عبادت بالاتر .

در یه روایت در چهل حدیث امام ، یک ساعت فکرکردن از یک عمرت بالاتر،

خب شما باید امشب فکر کنید به چی فکر کنید؟ چی هستم از کجا آمدم؟ به قول مرحوم امام من وظیفه م با این مالک الملوک چیه؟ اون خدایی که من اورده تو این دنیا ازم چی میخواد؟

منو آورده که پلو و مرغ بخورم و نون و ماست بخورم لباس پاره کنم اخرش الفاتحه ؟

یقین که نه! منو آورده که معرفت کسب کنم، من رو آورده که کمال پیدا کنم،رشد پیدا کنم.

خیلی ما ضرر میکنیم،عزیزم مواظب باش

عاشق شو ار نه روزی کار جهان سرآید

حافظ میگه با تهدید میگه،

عاشق شو عاشق جمال جلال الهی شو،

ناخوانده درس مقصوداز کارگاه هستی

میگن آقا وقتت تموم شد، سرت بخوره به سنگ فایده نداره،

قبل اینکه سرت به سنگ بخوره،بهوش باش بیدار کن خودت رو،

آیا تونستی اون مالک الملوک رو از خودت راضی کنی؟ مالک الملوک کیست؟

همون که همه ی ما ملک او هستیم، من ملکشم شما ملکشی، این زمین ملکشه، آسمون ملکشه همه ی جهان ملکشن.

او رو راضی کردی یانه؟ امشب شب نوزدهمه شب امیرالمومنین، خلق و خوی اون آقا در تو هست یا نه؟ رنگ و بوی اقا در تو هست یا نه؟ چون او امین الله خداست.

چون او ولی خداست، او حجت خداست.

چون او جانشین خداست،شبیه اون آقا شدی؟ اون آقا چجوری بود،من یکی دو مورد میگم:آقا بعضی حرف ها مال شیعیان نیست مال مسیحی هاست.

اونا اومدن درباره ی علی ابن ابیطالب صحبت کردن،صلوات الله علیها .

جرجرداغ کتاب داره درمورد امیرالمومنین بهش گفتن: چی شد که تو شیفته ی امیرالمومنین شدی، پیرو امیرالمومنین شدی،کتاب نوشتی، گفت من نوجوان که بودم، خیلی عشق ادبیات عرب داشتم جملات عربی رو خیلی دوست داشتم.

برادرم جملات ادبی می آورد نمی دونستم مال کیه اینا رو میخوندم لذت میبردم،حفظ میکردم، یه خورده که گذشت بزرگتر که شدم،

فهمیدم این کلمات مال یه مسلمانه، خورده خورده فهمیدم اون مسلمان خلیفه ی مسلمین،اینجوری شناختم امیرالمومنین رو

حالا کتاب هم داره چه کتابی، میگه امام علی صوت العدالت الانسانیه

امام علی صدای ندای عدالت انسانیته.

بعد تو اون کتابش آورده ، یه وقتی امیرالمومنین علیه السلام در ایام خلافتش، دید یه کنیزی این قصه ها ثمرش چیه؟

خدا رحمت کنه حاج آقا مرتضی تهرانی رو می فرمود: شنیدن این قصه ها محبت میاره، اگه میخواییم امشب گریه ای کنیم چند دقیقه با من باش،

میگه آقا امیرالمومنین در دوران حکومتش، دید یه کنیزی خیلی وحشت زده، تو بازار هی میره این ور اون ور، گریه میکنه اضطراب داره رنگش پریده،

آقا اومد جلو بهش گفت یا ابت الله ما رو نمیشناسی که، آقا یه جوری میومد بیرون که کسی اگه از قبل او رو نمی شناخت نمی فهمید او خلیفه ی مسلمینه .

فرمود: یا ابت الله؟ چی شده چرا رنگت پریده ؟ گفت: من اومدم اربابم فرستاده گوشت بگیرم،اومدم گوشت خریدم آوردم خونه دادم، مولام گفت: من این گوشت رو دوست ندارم برو عوضش کن.

حالا اومدم قصابی گوشت رو پس بدم یکی دیگه بگیرم قصاب میگه عوض نمیکنم،می ترسم برم خونه کتک بخورم.

دلهره دارم امام فرمود: بیا بریم با من همراه شو،

ببینیم میشه کاری کرد،وقتی وارد قصابی شد گفت: طوری نمی شه این گوشت رو بگیر یه گوشت دیگه بده،

قصاب یه مشتی زد تو سینه ی امیرالمومنین، آقا عقب عقب اومد بیرون قصابی،

امام رو به کنیز کرد گفت: دیدی که ما هم کتک خوردیم تو هم برو توکل برخدا فوقش تو هم یه کتک میخوری دیگه برو،

یه نفر که از بیرون مغازه دیده بوداین صحنه رو، آقا رو می شناخت بدو رفت تو مغازه به قصاب گفت؛ خاک تو سرت بیچاره ، خلیفه ی مسلمین رو مشت زدی،

این قصاب بدو اومد خودش رو انداخت، به پای امیرالمومنین گفت من غلط کردم ، دستم بشکنه،حالا تاریخ میگه این دست چی میشه، بیخود کردم بیجا کردم.

آقا فرمود: اگه بخاطر من می خوای گوشت رو پس بگیری نمی خواد ، بخاطر خدا پس بگیر بخاطر خدا کارت رو انجام بده،

جرجرداغ مسیحی میگه من موندم از این مرام علی ابن ابیطالب،

میگه یه بچه کوچیک دید تکیه به دیوار داده بچه هام اون ور دارن تو کوچه بازی میکنن ؛این بچه م داره گریه میکنه.

آقا اومد بهش گفت: بچه چرا گریه میکنی؟ چرا با بقیه بازی نمیکنی،گفت: بچه ها به من میگن تو یتیمی بابا نداری، ما با تو بازی نمیکنیم.

جرجرداغ مسیحی میگه علی دو زانو نشست رو زمین هق هق گریه ش شروع شد،

رو کرد به بچه ها گفت: عزیزم برو بگو بابای من امیرالمومنین علی ابن ابیطالب ،

رو کرد به بچه ها گفت؛ من بابای این بچه م باهاش بازی کنید.

من تو مرام این اقا موندم،  ما مهمان این آقاییم، بعضیا میگن تو ماه رمضون آقا هرشب می رفت خونه یکی از بچهاش،

این شب آخر آقا خونه ام کلثوم بود.

ام کلثوم یه کنیه س بعضیا میگن خونه ی زینب بود. ام کلثوم سفره انداخت موقع افطار تو سفره نون گذاشت نمک گذاشت،

اون موقع ها تو نون نمک نمیزدن، نون رو بدون نمک درست میکردن خود نمک یه خورشت علی حده میشد،

یه کاسه نمک یه کاسه شیر، امیرالمومنین تا سر سفره می نشست گریه کرد دختر گفت بابا چرا گریه میکنی؟

گفت دخترم تو کی دیدی که بابات سر سفره ای بشینه که سر اون سفره، دوتا خورشت باشه، میگه اومدم ظرف نمک رو بردارم گفت دخترم از حقی که به گردنت دارم ظرف شیر رو بردار.

دیدم پدرم علی دو سه لقمه بیشتر نخورد

گفتم بابا بیشتر بخور ، گفت دخترم میخوام با شکم خالی به ملاقات خدا برم،

بعد آقا رو به آسممون کرد گفت:

صدق الله ولله رسول الله

بخداقسم رسول خدا درست گفت امشب همون شب که به من وعده داده شد،

امشب کدوم شبه علی جان! همون شب که به من وعده دادن این محاسن به خون فرقم آغشته میشه،

هیچ دختری قبول نمیکنه این کلمات رو بشنوه اونایی که تو خونه دختر دارید یه کلمه بگید دختر میگه بابا بسه دیگه نگو

میخوام گریز بزنم ولی دوباره برمیگردم میخوام بگم علی جان! یه کلماتی اومد و رفت ولی چه حالی داشتن دختران ابی عبدلله درحالیکه سر بریده می دیدند .

Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتس آپ
Share on facebook
فیس بوک
Share on linkedin
LinkedIn

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *